سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / معجزه/ توسل به اهل بیت(علیهم السلام) و مسلمان شدن مسیحی

معجزه/ توسل به اهل بیت(علیهم السلام) و مسلمان شدن مسیحی

خاطره‌ای را جناب آقای محمدرضا خُرّمیان‌، قاری برجسته قرآن برای این‌جانب مکتوب کردند که بدین شرح است:
در سال 1372 جهت برنامه‌های ماه مبارک رمضان به ایتالیا سفر کردم. پس از اجرای چندین برنامۀ قرآنی در مسجد بزرگ رُم و در نمازخانۀ دفتر نمایندگی ایران، برای دیدن آثار تاریخی شهر پُمپِی، به شهر بزرگ ناپولی مسافرت کردم.
برادری که از سفارت جهت راهنمایی و ترجمۀ زبان همراه ما بود، گفت: اخیراً در این شهر یک خانم مسیحی شیعه شده، اگر تمایل دارید به دیدن ایشان برویم.
به منزل ایشان وارد شدیم. به نامبرده عرض کردم اگر داستان مسلمان شدن خود را برای ما بازگو کنید بسیار خوب است، ما در ایران و یا خارج از کشور برای دوستان نقل می‌کنیم که مفید خواهد بود.
همسر آن خانم، ماجرا را این‌گونه‌ شرح داد:
من در یک خانوادۀ مسیحی بزرگ شدم. پس از گذراندن مقاطع مختلف تحصیلی برای اخذ مدرک دکتری، رشتۀ علم الادیان را انتخاب کردم. یکی از ادیانی که در این رشته بررسی می‌کردیم، دین مبین اسلام بود. پس از مطالعۀ فراوان پیرامون قرآن و کتب اسلامی به اسلام علاقه‌مند شدم و با تحقیق و تفحص و ملاقات با علمای اهل سنت. بالاخره مسلمان شدم، البته مسلمان اهل سنت.
وقتی مسلمان شدم، دیگر پدر و مادرم مرا به خانه‌شان راه ندادند و حتی برادرم مرا کتک زد، اما من مقاومت کردم، چون به اسلام اعتقاد پیدا کرده بودم.
پس از مدتی متوجه شدم که مذهب اهل تسنن، پاسخگوی بعضی از سؤالات و شبهات من نیست.
بالاخره با مطالعه کتب شیعه و رفت و آمد با سفارت جمهوری اسلامی ایران در رُم، به مکتب اهل‌بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) ارادت پیدا کردم و شیعه شدم.
مشکل اصلی من، همسر مسیحی‌ام بود که حاضر نبود مسلمان شود.
ما دو فرزند هم داشتیم و من نمی‌خواستم مادر فرزندانم مسیحی باشد. هر چه به او کتاب‌های مذهبی و دینی و شیعی دادم، مطالعه کرد اما مسلمان نشد و می‌گفت: من دین اسلام را دوست ندارم.
در یک روز تابستانی که هوا هم بسیار گرم بود، همسرم را داخل اطاق آوردم و در اطاق را بستم و خیلی صریح به او گفتم: تو باید مسلمان شوی، اگر مسلمان نشوی من نمی‌توانم با تو زندگی کنم و علی‌‌رغم اینکه تو را دوست دارم و مادر بچه‌هایم هستی، به طور قطع و یقین از تو جدا خواهم شد.
همسرم گفت: من هم علی‌رغم اینکه تو را خیلی دوست دارم و پدر بچه‌های من هستی، اما بدان که من مسلمان نمی‌شوم و من مسیحیت را دوست دارم و من هم از تو جدا خواهم شد.
در آن شرایط، قلب و فکر و ذهنم متوجه اهل بیت(علیهم السلام) شد و با خود گفتم: یا رسول‌الله! یا علی‌ بن ابی‌طالب! یا فاطمۀ زهرا! یا حسین! مرا کمک کنید. مرا راهنمایی کنید. یک لحظه گویا برقی در ذهن من زد و گفتم: خانم اگر در این هوای گرم، من دعا کنم و از آن بزرگواران (اهل‌بیت) بخواهم که باران ببارد، آیا تو قبول می‌کنی که این دین بر حق است؟
آیا مسلمان می‌شوی؟
همسرم گفت: اگر در این هوای گرم و سوزنده باران ببارد، معلوم است که دین اسلام حق است و من مسلمان خواهم شد؛ زیرا که این یک معجزه است. وقتی جواب مساعد را از همسرم گرفتم به اطاق مجاور رفتم، در اتاق را بستم و گوشه فرش را کنار زدم، به حالت سجده سرم را روی خاک گذاشتم و شروع کردم به‌گریه کردن.
گفتم: یا علی! تو همسرت زهرا را دوست داشتی، من هم همسرم را دوست دارم. سیلی به صورت همسرت زدند برای خدا صبر کردی و تحمل کردی و چیزی نگفتی و دندان به جگر گذاشتی.
یا فاطمۀ زهرا! تو را به آن عشق و ارادتی که به علی داشتی، تو را به آن پهلوی شکسته‌ات، تو را به آن محسن سقط شده‌ات قسم‌ می‌دهم بزرگواری کنید چند دقیقه‌ای باران ببارد. اگر باران ببارد این زنِ من مسلمان می‌شود و اگر او مسلمان و شیعه شود، یقیناً در دانشگاه چندین نفر را مسلمان می‌کند.
آن‌قدر گفتم و اشک ریختم و از این ذوات محترم درخواست کردم و به آنها التجا کردم که وقتی سر از روی زمین برداشتم دیدم دور تا دور جای سجده من خیس شده است.
از اتاق بیرون آمدم، به ایوان که رسیدم دیدم هوا ابری شده، فهمیدم که خبری خواهد شد. بعد از مدتی هوا بارانی شد و علی‌رغم شرایط خاص جوّی و منطقه‌ای‌، باران آمد!
شب ده‌ها کانال تلویزیون اعلام کردند که باریدن باران در این هوای گرم ایتالیا شبیه معجزه است.
همسرم از اتاق بیرون آمد و با دیدن و لمس کردن باران از من پرسید: تو به کی توسل جُستی که این‌قدر قدرت داشته که توانسته این عظمت را بیافریند؟
گفتم: به علی(علیه السلام) و فاطمۀ زهرا(سلام الله علیها). 
همسرم بعد از این ماجرا مسلمان و شیعه شد و نام خود را فاطمۀ زهرا گذاشت.
 بعد، به همسرش که با مانتو و مقنعۀ کاملاً پوشیده نشسته بود، اشاره کرد و گفت: همسرم از روزی که مسلمان و شیعه شده بیش از هشتاد نفر را در دانشگاه یا از مسیحیت به تشیّع آورده و یا سُنّی بودند و آنها را شیعه کرده است.
*کتاب: خاطره‌های آموزنده، نوشته آیت‌الله محمدی ری‌شهری انتشارات دار الحديث قم
….

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلّا نَعْبُدَ إِلَّا اللهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ  .سوره  آل عمران آیه۶۴

بگو: «اى اهل كتاب! بياييد به‌سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان است؛ كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم؛ و بعضى از ما، بعض ديگر را ‌ غير از خداى يگانه ‌ به ربوبيّت نپذيرد». هرگاه [از اين دعوت]، سرباز زنند، بگوييد: «گواه باشيد كه ما مسلمانيم».

خاطره های آموزنده - فروشگاه کتاب

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

دخترم شفا گرفته .حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

ويدئو/ معجزه حضرت معصومه سلام الله علیها

پوستر/ تو را است معجزه در کف..

معجزه عصای حضرت موسی

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.