مقدمه
در این مجموعه سعی شده است که مناظره ی سید محمد اشرفی شیرازی معروف به سلطان الواعظین که از علمای شیعه ی قرن چهاردهم بوده است با دو نفر از عالمان حنفی مذهب افغانستان بیان شود.
در مناظره از سلطان الواعظین با عنوان (داعی) و از عالم اهل تسنن با عنوان (حافظ) یاد شده است. طرف صحبت در این ده شب رسما حافظ محمد رشید بوده و گاهی هم دیگران با اجازه وارد صحبت شده اند.
هر کدام از این مطالب مربوط به یک پرسش و پاسخ از حافظ و داعی است.
شب های پیشاور(33)/ نقل خبر در فضیلت ابی بکر و جواب آن که مجعول است
شیخ: حدیث معتبری از عمر بن ابراهیم بن خالد از عیسی بن علی بن عبدالله بن عبّاس از پدرش از جدّش عبّاس نقل نموده اند که رسول خداصلی الله علیه وآله به آن بزرگمرد فرمود:
«یا عمّ انّ الله جعل أبابکر خلیفتی علی دین الله، فاسمعوا له وأطیعوا تفلحوا. »
ای عمو به درستی که خدای تعالی قرار داد ابی بکر را خلیفه من بر دین خدا. پس بشنوید از او و اطاعت نمایید او راتا رستگار شوید.
داعی: گذشته از آنکه این حدیث یک طرفه است و قرار ما نبود که به احادیث یک طرفه استشهاد نماییم، مع ذلک همین حدیث یک طرفه هم اگر مردود نبود، در اطراف آن بحث مینمودیم.
شیخ: چگونه مردود است. شما همه ی مطالب را میخواهید به حرف درست کنید.
داعی: اشتباه فرمودید. ما اهل حرف نیستیم، بلکه اهل عملیم. این حدیث را ما رد ننموده ایم، بلکه اکابر علمای خودتان رد نموده اند؛ چه آنکه روات این حدیث در نظر آنها کذّاب و جعّال میباشند. به همین جهت آن را باطل و از درجه ی اعتبار ساقط میدانند؛ چنانچه ذهبی در «میزان الاعتدال» [۱] ضمن ترجمه حال ابراهیم بن خالد و خطیب بغداد ضمن ترجمه حال عمر بن ابراهیم در «تاریخ» [۲] خود مینویسد: «انّه کذّاب». پس قطعاً حدیث شخص کذّاب و دروغگو باطل و مردود و غیرقابل قبول میباشد.
شیخ: در اخبار صحیحه از صحابی ثقه ابو هریره رضی الله عنه رسیده است که جبرئیل بر پیغمبرصلی الله علیه وآله نازل شد و عرض کرد: خداوند سلامت میرساند و میفرماید: من از ابی بکر راضی هستم. از او سؤال بنما آیا او هم از من راضی هست یا نه؟
داعی: البته لازم است مقدمه این جمله را بدانیم که در نقل اخبار باید خیلی دقیق شویم، تا مورد ایراد عقلا واقع نشویم و ضمناً من باب تذکّر، شما را یادآور میشوم به نقل حدیثی که اکابر علمای شما، مانند ابن حجر در «اصابه» [3] و ابن عبدالبر در «استیعاب» [4] از خود ابو هریره نقل نموده اند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
«کثرت علیّ الکذابة ومن کذب علیّ متعمّداً فقد تبوّء مقعده من النار وکلّما حدّثتم بحدیث منّی فاعرضوه علی کتاب الله. »
زیاد گردیدند بر من دروغگویان. کسی که بر من عمداً دروغ ببندد نشیمنگاه او آتش جهنم میباشد. هر وقت از من حدیثی به شما گفتند، پس او را عرضه کنید به قرآن مجید؛ (یعنی اگر مطابقت با قرآن نمود، بپذیرید و الاّ رد نمایید.
و نیز حدیث متفق علیه فریقین است – چنانچه امام فخر رازی هم در آخر صفحه ۳۷۱ جلد سیم تفسیر کبیرش از آن حضرت نقل نمود – که فرموده:
«إذ روی لکم عنّی حدیث فاعرضوه علی کتاب الله تعالی، فإن وافقه فاقبلوه وإلاّ فردّوه. »
هرگاه برای شما حدیثی از من روایت نمایند، عرضه نمایید او را به کتاب خدا (قرآن مجید). پس اگر موافقت با کتاب دارد، قبول نمایید و الا او را رد نمایید.
چنانچه در کتب اکابر علمای شما وارد است، از جمله جعل کنندگان حدیث از قول رسول الله صلی الله علیه وآله همین ابو هریره مردود بوده که شما این خبر را از او نقل نمودید و بی جهت او را ثقه خواندید.
شیخ: از مثل شما عالم و مبلّغ جلیل فرزندرسول خدا انتظار نمی رود که نسبت به اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله طعن و رد نمایید.
داعی: اوّلاً با کلمه صحابی بودن میخواهید داعی را مرعوب نمایید و حال آنکه اشتباه میفرمایید که فقط صحابی بودن را اسباب شرف و فضل میدانید. قطعاً مصاحبت رسول اکرم صلی الله علیه وآله مؤثّر و موجب شرف و فضل است، به شرط آنکه مصاحب، مطیع و فرمانبردار آن حضرت باشد، ولی اگر بر خلاف اوامر و دساتیر آن حضرت عمل نماید و تابع هوی و هوس گردد، حتماً مردود و گاهی ملعون و مستحق نار و عذاب الیم خواهد بود.
مگر منافقینی که آیات قرآن مجید شهادت به فساد احوال و خبر از دخول نار آنها میدهد، از مصاحبین رسول الله صلی الله علیه وآله نبودند که ملعون و اهل آتش گردیدند. پس تعجّب نکنید که ابوهریره هم یکی از همان مردودین و ملاعین مستحقّ نار میباشد.
شیخ: اوّلاً مردود بودن او معلوم نیست. بر فرض که در نزد بعضی مردود باشد، دلیل براهل آتش بودن او چیست. مگر هر مردودی ملعون و اهل آتش میباشد. ملعون کسی است که به نصّ صریح قرآن کریم یا گفتار پیغمبر ملعون باشد.
شرح حال ابوهریره و مذمّت آن
داعی: دلایل بر مردودیت ابوهریره بسیار و اظهر من الشمس است، چنان که اکابر علمای خودتان هم تصدیق نموده اند؛ از جمله دلایل بر مردودیت او آن که از موافقین ملعون ابن ملعون علی لسان رسول الله، معاویهْ بن ابی سفیان و در سلک منافقین و مردمان دورو بوده؛ زیرا در صفّین بعضی از روزها نماز را اقتدا به امیر مؤمنان علی علیه السّلام مینموده، ولی حاشیه نشین سفره ی چرب و نرم معاویه بوده، چنانچه زمخشری در «ربیع الأبرار» [5] و ابن ابی الحدید در «شرح نهج» و دیگران نقل نموده اند که وقتی از این دو حالت از او سؤال مینمودند میگفت:
«مضیرة [6] معاویة ادسم والصلاة خلف علیّ أفضل. »
ابو هریره گفت: مضیره و طعام معاویه چرب تر و نماز در عقب علی افضل است. تا آنکه معروف گردید به شیخ المضیرهْ.
علی از حق و قرآن جدا نمی باشد
و حال آنکه علمای خودتان (علاوه بر اجماع علمای شیعه) از قبیل شیخ الاسلام حموینی در باب ۳۷ «فرائد» [7] و خوارزمی در «مناقب» [8] وطبرانی در «اوسط» [9] و گنجی شافعی در «کفایهْ الطالب» [10] و ابن قتیبهْ در صفحه ۶۸ جلد اوّل «الامامهْ والسیاسهْ» [11] و امام احمد حنبل در مسند و سلیمان بلخی در «ینابیع المودّهْ» [12] و ابویعلی در «مسند» [13] و متقی هندی در صفحه ۱۵۷ جلد ششم «کنز العمّال» [14] و سعید بن منصور در «سنن» و خطیب بغداد در صفحه ۳۲۱ جلد ۱۴ «تاریخ» [15] خود وحافظ ابن مردویه در «مناقب» [16] و سمعانی در «فضائل الصحابه» و امام فخر رازی در صفحه ۱۱۱ جلد اوّل «تفسیر» [17] و ابوالقاسم حسین بن محمّد (راغب اصفهانی) در صفحه ۱۱۳ جلد دوم «محاضرات الادباء» [18] و دیگران از همین ابی هریره و غیره نقل نموده اند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
«علیّ مع الحقّ والحقّ مع علیّ، یدور معه کیف دار. »
علی با حق و حق با علی میگردد.
آن گاه علی علیه السّلام را بگذارد و اطراف معاویه بگردد، مردود نیست!؟
کسی که افعال شنیعه و ظلم و ستم معاویه را ببیند و ساکت بماند، به علاوه برای جلب منافع دنیا و پر کردن شکم و رسیدن به مقام، حاشیه نشین مجلس آن ملعون و کمک یار او باشد، مردود نیست؟!
ابوهریره ای که خود نقل میکند – بنابر آنچه اکابر علمای خودتان، مانند حاکم نیشابوری در صفحه ۱۲۴ جلد سوم «مستدرک» [19] و امام احمد حنبل در «مسند» [20] و طبرانی در«اوسط» [21] و ابن مغازلی فقیه شافعی در «مناقب» [22] و متقی هندی در صفحه ۱۵۳ جلد ششم «کنزالعمّال» [23] و شیخ الاسلام حموینی در «فرائد» [24] و ابن حجر مکّی در صفحه ۷۴ و ۷۵«صواعق» [25] و سلیمان بلخی حنفی در «ینابیع المودّهْ» [26] و جلال الدین سیوطی در صفحه ۱۱۶ «تاریخ الخلفاء» [27] و امام ابو عبدالرحمان نسائی در «خصائص العلوی» [28] و دیگران آورده اند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
«علیّ مع القرآن والقرآن مع علیّ، لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض. علیّ منّی وأنا من علیّ، من سبّه فقد سبّنی ومن سبّنی فقد سبّ الله. »
علی با قرآن و قرآن با علی میباشد و هرگز از هم جدا نمی شوند، تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند. علی از من و من از علی هستم. کسی که علی را سب و شتم نماید، مرا شتم نموده و کسی که مرا سب و شتم نماید، خدا را سب و شتم نموده.
مع ذلک خود ناظر باشد که معاویه علیه الهاویه، علنی و بر ملا حتّی بالای منبر و خطبه ی نماز جمعه، علی و حسن و حسین علیه السّلام را لعن نماید و نیز امر دهد در تمام منابر و مجالس آن حضرت را لعن نمایند، آن گاه با چنین ملاعینی مباشر و به عمل آنها مسرور باشد، مردود نیست!؟ علاوه بر معاشرت با آنها، با جعل احادیث کمک یار آنها باشد و مردم را تهییج و وادار به لعن آن حضرت نماید؟!؟
شیخ: آیا معقول است که ما این تهمتها را قبول نماییم که صحابی پاک دل، مردم را با جعل احادیث وادار به لعن و سبّ علی کرّم الله وجهه بنماید؟ آیا این نوع از تهمتها از ساختههای شیعیان نمی باشد؟
داعی: قطعاً معقول نیست که صحابی پاک دل چنین عملی را بنماید و اگر فردی از صحابه چنین عملی را نمود، دلیلی قطعی بر عدم پاکی دل او میباشد و حتماً منافق و مردود و ملعون خواهد بود، چه آنکه سب کننده ی خدا و پیغمبر قطعاً مردود و ملعون و اهل آتش است، به نصّ اخبار بسیاری که علاوه بر اجماع علمای شیعه، اکابر علمای خودتان نقل نموده اند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: هر کس علی را سب نماید، مرا و خدای مرا سب نموده است.
و اما اینکه فرمودید: این نوع از تهمتها از جعلیات شیعیان است، اشتباه فرمودید وتصور نمودید روی سخن با بعض از علمای خودتان دارید که برای رسیدن به هدف و مقصود خود دروغها میسازند و تهمتها به شیعیان پاک دل میزنند و عوام بی خبر را گمراه میسازند و باکی از قیامت و محاکمه ی عندالله ندارند.
شیخ: البته وقتی جناب عالی به اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله تهمت جعل اخبار بدهید، ما چگونه انتظار ببریم که نسبت به مفاخر اسلامیان جهابذه ی از علمای سنّت و جماعت نسبت بد ندهید. شما شیعیان منتها درجه از هنر نماییتان، نسبت بد و تهمت و دشنام دادن به بزرگان است.
داعی: خیلی بی لطفی نمودید که چنین نسبتهایی به ما دادید. کتب تواریخ چهارده قرن اسلام (از سنّی و شیعه) شهادت برخلاف گفتار شما میدهد.
مظلومیت شیعیان در مقابل مخالفین
از صدر اوّل اسلام و قدرت ظهور امویها تاکنون، پیوسته فحش دادن و لعن و سب نمودن و تهمت زدن به اعاظم، از ائمّه ی معصومین از عترت طاهره و شیعیان مظلوم آنها، مخصوص بازیگران سیاسی مسلمانان (به نام سنّی؛ یعنی پیرو سنّت و جماعت اموی ها) بوده که تاکنون برجسته ترین افراد از علمای شما در کتب معتبره ی خود برای اغوای عوام بی خبر و ایجاد تفرقه و جدایی میان مسلمانان، صدها تهمتها و دروغهای شاخدار به شیعیان مظلوم نسبت داده و آنها را رافضی و کافر و مشرک و غالی نامیده و به سب و لعن – مانند رهبران اوّلیه ی خود – آنها را در نظر برادران پاک دل سنّی بی خبر منفور مینمایند.
شیخ: کدام عالم سنّی در کتاب خود، نسبت به شیعیان تهمت زده و دروغ بسته. اگر شما نتوانید این امر را ثابت نمایید، قطعاً محکوم به سقوط میباشید؛ زیرا علمای ما آنچه گفته و نوشته اند، عین حقیقت است. شیعیان اعمال و عقاید فاسده را کنار بگذارند، تا راحت باشند و انتقاد از آنها ننمایند.
نسبتهای دروغ و تهمتهای علمای سنّی به شیعیان
داعی: دعاگو را مجبور نمودید به بعض از آنچه در حافظه حاضر دارم، نمونه ای از هزاران اکاذیب و جعلیات و تهمتهایی که اکابر علمای شما به شیعیان [نسبت] داده اند، در این مجلس محترم، برای روشن شدن افکار مردم بی خبر بیان و قضاوت را به روح پاک مسلمانان روشن ضمیر واگذار نمایم.
تهمتهای ابن عبد ربه به شیعیان
یکی از مفاخر علمای ادبی شما شهاب الدین ابو عمر احمد بن محمّد بن عبد ربه قرطبی اندلسی مالکی، متوفّای سال ۳۲۸ قمری در قرطبه بوده که در صفحه ۲۶۹ از جلد اوّل «عقد الفرید» [29] شیعیان موحّد پاک دل را که لبّ لباب اسلام و ایمان را دارا هستند، یهود این امّت معرفی نموده و نوشته همان قسمی که یهودیها نصاری را دشمن میدارند، شیعیان هم اسلام را دشمن میدارند. آن گاه با این عنوان، تهمتهای بسیار به شیعیان زده است؟!
از جمله گوید: شیعیان مانند یهود به سه طلاق عقیده ندارند؟ و نیز قائل به عدّه ی بعد از طلاق نیستند؟
الحال آقایان محترم شیعیان حاضر در مجلس، بلکه خود شما و تمام سنّیهایی که معاشر با شیعیان هستند، به این تهمتهای آقای ابن عبد ربه نمی خندید؛ چه آنکه تمام کتب فقهیه و رسائل عملیه ی ما مشحون از دستورات سه طلاق وطریقه ی عدّه نگاه داشتن بعد از طلاق است. به علاوه عملیات شیعیان در طلاق و عدّه نگاه داشتن بعد از طلاق، بزرگ ترین برهان بر کذب این ادیب دور از ادب میباشد.
و نیز گوید: شیعیان مانند یهود، جبرئیل را دشمن میدارند؛ به علت آنکه چرا وحی را عوضی برای پیغمبر آورده، در حالتی که بایستی بر علی وحی آورده باشد؟! (شیعیان مجلس همگی خندیدند). ملاحظه بفرمایید که آقایان شیعیان از شنیدن این حرف خندیدند، تا چه رسد به آنکه معتقد به چنین عقیده ی سخیفی باشند.
اگر این مرد از گوشه ی آفریقا قدمی پیش میگذارد، یا زحمت تهیه و مطالعه کتب شیعیان را به خود میداد، خجالت میکشید و چنین تهمتی را نمی زد. شاید هم عمداً زده، تا امر را بر بی خبران مشتبه نماید و مسلمانان را از هم جدا کند؟
ما شیعیان، حضرت محمّد مصطفی خاتم الأنبیاءصلی الله علیه وآله را پیغمبر ثابت بر حق میدانیم که ابداً اشتباهی در نزول وحی به آن حضرت به کار نرفته و مقام جبرئیل امین را بالاتر از آن میدانیم که آن مرد بی حقیقت نسبت داده و به آن علی بن ابی طالب معتقدیم که جبرئیل (امین وحی الهی) او را از جانب خدای متعال به وصایت و خلافت خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله معرفی نموده است. [30] و نیز گوید: شیعیان مانند یهودان اند، به سنّت پیغمبر عمل نمی کنند وقتی به هم میرسند، عوض سلام میگویند:
«السام علیکم؛ یعنی مرگ بر شما باد؟ »
(شیعیان شدیداً خندیدند). طرز عمل و معاشرت شیعیان با یکدیگر و با شما برادران اهل تسنّن، بزرگ تر این دلیل بر کذب گفتار او میباشد.
و عجیب تر گوید: شیعیان مانند یهود، خون تمام مسلمانان را حلال میدانند و همچنین خوردن مال مسلمانان را حلال میدانند؟
و نیز گوید: شیعیان مانند یهودان اند، به سنّت پیغمبر عمل نمی کنند وقتی به هم میرسند، عوض سلام میگویند:
«السام علیکم؛ یعنی مرگ بر شما باد؟ »
(شیعیان شدیداً خندیدند). طرز عمل و معاشرت شیعیان با یکدیگر و با شما برادران اهل تسنّن، بزرگ تر این دلیل بر کذب گفتار او میباشد.
و عجیب تر گوید: شیعیان مانند یهود، خون تمام مسلمانان را حلال میدانند و همچنین خوردن مال مسلمانان را حلال میدانند؟
و حال آنکه شما خود شاهد اعمال شیعیان هستید و میبینید که ما جان و مال کفّار را حلال نمی دانیم، تا چه رسد که تصرّف در جان و مال برادران مسلمان خود بنماییم و در مذهب شیعه، حق الناس بزرگ ترین گناه به شمار آمده و قتل نفس از گناهان کبیره میباشد.
اینها بعضی از اقوال یکی از علمای بزرگ شما میباشد که وقت مجلس بیش از این اجازه نمی دهد به هزلیات گفتار اوبپردازم.
تهمتهای ابن حزم
یکی از اکابر علمای شما ابو محمّد علی بن احمد بن سعید بن حزم اندلسی، متوفّای سال ۴۵۶ قمری در بادیه لبله میباشد که در کتاب خود الفصل فی الملل والنحل جسارتهای بسیار توأم با دروغها و تهمتهای عجیب به شیعیان زده است. مخصوصاً جلد اوّل آن کتاب را مطالعه کنید، ببینید چه هزلیاتی گفته؛ از جمله صریحاً گوید: شیعیان مسلمان نیستند، بلکه کفّار و دروغگویانی هستند که سرچشمه از یهود و نصاری گرفته اند؟!
و در صفحه ۱۸۲ جلد چهارم گوید: شیعیان نکاح نُه زن را جایز میدانند؟! [31] بزرگ ترین دلیل بر کذب گفتار و تهمت عجیب این مرد کذّاب، کتب فقهیه ی استدلالیه و رسائل عملیه ی قرون متمادیه شیعیان است که در همه جا دستور است بیش از چهار زن به نکاح دائم حرام است که گذشته از فقهاء و دانشمندان اهل عرفان، تمام شیعیان جاهل بیابانی هم میدانند که چنین دستوری ابداً وجود خارجی نداشته.
و اگر شما جزوات آن کتاب را ببینید، از نقل اقوال دروغ و تهمتها و فحشها و نسبتهای بدی که به شیعیان میدهد، واقعاً خجالت میکشید؛ برای نمونه به همین مقدار کفایت است.
تهمتهای ابن تیمیّه
از همه ی علمای شما احمد بن عبدالحلیم حنبلی معروف به ابن تیمیه، متوفای سال ۷۲۷ قمری است که نسبت به شیعیان، بلکه مولانا امیرالمؤمنین و عترت طاهره رسول الله صلی الله علیه وآله بغض و کینه ی عجیبی داشته و اگر کسی مجلّدات کتاب منهاج السنّهْ این مرد را بخواند، مبهوت میشود از شدّت عداوت او، که روی همین اصل، گذشته از آنکه تمام نصوص صریحه و فضایل عالیه مولانا امیرالمؤمنین و اهل بیت طاهرین را رد و تکذیب مینماید، دروغها و تهمتهای عجیبی به شیعیان مظلوم نسبت داده که عقل هر شنونده مات و حیران میگردد که اگر بخواهم به هر یک از آنها جواب بدهم، رشته ی سخن به مجالس کثیره خواهد کشید، ولی برای نمونه – که جناب شیخ بدانند تهمت و دروغ از خصایص بعض علمای آنها میباشد، نه علمای شیعه – به بعضی از آنها اشاره مینمایم و عجیب آنکه با آن همه دروغهایی که خود نسبت به شیعیان میدهد، برای اغوای عوام بی خبر در صفحه ۱۵ جلد اوّل مینویسد احدی [32] از طوایف اهل قبله مانند شیعیان دروغ نگفته اند. فلذا اصحاب صحاح، روایات آنها را نقل ننموده اند؟!
و در صفحه ۲۳ جلد ۱۰ گوید: [33] شیعیان اصول دین را چهار میدانند: توحید، عدل، نبوّت و امامت، و حال آنکه کتب کلامیه امامیه در دسترس عموم است و همه جا نوشته اند – چنانچه ما هم در شبهای قبل اشاره نمودیم – (مراجعه شود به مجلس سوّم) که شیعیان معتقدند که اصول دین سه میباشد: توحید، نبوّت، معاد. عدل را جزء توحید و امامت را جزء نبوّت میدانند.
و در صفحه ۱۳۱ جلد اول گوید: [34] شیعیان به مساجد اعتنایی ندارند. مساجد آنها خالی از جمعیت میباشد. نه جمعه و نه جماعت، در مساجد بر پا نمی کنند و اگر گاهی نماز بگزارند، فرادا میخوانند؟! (خنده شدید شیعیان).
آقای شیخ خود شما و تمام برادران حاضر و غائب اهل تسنّن، مساجد شیعیان را پر از جمعیت ندیده اید؟ و جماعتهای منعقده در مساجد را مشاهده ننموده اید در عراق و ایران ما – که عاصمه تشیع میباشد – گذشته از آنکه در هر شهری، مساجد عالیه ای پر از جمعیت، آماده و مهیای عبادت میباشد.
در هر قریه و دهکده ای که وارد شوید، میبینید مسجدی دارند که گذشته از ماه مبارک رمضان، تمام ایام و لیالی، نمازها را به جماعت در آنجا برگزار مینمایند (برای نمونه، سه قطعه عکس از نماز جماعت سه نفر از مراجع بزرگ تقلید، مرحوم حجت الاسلام آیت الله حاج میرزا محمّد حسن شیرازی در سامراء – و مرحوم آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی در نجف اشرف – و مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری قدس الله اسرارهم را در قم با جامعه ی شیعیان به نظر شما میرساند). (شکل ۱۷ و ۱۸ و ۱۹). این عکسها در صفحات ۳۳۷ تا ۳۴۰ کتاب دار الکتب الاسلامیه آمده است.
شما آقایان اهل علم کتب فقه استدلالی علماء را ببینید و همچنین برادران عزیز (اهل تسنّن و جماعت) رسائل عملیه ی فقهاء را مطالعه کنید، ببینید چقدر ثواب برای نماز جماعت و رفتن به مساجد نقل نموده اند، تا آنجا که ثواب نماز در مساجد را نسبت به منازل، به اضعاف مضاعف ذکر نموده اند. فلذاشیعیان تا آنجا که قدرت دارند، اصرار دارند که نمازها را در مساجد و به جماعت ادا نمایند. آن گاه پی ببرید که این مرد هتّاک و کذّاب چه نسبت دروغی به شیعیان میدهد!؟
و نیز در همان صفحه گوید: [35] شیعیان مانند مسلمانان به حج بیت الله نصرانیاً وإن شئت مجوسیّاً. »
به آن تارک حج (از غیب عالم) گفته میشود: به چه طریق میل داری بمیری؛ به دین یهود یا نصرانیت و یا مجوسیت. [36] آیا عقل باور میکند با چنین دستوراتی، شیعیان ترک حجّ بیت الله نمایند؟ شما از یک شیعه عامی دهاتی که تشرّف به عتبات عالیات و زیارت قبور ائمّه اطهار مینماید، سؤال کنید که عمل حج را کجا باید به جای آورد، جز مکّه معظّمه به شما جواب نخواهد داد.
آن گاه این مرد از خدا بی خبر به یکی از مفاخر علمای شیعه، شیخ اجل اعظم، محمّد بن محمّد بن نعمان مفید نسبت دروغ میدهد که کتابی دارد به نام «مناسک الحج المشاهد» و حال آنکه کتاب شیخ به نام منسک الزیارات در دست عموم است که در آن کتاب، دستورات زیارت و تشرّف به اعتاب مقدّسه ائمّه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین را مانند سایر مزارات داده است.
و اگر شما کتب مزار را مطالعه نمایید، خواهید دید که در اوّل آنها نوشته است از عبادات مندوبه (نه واجبه)، زیارت قبور عالیه پیغمبر اکرم و ائمّه طاهرین از عترت آن حضرت علیه السّلام میباشد. و بزرگ ترین دلیل بر کذب گفتار این مرد از خدا بی خبر، عمل شیعیان است که در هر سالی هزاران نفر افتخار تشرّف به بیت الله نصیب آنها میگردد و بعد از مراجعت افتخار مینمایند که آنها را حاجی بنامند.
آن گاه به دروغ پردازیهای این مرد کذّاب پی ببرید!!
و در صفحه ۱۱ جلد اول گوید: [37] شیعیان سگهای خود را به نام ابی بکر و عمر مینامند و پیوسته آنها را لعن میکنند؛ یعنی ابابکر و عمر را لعن نموده اند؟! (خنده شیعیان با تعجّب).
واقعاً انسان تعجّب میکند از عناد و تعصّب و نداشتن دین این مرد، که تا این اندازه نسبت کذب و دروغ و تهمت به شیعیان مظلوم بدهد!
و حال آنکه در تمام کتب احکام و اخبارشیعه، بر خلاف عقیده ی ایشان، سگ را نجس العین معرفی نموده اند و در همه جا آورده اند که اگر در خانه ی مسلمانی سگ باشد، رحمت خدا به اهل آن خانه نازل نمی گردد.
مسلمانان شیعه ممنوع از نگهداری سگ هستند مگر در چند جا (برای شکار، و پاسبانی خانه و گله بانی) با شرایط مخصوصی که ثبت نموده اند. [38] یک علّت مخالفت حضرت سیدالشهداء، سبط شهید پیغمبر اکرم ابا عبدالله الحسین علیه السّلام با یزید، برای آن بود که یزید سگ بازی مینمود و در خانه، بدون جهات مذکوره، سگ نگهداری مینمود.
و اگر مسلمانی از شیعه و سنّی را ببینید که در خانه سگ نگهداری مینماید (بدون جهات مذکوره که مستثنا شده) ما آنها را متّهم در دین نموده و عقیده به آنها نداریم.
آن گاه چگونه ممکن است شیعه با این تأکیدات بلیغه (که سگ در هر خانه آزاد باشد، آن خانه نجس است)، در خانه سگ نگهداری نماید. به علاوه نام صحابه رسول خداصلی الله علیه وآله را بر آنها بگذارد؟! یا آنها را سب و لعن نمایند؟
اُف بر این نوع مسلمان. پناه به خدا میبریم از تعصّب و عناد و لجاج.
اگر شما یک شیعه ولو عامی جاهل نشان دادید که چنین عملی کرده باشد، ما تسلیم به تمام گفتههای این مرد میشویم و اگر نتوانستید (و هرگز نخواهید توانست)، پس لعن کنید بر مردمان عنود، لجوج و متعصّب که به لباس اهل علم، باعث اغوای مردم بی خبر شده و ایجاد اختلاف و عداوت در میان مسلمانان مینمایند.
و نیز در جلد دوم مینویسد: [39] شیعیان چون منتظر امام منتظر میباشند، لذا در بسیاری از جاها مانند سرداب در سامراء، روزها مرکبی از اسب یا قاطر یا غیر آن حاضر میکنند و فریاد میزنند به امام خود که مرکب حاضر است و همه مسلّح آماده خدمت هستیم؛ خروج نما و در اواخر ماه مبارک رمضان رو به مشرق ایستاده، آن حضرت را صدا میزنند تا خروج نماید و میان آنها اشخاصی ترک نماز میکنند که مبادا آن حضرت ظاهر شود و او در نماز باشد و از خدمتگزاری آن حضرت محروم گردد؟!
(خنده شدید حضار از سنّی و شیعه).
عجب از گفتارهای ناهنجار و تهمتهای بی حساب و خنده آور آن مردی که در گوشه ی بیابانهای دور افتاده، چنین هزلیاتی گفته نداریم، بلکه تعجّب از علمای امروز مصری و دمشقی و غیره داریم که در تمام بلاد با شیعیان محشورند و مخصوصاً در سامراء که تمام اهالی آن از برادران اهل تسنّن میباشند و حتی خدّام سرداب مقدّس هم همگی سنّی هستند، از آنها تحقیق نکرده و از علمای بزرگ نشنیده، تبعیت از هزلیات امثال ابن تیمیهها نموده و این قبیل خرافات و ترّهات را در کتابهای خود درج مینمایند! (مانند عبدالله قصیمی مصری در الصراع بین الاسلام والوثنیه و محمد ثابت مصری در الجولهًْ فی ربوع شرق الأدنی و موسی جار الله ترکستانی در الوشیعهًْ فی نقد عقاید الشیعه و احمد امین مصری در فجر الاسلام وضحی الاسلام – وغیرهم).
اینها بودند نمونه ای از تهمتها و دروغهای شاخدار و اهانتهایی که اکابر علمای اهل تسنّن به جامعه شیعیان نسبت داده اند و اگر میخواستم به فهرست اقوال تمامی آنها، از قبیل ابن حجر مکّی و جاحظ و قاضی روزبهان و امثالهم بپردازم، بایستی شبهای بسیار وقت شما را بگیرم و عمر شماها را ضایع نمایم به استماع گفتار و هزلیات این قبیل از علماء که میخواستند راهنمای دیگران گردند.
پایان قسمت سی و سه
ادامه دارد…
………………………………………………….
[۱]: میزان الاعتدال، ذهبی، ۵/۲۱۷، ترجمه شماره ۶۰۵۰، شرح حال عمر بن ابراهیم بن الخالد الکردی الهاشمی. ذهبی مینویسد: «قال الدار القطنی: کذّاب، خبیث، وقال الخطیب: غیر ثقة». سپس این حدیث را نقل میکند: «حدّثنا عیسی بن علیّ بن عبدالله بن عبّاس، عن أبیه عن جدّه، أنً رسول الله صلی الله علیه وآله قال للعبّاس: «یا عمّ، انّ الله جعل أبابکر خلیفتی علی دین الله فاسمعوا له وأطیعوا تفلحوا». هذا الحدیث لیس بصحیح ویبطله أنّ العبّاس قال لعلیّ: ألا تدخل بنا الی رسول الله صلی الله علیه وآله فنسأله».
[۲]: تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ۱۱/۲۰۲، ترجمه شما ۵۹۰۵، شرح حال عمر بن ابراهیم الکردی. خطیب بغدادی مینویسد: «وکان غیر ثقة، یروی المناکیر عن الاثبات».
[3]: الاصابهْ، ابن حجر عسقلانی، ۷/۳۵۹، ترجمه شماره ۱۰۶۸۰، شرح حال ابو هریره. ابن حجر حدیث را چنین آورده است: «من کذب علیّ متعمّداً فلیتبوَّأ مقعده من النار».
[4]: الاستیعاب، ابن عبد البر، ۴/۱۷۶۴، ترجمه شماره ۳۱۹۵، شرح حال أبو موسی الغافقی. ابن عبد البر حدیث را به این عبارت نقل میکند: «عن أبی موسی الغافقی قال: آخر ما عهد إلینا رسول الله صلی الله علیه وآله أنّه قال: سترجعون بعدی إلی قوم یُحبون الحدیث عنّی، فعلیکم بکتاب الله ومن حفظ شیئاً فلیحدّث به، ومن قال علیّ ما لم أقل فلیتبوّأ مقعده من النار».
[5]: ربیع الأبرار، زمخشری، ۳/۳۷۰ – ۳۷۱، باب الطعام وألوانه وذکر الأطعام والضیافه. زمخشری حدیث را چنین مینویسد: «وکان [ابوهریرة] تعجبه المضیرة جدّاً فأکلها مع معاویة. فاذا حضرت الصلاة، صلّی خلف علیّ رضی الله عنه فإذا قیل له قال: مضیرة معاویة أدسم وأطیب، والصلاة خلف علیّ أفضل. فکان یقال له شیخ المضیرة».
[6]: «مضیرهْ» طعامی است که با شیر عمل میآورند و غذایی بود مخصوص معاویه.
[7]: فرائد السمطین، حموینی، ۱/۱۷۶ – ۱۷۷، ح ۱۳۸ – ۱۴۰، سمط ۱، باب ۳۶. حموینی این حدیث را از سه طریق با سه عبارت متفاوت نقل کرده است: یک – «عن علیّ علیه السّلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: رحم الله علیّاً اللهم أدر الحقّ معه حیث دار». دو – «عن عبدالله بن عبّاس قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: الحقّ مع علیّ بن أبی طالب حیث دار». سه – «عن شهر بن حوشب قال: کنت عند أمّ سلمة رضی الله عنها إذ استأذن رجل فقالت له: من أنت؟ قال: أنا أبو ثابت مولی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام. فقالت أمِ سلمة: مرحباً بک یا أبا ثابت، ادخل فدخل فرحّبت به، ثمّ قالت: یا أبا ثابت أین طار قلبک حین طارت القلوب مطائرها؟ فقال: مع علی علیه السّلام. قالت: وفّقت والّذی نفسی بیده لقد سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول: علیّ مع الحقّ والقرآن والحقّ والقرآن مع علیّ، ولن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض».
[8]: مناقب خوارزمی، ص۱۰۴، ح ۱۰۷، فصل ۸، خوارزمی حدیث را همانند اولین حدیثی که از فرائد السمطین نقل کردیم آورده است.
[9]: معجم الأوسط، طبرانی، ۶/۴۲۲، ح ۵۹۰۲، احادیث محمد بن یحیی القّزاز. طبرانی حدیث را همانند اوّلین حدیثی که از فرائد السمطین نقل کرده ایم آورده است.
[10]: کفایهْ الطالب، گنجی شافعی، ص۲۶۵، باب ۶۲. گنجی حدیث را این گونه نقل میکند: «عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله یوم فتحت خیبر… وانّ الحقّ معک، والحقّ علی لسانک وفی قلبک وبین عینیک… ».
[11]: الإمامه والسیاسهْ، ابن قتیبهْ، ۱/۷۳، فصل: التحام الحرب. ابن قتیبه حدیث را در ضمن بیان جنگ صفین چنین نقل میکند: «… وأتی محمّد بن أبی بکر، فدخل علی أخته عائشة رضی الله عنها قال لها: أما سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول: علیّ مع الحقّ والحقّ مع علیّ؟… ».
[12]: ینابیع المودّهْ، قندوزی، ۱/۱۷۲ -۱۷۳، ح ۲۲، باب ۷. قندوزی حدیث را این گونه نقل میکند: «عن جابر بن عبدالله قال: لقد سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول فی علیّ خصالاً لو کانت واحدة منها فی رجل اکتفی بها فضلاً وشرفاً… قوله صلی الله علیه وآله: علیّ مع الحقّ والحقّ معه لا یفترقان».
[13]: مسند أبو یعلی، ۱/۴۱۸، ح ۵۵۰، مسند علیّ علیه السّلام. ابویعلی حدیث را همانند اوّلین حدیثی که از فرائد السمطین نقل کردیم، آورده است.
[14]: کنز العمّال، متقی هندی، ۱۱/۶۴۲، ح ۳۳۱۲۴، کتاب الفضائل، باب ۳، فصل ۳ فی ذکر الصحابهْ. متقی هندی حدیث را همانند اوّلین حدیثی که از فرائد السمطین نقل کردیم نقل میکند.
[15]: تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ۱۴/۳۲۱، ترجمه ی شماره ۷۶۴۳، شرح حال یوسف بن محمد المؤدب. خطیب حدیث را چنین میآورد: «عن أبی ثابت مولی أبی ذر، قال: دخلت علی أمّ سلمة فرأیتها تبکی وتذکر علیّاً وقالت: سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول: علیّ مع الحقّ والحقّ مع علیّ، ولن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض یوم القیامة».
[16]: مناقب ابن مردویه، ص۱۱۳ – ۱۱۷، ح ۱۳۲ – ۱۴۲، فصل ۸. ابن مردویه این حدیث را به الفاظ گوناگون نقل کرده است که به عنوان نمونه به دو حدیث اشاره میکنیم: یک – «عن ابی ذر، أنه سئل عن اختلاف الناس، فقال: علیک بکتاب الله والشیخ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام. فانّی سمعت النبیّ صلی الله علیه وآله یقول: علیّ مع الحقّ والحقّ مع علیّ وعلی لسانه، والحقّ یدور حیثما دار علیّ». دو – «عن أبی موسی الاشعری، قال: أشهد أنّ الحقّ مع علیّ، ولکن مالت الدنیا بأهلها ولقد سمعت النبیّ صلی الله علیه وآله یقول: >یا علیّ، أنت مع الحقّ والحقّ بعدی معک، لا یحبّک إلاّ مؤمن ولا یبغضک إلاّ منافق< وإنّا لنحبّه ولکن الدنیا تغرّ بأهلها».
[17]: تفسیر الکبیر، فخر رازی، ۱/۲۰۵، ذیل سوره فاتحه، باب ۴، مسئله ۹، حجت ۵. فخر رازی مینویسد: «ومن اقتدی فی دینه بعلیّ بن أبی طالب فقد اهتدی والدلیل علیه قوله علیه السّلام: اللهم أدر الحقّ مع علیّ حیث دار».
[18]: محاضرات الأدباء، راغب اصفهانی، ۳/۴۶۴، حد ۲۰، وممّا جاء فی فضائل أعیان الصحابهْ، باب فضائل علیّ. راغب حدیث را این گونه نقل میکند: «عن البراء انّ النبیّ صلی الله علیه وآله قال لعلیّ: أنت منّی وأنا منک وقال علیه الصلاة والسلام: الحقّ مع علیّ وعلیّ مع الحقّ لن یزولا حتّی یردا علیّ الحوض».
[19]: المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ۳/۱۳۰ – ۱۳۵، ح ۴۶۱۴ – ۴۶۲۹، کتاب معرفهْ الصحابهْ، باب مناقب أمیرالمؤمنین. شایان ذکر است که حاکم این حدیث را به ترتیب یاد شده نقل نکرده است، بلکه هر قسمت آن را در ضمن حدیثی آورده است. اما بخش اول حدیث (علی مع القرآن والقرآن مع علی لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض) را در انتهای حدیثی در همین جلد، صفحه ۱۳۴، حدیث ۴۶۲۸ نقل کرده است و نیز بخش دوم حدیث (علی منی و أنا من علی) را در صفحه ۱۳۰، حدیث ۴۶۱۴ در ضمن حدیثی از قول پیامبرصلی الله علیه وآله به این لفظ آورده است: (أنت منّی وأنا منک) و قسمت اخیر حدیث را (من سبّه فقد سبّنی ومن سبّنی فقد سبّ الله) در صفحه ۱۳۱۳، حدیث ۴۶۱۶ در انتهای حدیثی به این لفظ آورده است: من سبّ علیاً فقد سبّنی ومن سبّنی فقد سبّ الله.
[20]: مسند احمد بن حنبل، ۶/۳۲۳. مسند امّ سلمهْ و ۴/۱۶۵، حدیث حبشی بن جناده السلولی. شایان ذکر است احمد بن حنبل بخش دوم حدیث (علی منّی وأنا من علی) را در جلد ۴، صفحه ۱۶۵ از قول پیامبرصلی الله علیه وآله به این لفظ آورده است: «علی منّی وأنا منه. » و قسمت اخیر حدیث (من سبّه فقد سبّنی) را در جلد ۶، صفحه ۳۲۳ به این لفظ ذکر میکند: «من سبّ علیاً فقد سبّنی. »
[21]: معجم الأوسط، طبرانی، ۵/۴۵۵، ح ۴۸۷۷، احادیث عباد بن سعید. طبرانی بخش اوّل حدیث را (علی مع القرآن… ) از أمّ سلمه نقل میکند.
[22]: مناقب ابن مغازلی، ص۲۲۱ – ۲۲۹، ح ۲۶۷ – ۲۷۶، باب قوله صلی الله علیه وآله علیّ منّی وأنا منه. ابن مغازلی بخش دوم حدیث را به الفاظ گوناگون نقل کرده است.
[23]: کنز العمّال، متقی هندی، ۱۱/۶۰۲ و ۶۰۳، ح ۳۲۹۱۲ – ۳۲۹۱۳، کتاب الفضائل، باب ۳، فصل ۲، فضائل علی علیه السّلام. شایان ذکر است بخش اوّل حدیث را در صفحه ۶۰۳، ح ۳۲۹۱۲، و بخش دوم حدیث را
در صفحه ۶۰۳، ح ۳۲۹۱۳ با این اضافه «… ولا یؤدّی عنّی الاّ أنا أو علیّ» و بخش سوم حدیث را در صفحه ۶۰۲، ح ۳۲۹۰۳ به این لفظ از أمّ سلمهْ نقل میکند: «من سبّ علیّاً فقد سبّنی ومن سبّنی فقد سبّ الله».
[24]: فرائد السمطین، حموینی، ۱/۱۷۷، ح ۱۴۰، سمط ۱، باب ۳۶، حموینی بخش اوّل حدیث را نقل میکند و در صفحه ۳۰۲ از همین جلد، حدیث ۲۴۱، باب ۵۶، بخش اخیر حدیث را چنین نقل میکند: «عن ابن عبّاس سمعت النبیّ صلی الله علیه وآله یقول: من سبّ علیّاً فقد سبّنی ومن سبّنی فقد سبّ الله عزّوجلّ ومن سبّ الله أکبّه الله علی منخریه فی النار».
[25]: صواعق المحرقه، ابن حجر مکّی، ص۱۲۲ – ۱۲۵، حدیث الخامس والثامن عشر والحادی والعشرون، باب ۹، فصل ۲. ابن حجر بخش اوّل حدیث را در صفحه ۱۲۴ و بخش دوم حدیث را در صفحه ۱۲۲ و بخش سوم حدیث را در صفحه ۱۲۳ به این لفظ از أمّ سلمه نقل میکند: «من سبّ علیاً فقد سبّنی».
[26]: ینابیع المودهْ قندوزی، ۱/۲۶۹، ح ۱، باب ۲۰، بخش اوّل حدیث و در صفحه ۱۶۵ – ۱۷۳ از همین جلد، ح ۷ و ۱۰ – ۱۴، باب ۷، بخش دوم حدیث را به الفاظ گوناگون و در جلد ۲/۱۵۶، ح ۴۳۷ – ۴۳۸، باب ۵۶، قسمت اخیر حدیث را نقل کرده است.
[27]: تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص۱۶۹ و ۱۷۳، تاریخ علی بن ابی طالب. سیوطی علاوه بر نقل بخش اوّل و دوم حدیث، بخش اخیر حدیث را از امّ سلمه این گونه نقل کرده است: «من سبّ علیّاً فقد سبّنی».
[28]: خصائص أمیرالمؤمنین، أحمد بن شعیب نسائی، ص۸۷ وص ۹۹. نسائی دو بخش اخیر حدیث را نقل کرده است.
[29]: عقد الفرید، ابن عبد ربه، ۲/۲۲۲، القول فی اصحاب الاهواء، الرافضهْ. ابن عبد ربه مینویسد: «… ثمّ قال: أحذّرک الأهواء المضلّة، شرّها الرافضة، فانّها یهود هذه الأمّة، یبغضون الاسلام کما یبغض الیهود النصرانیه… ». سپس در صفحه ۲۲۳ از همین جلد مینویسد: «والیهود لا تری الطلاق الثلاث شیئاً وکذا الرافضة والیهود لا تری علی النساء عدّة وکذلک الرافضة والیهود تستحلّ دم کلّ مسلم، وکذلک الرافضة والیهود حرّفوا التوراة وکذلک الرافضة حرّفت القرآن والیهود تبغض جبریل وتقول: هو عدوّنا من الملائکة، وکذلک الرافضة تقول غلط جبریل فی الوحی إلی محمّد بترک علیّ بن أبی طالب… ».
[30]: در یکی از سالها که از کاظمین به وسیله راه آهن با جمعی از زوّار شیعه عازم سامراء بودیم، در اتاق ما جمعی از اهل موصل بودند. به اتفاق دو نفر از قضات و علمای اهل تسنّن پیوسته بر ما خرده میگرفتند و مسخره میکردند و تهمتها میزدند، غافل از اینکه حقیر با لسان عربی آشنایی دارم. ما همه را به سکوت گذرانیدیم تا آنکه یکی از آن قضات گفت: این رافضیها عادات و اخلاق فاسد بسیار دارند. تماماً اهل بدعت و مشرک هستند؛ مثلاً یکی از بدعتهای عجیب آنها این است که سلام نماز را که میدهند، دستها را بلند مینمایند و سه مرتبه میگویند: «خان الأمین؛ یعنی امین خیانت کرد». آنها پرسیدند: امین که بوده و خیانت او چه بوده؟ شیخ گفت: شیعهها میگویند پیغمبرصلی الله علیه وآله و علی و جعفر در کوه حرا خوابیده بودند. جبرئیل امین مأمور شد از جانب خدا وحی نبوّت را به علی بدهد، ولی خیانت کرد و عوضی به خاتم الأنبیاءصلی الله علیه وآله داده! این است که تمام شیعیان با جبرئیل دشمن اند و بعد از هر نماز سه مرتبه میگویند: جبرئیل خیانت کرد؛ یعنی وحی را عوض علی به خاتم الأنبیاء داد. حقیر بی طاقت شدم، گفتم: جناب شیخ! دروغ و تهمت از گناهان کبیره است یا صغیره. گفت: کبیره است. گفتم: پس جناب عالی با این محاسن سفید، چرا دو گناه بزرگ نمودید و این نسبت غلط را به شیعیان دادی؟ گفت: مطلب همین است. از آن آقایان موصلی سؤال کردم فارسی میدانید، دو سه نفر از آنها گفتند: بلی. من ده دوازده نفر از پیر و جوان زائرین را که از موضوع خبر نداشتند، یکی یکی صدا کردم و پرسیدم: شما بعد از سلام نماز که دستها را بر میدارید تا مقابل گوش چه میگویید؟ گفتند: برای قبولی نماز سه مرتبه میگوییم: الله اکبر. گفتم: جناب شیخ! خجالت کشیدید یا نه؟ گفت: شما یادشان دادید. گفتم: از خدا بترسید. من که پهلوی شما نشستهام و از جا برنخاستم و حرفی نزدم. رو کردم به آقایان موصلی گفتم: خواهش میکنم برخیزید بروید به اتاقهای دیگر و از زائرین شیعه که در اتاقهای راه آهن هستند، سؤال کنید. چند نفر جوان فهمیده که زبان هم میدانستند، رفتند و بعد برگشتند بر افروخته حمله کردند به جناب شیخ که شما چه منظور از این دروغ داشتید. ما از همه زوّارهای دهاتی و شهری سؤال کردیم، عموماً گفتند: الله اکبر میگوییم. حتّی ما سؤال از کلمه ی خان الأمین کردیم، گفتند: ما هم چه کلمه ای را نمی شناسیم. شیخ گفت: من هم در کتابها خواندهام که شیعهها این طور میگویند. جوانها چون تحصیل کرده بودند، بنا کردند شیخ را تقبیح نمودن که انسان عالم تا چیزی را تحقیق ننماید، نباید بگوید. این عملیات، نمونه ای از تهمتهایی است که بعض از علمای سنّی به شیعیان میزنند، تا جامعه برادران اهل تسنّن را به ما بدبین نمایند؟! در کتب علمای شیعه ذکر شده که گفتن سه تکبیر به کلمه بلند کرده است موازی گوشها از اولین تعقیبات نماز بوده و مستحب است. (فلاح السائل، سید بن طاووس، ص۱۳۵، النهایهْ، شیخ طوسی، ص۸۴، باب التعقیب؛ المهذب، قاضی ابن براج، ۱/۹۵ بعض المستحبات فی الصلاهْ). (محقق)
[31]: الفصل، ابن حزم، ۴/۱۸۲، ذکر العظائم المخرجهْ إلی الکفر. ابن حزم مینویسد: «ومن الامامیه من یجیز نکاح تسع نسوه».
[32]: منهاج السنه، ابن تیمیه، ۱/۶۶، مقدمه مؤلف، الرافضة هم أضلّ الناس فی العقول والنقول. ابن تیمیه مینویسد: «أن العلماء کلهم متفقون علی ان الکذب فی الرافضة أظهر منه فی سائر أهل القبلة… حتی أن أصحاب الصحیح کالبخاری لم یرو عن أحد من قدماء الشیعة».
[33]: همان، ۱/۹۹، فصل فی مقدمهْ کتاب ابن المطهّر. ابن تیمیه مینویسد: «أصول الدین عند الامامیة أربعة التوحید والعدل والنبوة والامامة».
[34]: همان، ۱/۴۷۴، فصل فی الرد علی قوله انّهم یقولون إنّ الأنبیاء غیر معصومین، غلوّ الرافضهْ فی الرسل والأئمّهْ وتعظیمهم للمشاهد. ابن تیمیه مینویسد: «فتجیهم یعطلون المساجد التی أمر الله أن ترفع ویذکر فیها اسمه فلا یصلون فیها جمعة ولا جماعة ولیس لها عندهم کبیر حرمة وإن صلّوا فیها صلّوا فیها وحدانا».
[35]: همان. ابن تیمیه مینویسد: «ویعظمون المشاهد المبینة علی القبور فیعکفون علیها مشابهة للمشرکین ویحجّون الیها کما یحجّ الحاجّ إلی بیت العتیق ومنهم من یجعل الحج الیها أعظم من الحج الی الکعبة بل یسبّون من لا یستغنی بالحج الیها عن الحج الّذی فرض الله علی عباده».
[36]: از امام صادق علیه السّلام روایت شده است: «من مات ولم یحج حجة الاسلام ولم یمنعه من ذلک حاجة تجحف به او مرض لا یطیق الحج معه، أو سلطان یمنعه فلیمت ان شاء یهودیاً أو نصرانیاً»، (المقنعهْ، شیخ مفید، ص۳۸۶، کتاب المناسک باب ۲؛ الکافی، لشیخ کلینی، ۴/۲۶۸/۱ و ۵، کتاب الحج، باب من سوف الحج و هو مستطیع و در بابهای یاد شده روایات بسیاری در اهمیت حج ذکر شده است).
[37]: همان، ۱/۵۰، مقدّمه مؤلّف، بعض حماقات الشیعهْ. ابن تیمیه مینویسد: «ومنهم من یسمّی کلابه بإسم أبی بکر و عمر و یلعنهما ومنهم من إذا سمّی کلبه فقیل له «بکیر» یضارب من یفعل ذلک ویقول: تسمی کلبی باسم أصحاب النار».
[38]: علاوه بر آیات قرآن کریم که در تحریم سگ و نجس بودن آن وارد شده است در روایات اهل بیت علیه السّلام نیز بر تحریم آن تأکید شده است و حتی ثمن آن نیز باطل است. روی عن النبی صلی الله علیه وآله انه قال: (ان الله تعالی حرم الکلب و حرم ثمنه و حرم الخمر وحرم ثمنها) (الخلاف، شیخ طوسی، ۳/۴۶۶)، و نیز از امام صادق علیه السّلام روایت شده است: البحث ثمن المیته وثمن الکب… (الکافی ۵/۱۲۷/۲، باب البحث) عن ابی عبدالله علیه السّلام… انّ الله لم یخلق خلقاً شراً من الکلب وان الناصب اهون علی الله من الکلب (کافی، ۳/۱۴/۱ باب ماء الحمام). (محقق)
[39]: همان، ۱/۴۴، مقدّمه مؤلّف، بعض حماقات الشیعه. ابن تیمیه مینویسد: «ومن حماقتهم ایضا انهم یجعلون للمنتظر عدة مشاهد ینتظرونه فیها کالسرداب الّذی بسامرّا الّذی یزعمون انه غاب فیه ومشاهد أخرز یقیمون هناک دابة – اما بغلة واما فرسا – لیرکبها إذا خرج ویقیمون هناک اما فی طرفی النهار واما فی أوقات أخر من ینادی علیه بالخروج: یا مولانا اخرج ویشهرون السلاح ولا احد هناک یقاتلهم وفیهم من یقوم فی أوقات الصلاة دائماً لا یصلی خشیة أن یخرج وهو فی الصلاة فیشغل بها عن خروجه وخدمته».
بنده و خانواده ام از نورا تشکر میکنیم که فصل بندی شده و مستند مطالب را ذکر می کند که می تواند اساس مناظره و سخنرانی ها باشد و در قبال شبهه هایی که مخالفان طرح می کنند قدرت تشخیص می یابیم الحمد لله