/ صاحبان مناصب باید خودشان را با مردم ضعیف بسنجند، نه با برخورداران جامعه
صاحبان مناصب در نظام حق، حق ندارند خودشان را با اعیان و اشراف مقایسه کنند و بگویند چون اشراف و اعیان اینگونه خانه و زندگی دارند و اینطور گذران میکنند، پس ما هم سعی کنیم مثل آنها زندگی کنیم!
نگاه امام علی(علیه السلام) به مساله حکومت و شرایط کارگزاران، از جمله تاکیدات دائمی رهبر انقلاب خطاب به مسئولان نظام در سطوح مختلف بوده است.
به مناسبت سالروز شهادت امیرالمومنین(علیه السلام) یکی از خطبههای خواندنی نماز جمعه مقام معظم رهبری در همین خصوص را بازخوانی کرده است.
متن بخشی از این خطبه که در تاریخ ۱۳۷۹/۰۹/۲۵ ایراد شده است را از نظر میگذارنید:
در نظر امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام منصب حکومتی نباید وسیلهای برای راحتی و عیش و کسب دنیا برای خود باشد. این یک کاسبی مثل بقیه کاسبیها نیست؛ این یک مسؤولیت پذیری است.
اشتغال به این مسؤولیت نمیتواند برای این باشد که انسان چیزی به دست آورد، مالی جمع کند، آینده خود و فرزندانش را از این راه تأمین کند و یا در دنیا خوش بگذراند.
پس هدف از قبول مناصب دولتی در نظام جمهوری اسلامی و نظام اسلامی چه باید باشد؟
هدف باید اجرای عدالت، تأمین آسایش مردم، فراهم کردن زمینه جامعه انسانی برای شکفتن استعدادها، برای تعالی انسانها و برای هدایت و صلاح بنی آدم باشد. وقتی که در نظر امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام هدف این شد، آنگاه این بیاناتی که از آن بزرگوار می شنویم، همه معنا پیدا میکند.
امیرالمؤمنین میفرماید: من آمادهام که سختترین شرایط زندگی را برای خودم به وجود آورم؛ اما خدا را در حالی که به یکی از بندگان او ظلم کردهام، ملاقات نکنم؛ «والله لان ابیت علی حسک السّعدان مسهّدا و اجرّ فی الاغلال مصفّدا»؛ اگر مرا با بدن برهنه بر روی خارها بیندازند، یا با زنجیرهای گران، دست و پایم را ببندند و روی زمین بکشانند، این شکنجه جسمانی برای من قابل قبولتر و محبوبتر است از اینکه «القی الله و رسوله یوم القیامه ظالما لبعض العباد و غاصباً لِشیءٍ من الحطام»؛ خدا را در حالی ملاقات کنم که به یک نفر ظلم کردهام، یا مال دنیا را برای خود جمع کردهام.
آن حضرت در جایی دیگر از نهجالبلاغه میفرماید: «انالله تعالی فرض علی ائمّة الحق ان یقدّروا انفسهم بضعفة النّاس»؛ یعنی صاحبان مناصب در نظام حق، حق ندارند خودشان را با اعیان و اشراف مقایسه کنند و بگویند چون اشراف و اعیان اینگونه خانه و زندگی دارند و اینطور گذران می کنند، پس ما هم که صاحب این منصب و این مسؤولیت در جمهوری اسلامی یا در نظام اسلامی و حاکمیت اسلامی هستیم، سعی کنیم مثل آنها زندگی کنیم؛ یا اینکه چون رؤسا و مسؤولان و وزرای کشورهای دیگر در نظامهای غیر الهی و غیر حق اینطور زندگی می کنند، اینطور خوشگذرانی می کنند و اینگونه از امکانات مادی استفاده می کنند، ما هم بایستی همانطور زندگی کنیم؛ نه. حق ندارند زندگیشان را با اعیان و اشراف و متمکّنان و یا با منحرفان اندازهگیری کنند.
پس با چه کسانی باید زندگىِ خودشان را اندازه بگیرند؟ «ان یقدّروا انفسهم بضعفة النّاس»؛ با مردم معمولی، آن هم ضعیفها و پایینترهایشان. در این عبارت، این تعبیر نیست که مثل آنها زندگی کن – ممکن است هر کسی نتواند آنگونه زندگی را بر خودش تنگ بگیرد – اما این هست که خودت را با او اندازه بگیر و با او مقایسه کن؛ نه با اعیان و اشراف و با فلان پولدار و فلان سرمایه دار.
مسؤول و صاحب یک منصب در نظام اسلامی و نظام حق، نباید طوری زندگی کند که باب اعیان و اشراف و متمکّنان و برخورداران جامعه، یا مسؤولان کشورهای غیر اسلامی است.
این فرهنگ غلطی است که هرکس در مسؤولیت های دولتی به مقام و مسؤولیتی رسید، باید فلان طور خانه، یا فلان طور وسیله رفت و آمد، یا فلان طور امکانات زندگی داشته باشد؛ نه، دستور امیرالمؤمنین این نیست؛ فقط مربوط به آن زمان هم نیست؛ مربوط به همه زمانهاست. آن زمان هم اینگونه نبود که همه مردم فقیر باشند.
فتوحات اسلامی شده بود؛ در کشور اسلامی ثروتهایی وجود داشت و ثروتمندان و تجّاری بودند که – از راه حرام یا حلال، فعلاً کاری نداریم – زندگیهایشان، زندگیهای برخوردارانه بود.
امیرالمؤمنین در همین زمان میفرماید نباید زندگی شما، زندگی برخوردارانه باشد. ؛ این مربوط به مسؤولان و صاحبان مناصب در نظام اسلامی است که باید خودشان را با مردمِ ضعیف بسنجند، نه با برخورداران جامعه.
آن حضرت در نامه دیگری به اشعثبنقیس میفرماید: «وانّ عملک لیس لک بطعمة ولکنّه فی عنقک امانة»؛ یعنی این مسؤولیت و منصبی که در نظام اسلامی داری، طعمه و سرمایه و کاسبی نیست – اشتباه نشود – مسؤولیت در نظام اسلامی باری بر دوش انسان است که باید آن را به خاطر هدف و نیّتی تحمّل کند. برداشت صحیح از دولت اسلامی و مسؤولیت اسلامی این است.
مسؤولان اسلامی نباید در رفتار و عملِ خودشان مسرفانه و متجمّلانه زندگی کنند. بالاتر از آن، نباید طوری زندگی کنند که روش اسرافآمیز و تجمّلآمیز به یک فرهنگ تبدیل شود. این هم نقطه بعدی است که اهمیتش از اوّلی بیشتر است، یا لااقل کمتر نیست.
فرض بفرمایید اگر به وسیله یک نفر در سطح عالی و در میان صاحبان مناصب حکومت اسلامی، کیفیّت آرایش محلّ زندگی و محلّ کار، کیفیّت زندگی خانوادگی، چگونگی ازدواج فرزندان، مهریهها و جهیزیهها و از این قبیل، به شکل غیر اسلامی آن – به معنای مسرفانه – انجام گیرد، این به فرهنگ تبدیل می شود؛ به این معنا که بقیه نگاه می کنند و یاد می گیرند؛ مهریهها بالا می رود، ازدواجها مشکل می شود، زندگی سخت می شود و همین رفتار بتدریج آثارش در طول مدتی کوتاه یا بلند، در متن جامعه منعکس میگردد.
بنابراین مهمترین مطلب اصلی امیرالمؤمنین در باب حکومت این است: حاکم نباید حکومت را برای خود وسیله اعاشه و زندگی و کسب درآمد و اندوختن ثروت قرار دهد، بلکه باید آن را یک مسؤولیت بداند. باری است بر دوش او؛ باید همه همّت خود را بگذارد که این بار را به منزل برساند.
نقطه محوری همین مسؤولیت هم رعایت حدود و حقوق مردم، رعایت عدالت در میان مردم، رعایت انصاف در قضایای مردم و تلاش برای تأمین امور مردم است. برای حاکم اسلامی، حوائج و نیازهای مردم اصل است. چند روز قبل از این، بنده در صحبتی به مسؤولان کشور همین را گفتم.
یک روی مسأله مردمسالاری این است که مردم مسؤولان را انتخاب میکنند.
آن روی دیگر این است که وقتی مسؤولان بر سرِ کار آمدند، همه همّتشان رفع نیازهای مردم و کار برای آنهاست.
این معنا در کلمات امیرالمؤمنین موج میزند. در نامه به مالک اشتر از آن حضرت نقل شده است: «من ظلم عبادالله کان الله خصمه دون عباده و من خاصمه الله ادحض حجته و کان لله حربا»؛ اگر کسی به مردم ظلم کند، خدا طرف حساب اوست؛ خدا وکیل مدافع بندگان مظلوم در مقابل اوست؛ اصطلاحاً خصم اوست؛ «و کان لله حربا»؛ او در حال جنگ و مقابله با خداست.
البته فرق نمی کند؛ اگرچه امیرالمؤمنین علیهالسّلام این نامهها را خطاب به استاندارانش – مالک اشتر، اشعثبن قیس، عثمانبنحنیف و دیگران – نوشته است؛ اما همه ردههای مسؤول که کاری در دستشان هست، مشمول این خطاب هستند.
اگر حاکمان و صاحبمنصبان اسلامی بخواهند این وظایف را انجام دهند، به یک نقطه دیگر احتیاج دارند و آن، اخلاص و برای خدا کار کردن و با خدا رابطه خود را نگهداشتن است.
مسؤول امور و صاحبِ منصب در نظام اسلامی، مسألهاش فقط مواجهه با مردم نیست؛ اگر با خدا متّصل نباشد، کارِ برای مردم و خدمت برای آنها – یعنی همان مسؤولیت اصلی ای که دارد – لنگ خواهد ماند. پشتوانه این مأموریت و مسؤولیت، همین ارتباط با مردم است؛ لذا باز امیرالمؤمنین – طبق روایت نهجالبلاغه – در همین نامه به مالک اشتر می فرماید: «واجعل لنفسک فیما بینک و بین الله افضل تلک المواقیت»؛ اوقات خودت را که برای کارهای گوناگون صرف می کنی، بهترین و بانشاط ترینش را بگذار برای خلوت بین خودت و خدا؛ یعنی حالت ارتباط با خدا و انابه به او و تضرّع را برای اوقات خستگی و کسالت نگذار.
بعد میفرماید: «وان کانت کلّها لله»؛ اگرچه وقتی که تو صاحبِ منصب در حکومت اسلامی هستی، همه کارهایت متعلّق به خداست – به شرطی که «اذا صلحت فیها النّیّة و سلمت منها الرّعیّة»؛ نیّتت خالص باشد و کاری که مردم را بیازارد، از تو سر نزند – اما درعینحال در بین تمام این تلاشهایی که همهاش هم عبادت است، وقتی را بگذار برای اینکه بین خودت و خدا خلوت کنی. این چهره صاحبان مناصب در نظام اسلامی و در قاموس امیرالمؤمنین است.
آنچه که ما از آن بزرگوار داریم، غالباً مربوط به دوران حکومت اوست؛ آنچه که از دوران بیست و پنج ساله مابین وفات پیغمبر و خلافت آن بزرگوار داریم، بسیار معدود است؛ آن چیزی هم که در مورد زندگی در دوران پیغمبر است، غالباً جهاد است و تحتالشّعاع نیّرِ اعظم وجود نبىّ اکرم است.
بنابراین آنچه که از امیرالمؤمنین نقل میشود، بیشتر مربوط به همین دوران قریب پنج ساله حکومت اوست که از زبان یک حاکم، منش یک حاکم را ترسیم میکند و بخش اوّلِ آن مربوط به وظیفه مسؤولان است و خلاصه آن این است: مسؤول نظام اسلامی، مسؤولی است که برای مردم و در راه خداست؛ برای هوی و هوس و منافع شخصىِ خود نیست.