سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / بچه های شهر غریب بسته به بال او شدند هرکجا که او رود همره رو رهسپرند…

بچه های شهر غریب بسته به بال او شدند هرکجا که او رود همره رو رهسپرند…

دختر گلم فاطمه خانم:
سالهاست مارا اینگونه خطاب می‌کنند :

بچه های شهر غریب بسته به بال او شدند
هرکجا که او رود همره رو رهسپرند…

سالهاست که مادر ما را برای خودشان انتخاب کردند. در همان روزهای ابتدایی خلقت، با نگاه های مادرانه او، به تکلم آمدیم و گفتیم قالوا بلی…

بی اذن او کلامی جاری نمی شود و هیچ چشمی توان نگاه ندارد.
نگاهمان کردند، انتخابمان کردند و فرمودند : این فرزند من است… این برای من است

از همان ابتدا ما را برای خودشان انتخاب کردند و درون بیت شان آوردند، تربیت مان کردند، رشد مان دادند، اما مدام ناجوری ها را از ما پس زدند، گرد و غبار ها را از چهره‌ی مان زدودند و پناهمان دادند.

مادر مهربان سلام الله علیها دستمان را همیشه گرفتند و دست محبت مادرانه‌ی شان را پیوسته بر سرمان کشیدند.
سالهاست دارند ما را برای صحنه های پیش رو آماده می‌کنند، پیوسته مارا بر سر سفره خویش نشاندند، پیوسته برای‌مان واسطه البرالرحیمی خداوند شدند.
پیوسته برای‌مان مادری کردند، پیوسته با ما مهربانی کردند و پیوسته برای‌مان دعا می‌کنند، و چه دعایی مستجاب تر از دعا۶ی مادرانه، و چه نگاهی گرم تر و مهربانانه تر از نگاه مادر، و چه چشم انتظاری بالاتر از چشم انتظاری محبت های مادری…

مادر مهربونه، مادر مهربونه، مادر مهربونه

إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ

ف. گرجی (خادم)

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

داستان بچه و مادر مهربان/ بخش اول

پسرک در حالی که پا روی پای خود انداخته و با دستان ریز نقش خود مشغول بازی بود، جویبار انتظار درونش را روانه آسمان می کرد

ﺟﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ خانه؛ خانه‌ای ﻧﺪﺍﺭﻡ…

ﺩﯾﺪﻡ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﻻ ﭘﺸﺖ بام .. ﺍﺯ آن بالا گریه می‌کند.. ﺑﭽﻪ در پایین ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ.. ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺮﺍی ﺑﭽﻪ .. ﺑﭽﻪ ﺑﺮﺍی ﺧﺎﻧﻪ .. ﺑﭽﻪ نمی‌داند ﻣﺎﺩﺭ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻩ..

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.