سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / شب های پیشاور قسمت (21) / دلایل بر کفر و ارتداد یزید
Image processed by CodeCarvings Piczard ### FREE Community Edition ### on 2013-11-11 18:56:16Z | http://piczard.com | http://codecarvings.com

شب های پیشاور قسمت (21) / دلایل بر کفر و ارتداد یزید

مقدمه

در این مجموعه سعی شده است که مناظره ی سید محمد اشرفی شیرازی معروف به سلطان الواعظین که از علمای شیعه ی قرن چهاردهم بوده است با دو نفر از عالمان حنفی مذهب افغانستان بیان شود.

در مناظره از سلطان الواعظین با عنوان (داعی) و از عالم اهل تسنن با عنوان (حافظ) یاد شده است. طرف صحبت در این ده شب رسما حافظ محمد رشید بوده و گاهی هم دیگران با اجازه  وارد صحبت شده اند.

هر کدام از این مطالب مربوط به یک پرسش و پاسخ از حافظ و داعی است.

 

 

 

 

قسمت (21) / دلایل بر کفر و ارتداد یزید

 

 

داعی: دلایل بر کفر و ارتداد یزید بسیار واضح و آشکار است، چنانچه در کلمات خود پیوسته – نظماً و نثراً – کفریات باطنی را ظاهر می‌ساخت؛ مخصوصاً در اشعار خمریه اش دلایل واضحی به دست است که گفته:

شمیسة کرم برجها قعر دنها

فمشرقها الساقی ومغربها فمی

فان حرمت یوماً علی دین أحمد

فخذها علی دین المسیح بن مریم [۱]

خلاصه معنی آنکه گوید: شراب انگور از مشرق دست ساقی طالع می‌گردد و در مغرب دهان من غروب می‌نماید و اگر شراب در دین محمدصلی الله علیه وآله حرام است، بگیر او را بر دین مسیح بن مریم؛ یعنی پیروی از دین مسیح بنما

و نیز گوید:

أقول لصحب ضمت الکاس شملهم

وداعی صبابات الهوی مترنّم

خذوا بنصیب من نعیم ولذّة

فکل وإن طال المدی یتصرّم [2]

در این اشعار می‌رساند که هرچه هست همین دنیاست. غیر از این عالم عالمی نیست. پس باید دست از لذّت و نعیم این عالم بر نداشت.

اینها اشعاری است که در دیوان او ثبت است و ابوالفرج ابن جوزی در کتاب «الردّ علی المتعصّب العنید» [3] شهادت به او داده و از جمله اشعاری که دلالت بر کفر و زندقه و الحاد او دارد، اشعاری است که سبط ابن جوزی در «تذکره» [4] و جدش ابو الفرج مفصّلاً نقل نموده اند که در مطلع آن گوید:

علیّة هاتی ناولینی وترنّمی

حدیثک انّی لا أحبّ التناجیا

به معشوقه خود خطاب نموده گوید: نزدیک بیا خانم عزیزم، آگاه ساز مرا علنی از مطالب درونی خود. من دوست ندارم که آهسته سخن برانی (تا آنجا که گوید):

فإن الّذی حدثت عن یوم بعثنا

أحادیث زور تترک القلب ساهیا

یعنی: آن کسی که به داستان قیامت تخویف می‌کند، گزارشاتی به دروغ است که قلب را از آهنگهای ساز و آواز دور می‌نماید.

چنانچه ابراهیم بن اسحاق معروف به «دیک الجن» که از اجلّه فقهاء و علماء و فضلاء و ادبای شیعه بوده، در حضور خلیفه هارون الرشید عبّاسی تمام آن اشعار را قرائت نموده، هارون بی اختیار یزید را لعن کرده و گفت: زندیق کاملاً انکار صانع و حشر و نشر را نموده است.

از جمله اشعاری که دلالت بر کفر و الحاد او می‌کند، آن است که در موقع ترنّم و عیش می‌گفت:

یا معشر الندمان قوموا

واسمعوا صوت الأغانی

واشربوا کاس مدام

واترکوا ذکر المعانی

شغلتنی نغمة العیدا

ن عن صوت الأذان

وتعوّضت عن الحور

عجوزاً فی الدنان [5]

ما حصل معنی آنکه به ندماء و هم پیاله‌های خود گوید: برخیزید و به ساز وآواز گوش دهید و از شراب ناب استفاده کنید و ترک کنید خرافات دینی را؛ زیرا ساز مرا به خود جلب نموده، از صدای اذان. تعویض و مصالحه می‌کنم بهشت و حور العین را به پیرزن‌های خواننده.

و در کتب مقاتل همه جا نقل است و حتی سبط ابن جوزی در صفحه ۱۴۸ تذکره [6] آورده که چون اهل بیت رسالت را به شام آوردند، یزید پلید بر منظره قصر خود – که مشرف بر محلّه جیرون [7] بود – قرار گرفته – این دو بیت را نشاد کرد [و] کفر خود را ثابت نمود:

لمّا بدت تلک الحمول وأشرقت

تلک الشموس علی ربا جیرون

نعب الغراب فقلت نح او لا تنح

فلقد قضیت من النبیّ دیونی

خلاصه معنی آنکه چون محمل‌های اسرای آل محمدصلی الله علیه وآله ظاهر شد، کلاغی صدا کرد (که در عرب، آن صدا را به فال بد می‌گرفتند). گفتم: ای کلاغ! بخوانی یا نخوانی من وام خود را از پیغمبر گرفتم. کنایه از اینکه اعمام و اقاربم را در بدر و اُحد و حنین کشتند، من هم تلافی نموده، فرزندانش را کشتم.

و از جمله ادلّه بر کفر یزید آن است که وقتی مجلس جشن برای شهادت پسر پیغمبر بر پا نمود، به اشعار کفرآمیز عبدالله بن الزبعری تمثّل جست که حتی سبط ابن جوزی [8] و ابوریحان بیرونی و دیگران نوشته اند آرزوی وجود و حیات کسانی را نمود از اجداد خودش که همه مشرک و کافر محض بودند و به امر خدا و پیغمبر در جنگ بدر کبری کشته شدند. ظاهراً شعر دوم و پنجم از خود یزید است که در حضور عموم حاضرین از مسلمانان و یهود و نصاری گفت:

لیت أشیاخی ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الأسل

لأهلّوا واستحلّوا فرحاً

ثمّ قالوا یا یزید لا تشل

قد قتلنا القرم من ساداتهم

و عدلناه ببدر فاعتدل

لعبت هاشم بالملک فلا

خبر جاء ولا وحی نزل

لست من خندف [9] إن لم أنتقم

من بنی أحمد ما کان فعل

قد أخذنا من علیّ ثارنا

وقتلنا الفارس اللیث البطل [10]

«ای کاش پیران و گذشتگان قبیله من که در بدر کشته شدند، می‌دیدند زاری کردن قبیله خزرج را از زدن نیزه. (در جنگ اُحد) از شادی فریاد می‌زدند و می‌گفتند: ای یزید! دستت شل مباد که مهتران و بزرگان آنها را کشتیم و این عمل را به جای بدر کردیم که سر به سر شد. بنی هاشم با سلطنت بازی کردند. نه خبری از آسمان آمد و نه وحی نازل شد. من از دودمان خندف نیستم اگر انتقام از فرزندان پیغمبر نگیرم. ما خون خود را از علی گرفتیم به کشتن فرزند بزرگ او. »

و بعض از علمای خودتان، مانند ابوالفرج [11] و شیخ عبدالله بن محمد بن عامر شبراوی شافعی در صفحه ۱۸ کتاب «الاتحاف بحبّ الاشراف» [12] و خطیب خوارزمی در جلد دوم «مقتل الحسین» [13] و دیگران می‌نویسند: «یزید ملعون در موقع چوب زدن بر لب و دندان‌های آن حضرت این اشعار را می‌خواند. »

پایان قسمت بیست و یکم

ادامه دارد…

 

 

………………………………………..

[۱]: کتاب الاربعین، ص۲۷۷. (محقق)

[2]: وفیات الاعیان، ۳/۲۸۷. (محقق)

[3]: وفیات الاعیان، ۳/۵۸۷. (محقق)

[4]: الردّ علی المتعصب العنید، ص۴۵ – ۴۷. (محقق)

[5]: تذکرهْ الخواص، ص۲۶۱. (محقق)

[6]: تذکرهْ الخواص، سبط ابن الجوزی، ص۲۳۵، باب ۹، ذکر حمل الرأس الی یزید. ابن جوزی می‌نویسد: «قال مجاهد: نافق وقال الزهری: لما جاءت الرؤوس کان یزید فی منظره علی جیرون فأنشد لنفسه: لمّا بدت تلک الحمول وأشرقت… ».

[7]: یاقوت حموی در معجم البلدان گوید: جیرون سقفی مستطیل است بر ستون‌ها بنا کرده شده، نزدیک دروازه دمشق و برگرد آن شهری است که یکی از جبابره در زمان قدیم، قلعه ای در آنجا ساخته و بعدها صابئین آنجا عمارت کردند و در داخل آن، معبدی برای مشتری ساختند و آنجا تفرج گاه عمومی بوده است. (مؤلف)

[8]: تذکرهْ الخواص، سبط ابن جوزی، ص۲۳۵، باب ۹، ذکر حمل الرأس الی یزید.

[9]: خندف یکی از اجداد یزید بوده است. (مؤلف)

[10]: تذکرهْ الخواص، ص۲۳۵. (محقق)

[11]: الرّد علی المتعصّب العنید، ابی الفرج ابن الجوزی، ص۴۷ – ۴۸، احادیث آخر فی ضرب یزید بالقضیب و الخیزران…. ابن الجوزی جریان را این گونه نقل می‌کند: «عن مجاهد قال: جیء برأس الحسین بن علی فوضع بین یدی یزید بن معاویه فتمثل بهذین البیتین: لیت اشیاخی ببدر شهدوا… ».

[12]: الاتحاف بحبّ الاشراف، عبدالله بن محمد بن عامر شبراوی، ص۵۶، باب ۲. شبراوی جریان را این گونه نقل کرده است: «… حتی جیء برأس الحسین فوضع بین یدی یزید فأمر الغلام فرفع الثوب الّذی کان علیه فحین رآه غطی وجهه بکمه کأنه شم رائحة وقال: الحمد لله الّذی کفانا المؤن بغیر مؤنه کلما أوقدوا نارا للحرب اطفأها الله قالت دباحاضنة یزید دنوت من رأس الامام الحسین حین شم یزید منه رائحة لم تعجبه فإذا تفوح منه رائحة من روح الجنة کالمسک الاذفر بل أطیب والّذی ذهب بنفسه وهو قادر علی أن یغفر لی لقد رأیت یزید وهو یقرع ثنایاه بقضیب فی یده ویقول: یا غراب البین ما شئت فقل انما تندب امرا قد حصل ان اشیاخی ببدر… ».

[13]: مقتل الحسین، خوارزمی، ۲/۶۵، ح ۲۹، فصل ۱۱ مقتل الامام الحسین. خوارزمی نیز این جریان این گونه نقل کرده است: «عن مجاهد ان یزید حین اُتی برأس الحسین بن علی و رؤوس أهل بیته، قال ابن محفز: یا امیرالمؤمنین! جئناک برؤوس هؤلاء الکفرة اللئام. فقال یزید: ما ولدت‌ام محفز أکفر وألأم وأذم، ثم کشف عن ثنایا رأس الحسین بقضیبه ونکته به وانشد… لیت اشیاخی… ».

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

دستگیری دو بانوی شیعه در جمهوری آذربایجان به اتهام شعار علیه رژیم صهیونیستی

علی اف رئیس‌جمهور آذربایجان

قیام جهانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه

ويدئو/ شیعه در آخرالزمان

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.