قابل توجه
كليه برادران و خواهران گرامي
درس عبرت از تاريخ اسلام براي همه
هنگامی که مرگ عمروعاص فرا رسید، به فرزندش گفت:
ای کاش پدرت در غزوه “ذات السلاس” (در عصر پیامبر) مرده بود!
من کارهایی انجام دادم که نمیدانم در نزد خدا چه پاسخی برای آنها دارم .
آن گاه نگاهی به اموال بیشمار خود کرد و افزود: ای کاش به جای این ها، مدفوع شتری بود، ای کاش سی سال قبل مرده بودم!
دنیای معاویه را اصلاح کردم و دین خودم را بر باد دادم! دنیا را مقدّم داشتم و آخرت را رها نمودم، از دیدن راه راست و سعادت نابینا شدم تا مرگم فرا رسید.
گویا میبینم که معاویه اموال مرا میبرد و با شما بد رفتاری خواهد کرد.
پس از مرگ عمروعاص؛ معاویه اموال او را مصادره می کند و بنای بد رفتاری با باز ماندگان وی را پیشه می سازد.
هر دوره تاریخی و نظام سیاسی “عمروعاص” های خود را توليد و نمايان مي سازد.
عمروهایی که دنیا و آخرت و شرف و وجدان خود را می فروشند تا چند صباحی بر اریکه قدرت سوار شده و اسب لجام گسیخته خود را برانند، اما هنگامی که بر بستر مرگ فرود می آیند، رهاوردی جز افسوس و چشمان وحشت زده و دستهای تهی نمی بینند.
در کشور ما عده ای با سختی ها و مشقات فراوان در مسیر انقلاب قدم برداشتند، اما پس از پیروزی، هر کدام در مسیرهای متفاوتی قرار گرفتند.
برخی راهی جبهه جنگ شدند و در همان سال های ابتدایی پیروزی انقلاب در میدان نبرد اسیر یا شهید شدند.
عده دیگری هم در بمب گذاری ها و ترورهای گروهای مخالف جان شیرین خود را تقدیم انقلاب کردند ( و شاید اینها همان هایی بودند که قبل از جانشان هیچ چیزی را از دست نداده بودند).
برخی دیگر اعدام و زندانی شدند.
عده ای لباس عافیت به تن کرده و به کنجی خزیدند.
عده ای هم ترک وطن کرده و در آرزوی درانداختن طرحی دیگر به انتظار نشستند.
اما آن ها که ماندند و به صندلی صدارت و وزارت رسیده و ردای سیاست بر تن کردند به سرنوشت های متفاوتی دچار آمدند و امروز پس از گذشته بیش از چهار دهه از عمر انقلاب، زیست جهان و سبک زندگی هر کدام از این افراد متفاوت است.
برخی به همان پیمان پیشین ماندند.
برخی در ناز و نعمت به سر می برند و مانند مرفهين بي درد روزگار را سپری می کنند.
برخی به مرگ طبیعی و غیر طبیعی از دنیا رفته اند.
برخی در حبس و حصر هستند.
برخی برای خود و آقا زاده هایشان قلمرو و امپراطوری آشکار و پنهان رقم زده اند.
و برخی دیگر همزمان بیش از بیست پست و مقام را مدیریت می کنند.
در این بین فقط خدا می داند این خیل از مردمان زمانه، لحظه آخر عمرشان را چگونه سپری کرده و خواهند کرد.
آیا به مانند عمرو عاص خود را “خسره الدنیا و آلاخره” می دانند و یا مانند علی ابن ابیطالب جانشان اولین چیزی است که خداوند از آنان ستانده است.؟