سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / معرفت / انقلاب اسلامی / بزودی لشگر شهدا / ماجرای امداد غیبی که اشک شهید همت را در آورد

ماجرای امداد غیبی که اشک شهید همت را در آورد

شب عملیات مسلم بن عقیل(علیه السلام) اوضاع خیلی به هم ریخته بود و نیرو ها شدیدا مشغول اجرای دستورات فرماندهان خود بودند .در همین گیر و دار، ناگهان چشمم به همت افتاد.

دیدم ساکت و آرام همین طور که به آسمان نگاه می کند، اشک می‌ریزد. تعجب کردم.

گفتم: «حتما مشغول راز و نیاز با خداست و داره از خدا برای پیروزی توی عملیات کمک می گیره.»

به هر حال کنجکاوی باعث شد که بروم سراغش، از او پرسیدم: «چیه حاجی چرا گریه میکنی؟»

به آسمان اشاره کرد و گفت: «به ماه نگاه کن.»

نگاهی به ماه انداختم و گفتم: «خب، چی شده؟»

گفت:«ماه لحظه به لحظه بچه ها رو همراهی می کنه. هر جا اونا توی دید دشمن قرار می گیرن، ماه می ره زیر ابر و جایی که از دید دشمن بیرون میان و نیاز به روشنایی دارن، ماه میاد و همه جارو روشن میکنه. می بینی لطف خدا رو که چطور شامل حال ما می‌شه؟ حالا فهمیدی برا چی اشکم در اومده؟»

او رفت و این امداد غیبی را از پشت بیسیم به اطلاع فرمانده گردان ها هم رساند و آن ها را متوجه حرکت ابر و ماه کرد.دقایقی بعد صدای گریه ی همه ی آن ها ار پشت بی سیم شنیده می شد.

خاطره‌ای از «محمد جوانبخت»
برگرفته از کتاب «برای خدا مخلص بود»؛ روایت هایی از زندگی شهید محمد ابراهیم همت

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شعر/ نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش

سوئد کشوری برای چه جور زندگی …

ويدئو/

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.