یک :
یه شب دیر وقت از سر کار بر میگشتم. راه میانبر انتخاب کردم و از وسط قبرستون بزرگ روستا رد میشدم …..
وسط راه، سه تا خانم اومدن و گفتن که خیلی میترسن و اگه میشه من همراهشون برم تا سر جاده ….
من هم گفتم باشه و با هم حرکت کردیم ….
بعدش وسط راه من گفتم: حق دارین بترسین … من هم قدیما اون وقت ها که هنوز زنده بودم، از اینجا میترسیدم ..!
باید میدیدین
چطوری میدویدن
برگی از خاطرات یک آدم مریض 😂😂
دو:
یارو تو پمپ بنزین ازم پرسید: تنظیم بادمجانی🍆 یعنی چی؟؟
منم باتعجب گفتم: تنظیم بادمجانی🍆🍆🍆؟؟؟؟!!!!!
گفت: بله، اونجا رو تابلو نوشته.
نگاه کردم دیدم نوشته: تنظیم باد، مجانی
.
.
خدایا اینو شفا نده، جامعه به اینا نیاز داره😂😂😂😂😂😂😂😂😂
متشکر که در این اعیاد بزرگ، کمی بخندیم، گذاشتید، و نه کمی هم گریه کنیم…
عده ای جدا مریض شده اند:
مرغ نیست ، داد میزنند!
مرغ هست ، داد میزنند!، چرا قبلا نبود، یا شاید فردا نباشد!!
نان گران میشود، داد میزنند!!
نان مانند همه جای دنیا، گران نمیشود، باز داد میزنند، دیدی ترسیدند گران کنند!!
غیر اخباری که موجب داد زدن شود بیاد ندارند!!
تا در خانه مینشینند یا در صف ایستاده اند یا در مترو یا… به بهانه ای غر میزنند و اعصاب همه را خرد میکنند!!
البته برخی هم مانند شما میگويند، چه داد بزنم یا نزنم، عمرم میگذرد، پس چه بهتر با لبخند و صبر و آرامش بگذرد، و سالم تر باشم نه مانند غر غر ی ها که اخمو و کلافه و عصبانی و پریشان و بالاخره اهل سکته هستند…
دور از جون نازنین شما🤤😏🌝🙃