مصدق:
گفت: شما چرا اینهمه به زنانتان ظلم می کنید؟ اسیرشون کردید تو حجاب.
در حالیکه ما زنان، اینجا تو اروپا با آزادی کامل رفت وآمد داریم کسب و کار داریم و زندگی می کنیم. چرا جلو آزادی زن را گرفتید؟
دومی: شما دوست داری با ظاهر خوش تیپ و خوش اندام جوان و زیبا تو کوچه و خیابان شهر در انظار مردم ظاهر شوی؟
گفت: بله
+ دوست داری وقتی راه میری همه نگات کنن؟
– آره. زیبایی را خدا آفریده چه اشکالی داره
+ دوست داری یه عده چشم خیره دنبالت راه بیوفتن؟
– نه
+ دوست داری یه گوشه گیرت بیارن خفتت کنن و…
– نه مشکل شماها همینجاست.
چرا فکر میکنید همیشه باید به اینجا ختم بشه؟ چرا آزادی ما بخاطر یه عده بی جنبه گرفته بشه؟
ما اینجا قوانین سفت و محکمی داریم که هیچ کس جرأت نداره نگاه چپ بما بکنه. پدرشو درمیاریم…
+ خب آفرین
میخاستم همین حرفو ازت بشنوم.
پس قبول داری که یه جایی باید تابلو ایست وجود داشته باشه؟ یه جایی باید خط قرمز کشیده بشه و قانون منع کنه؟
– بله حتما
+ منم با تابلو عبور ممنوع موافقم. ولی فرق ما و شما میدونی چیه؟
– چیه؟
+ فرقش اینه که ما تابلو را سر جاده نصب میکنیم ولی شما وسط جاده تو سراشیبی.
تابلو وقتی سرجاده باشه راحت افراد دور میزنن و بدون خطر به مسیرشون ادامه میدن. اما وقتی ماشین بیاد تو جاده و بیوفته تو سراشیبی دره هرچقدر هم تابلو بزرگ و مقررات سفت باشه، کنترل سخته ممکنه ترمز ببره و عمل نکنه.
ما به زنان مون میگیم از همون اول که از در خانه میان بیرون با حجاب و پوشش کامل بیان بیرون که اصلا نگاه جنسی شکل نگیره. روابط اجتماعی بر مبنای عقلانیت و انسانیت جریان داشته باشه.
قبول داری تو همین جامعه ای که بقول خودت قوانین سفت و محکمی داره بازهم آمار طلاق تجاوز خشونت و… زیاده؟
– آره قبول دارم
+ بخاطر اینه که تابلو را جای مناسبی نصب نکردید.
– من فکر نمیکردم کسی بتونه منو تو قضیه حجاب اقناع کنه. اما الان میبینم حرفتون حسابه. جوابی ندارم.
راجع بهش فکر میکنم. خدانگهدار
…………
محمد حسین مصدق