مقدمه
در این مجموعه سعی شده است که مناظره ی سید محمد اشرفی شیرازی معروف به سلطان الواعظین که از علمای شیعه ی قرن چهاردهم بوده است با دو نفر از عالمان حنفی مذهب افغانستان بیان شود.
در مناظره از سلطان الواعظین با عنوان (داعی) و از عالم اهل تسنن با عنوان (حافظ) یاد شده است. طرف صحبت در این ده شب رسما حافظ محمد رشید بوده و گاهی هم دیگران با اجازه وارد صحبت شده اند.
هر کدام از این مطالب مربوط به یک پرسش و پاسخ از حافظ و داعی است.
شب های پیشاور (20)/ اقدام شیخ و ایجاد شبهه و تهیه وسیله برای حمله و دفاع از آن
«در موقعی که ما مشغول و سرگرم سخن بودیم، آقای شیخ عبدالسلام فقیه حنفی، کتاب هدیهًْ الزائرین را که در مقابلش بود ورق میزد و مطالعه مینمود؛ مثل آنکه میگردید راه ایرادی پیدا کند. کلام جناب حافظ که به اینجا رسید، ایشان سربلند نموده و با یک حمله جدّی، مانند کسی که وسیله مهمی تهیه نموده، رو به داعی فرمودند:
شیخ: بسم الله ببینید در همین جا (اشاره به کتاب) علماء و پیشوایان شما دستور میدهند که زوّار وقتی در حرم امامها زیارتشان تمام شد، دو رکعت نماز زیارت بخوانند. مگر در نماز، قصد قربت شرط نیست؛ پس نماز زیارت یعنی چه. آیا نماز برای امام خواندن شرک نیست؟ همین اعمال زوّار که رو به قبر امام میایستند و نماز میخوانند، بزرگ ترین دلیل بر شرک آنها میباشد. شما در اینجا چه جواب دارید. این سند صحیح ثابت و کتاب معتبر خودتان است.
داعی: چون وقت گذشته، آقایان کسل و ناراحت میشوند. چنانچه موافقت فرمایید، جواب بیانات شما و جناب آقای حافظ بماند فرداشب.
«تمام اهل مجلس (سنّی و شیعه) به صدا آمدند که امکان ندارد. ما از اینجا نمی رویم تا جواب جناب شیخ صاحب داده شود و معنای مرده پرستی واضح گردد. ابداً کسالت و ناراحتی نداریم. با خنده و تبسّم رو به جانب حافظ نموده، گفتم: چون حرارت جناب شیخ بسیار قوی است و حربه بزرگی تهیه فرمودند! اجازه فرمایید اوّل جواب ایشان را بدهم، بعد جواب جناب عالی را عرض نمایم. »
حافظ: بفرمایید، ما هم برای استماع حاضر هستیم.
داعی: جناب شیخ واقعاً بهانه جوییهای بچه گانه مینمایید. آیا شما زیارت رفته اید و عملیات زوّار را از نزدیک مشاهده نموده اید؟
شیخ: خیر، حقیر نرفته و ندیده ام.
داعی: پس از کجا میفرمایید زوّار نماز رو به قبر امام علیه السّلام میخوانند که این نماز و زیارت را علامت شرک برای شیعیان مؤمن و موحّد قرار داده اید.
شیخ: از روی همین کتاب دعای شما که مینویسد نماز زیارت برای امام بخوانید.
داعی: مرحمت نمایید ببینم چگونه نوشته شده است (وقتی کتاب را دادند، دیدم تصادفاًدستور زیارت مولانا امیرالمؤمنین علیه الصلاهْ والسلام است).
داعی: عجب حسن تصادفی که حربه برنده ای خودتان علیه خود تهیه فرمودید. از آنجایی که خداوند همیشه یار ما است، در همه جا وسایل و اسباب کمک و یاری ما را فراهم میفرماید.
اوّلاً خوب است از اوّل دستور زیارت که در این کتاب موجود است، از هر قسمت آن، جملاتی به اقتضای وقت مجلس بدون تبعیض قرائت نمایم، تا برسیم به موضوع نماز مورد بحث شما، تا آقایان حاضرین مجلس قضاوت فرمایند و در هر کجای آنها علامت شرک ملاحظه نمودند، یادآور شوند.
و اگر جز علامت توحید در سراسر زیارتنامه ندیدید، خجالت نکشید و بدانید اشتباه کرده اید، با اینکه کتاب در مقابل شماست، ندیده وارسی ننموده، حمله مینمایید. از همین جا آقایان حاضر در مجلس بفهمند که سایر ایرادات آقایان هم مثل همین ایرادتار عنکبوتی، ایجاد شبهه است.
در آداب زیارت
ملاحظه بفرمایید، دستور این است که زائر مولانا امیرالمؤمنین چون به خندق کوفه رسید، بایستد و بگوید:
«الله أکبر الله أکبر أهل الکبریاء والمجد والعظمة، الله أکبر أهل التکبیر والتقدیس والتسبیح والآلاء، الله اکبر مما أخاف وأحذر، الله أکبر عمادی وعلیه أتوکّل، الله أکبر رجایی وإلیه أنیب… ».
چون به در دروازه نجف رسید، بگوید:
«الحمد لله الّذی هدانا لهذا وما کنّا لنهتدی لو لا أن هدانا الله… ».
چون به در صحن مطهّر رسید، پس از حمد باری تعالی بگوید:
«أشهد أن لا إله إلاّ الله وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّداً عبده ورسوله جاء بالحقّ من عندالله وأشهد أنّ علیّاً عبدالله وأخو رسول الله. الله أکبر الله أکبر الله أکبر لا إله إلا الله والله أکبر والحمد لله علی هدایته وتوفیقه لما دعا إلیه من سبیله… ».
چون بر در حرم و بقعه مبارکه رسید، بگوید:
«أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له… ».
بعد از آنکه با اذن و اجازه خدا و پیغمبر و ائمه طاهرین، زائر وارد حرم مطهّر شد، زیارات مختلفه که مشتمل است بر سلام بر پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهما الصلاهًْ والسلام میخواند. بعد از فراغت از زیارت، دستور دارد شش رکعت نماز بخواند؛ دو رکعت هدیه برای امیرالمؤمنین و چهار رکعت هدیه برای آدم ابوالبشر و نوح شیخ الانبیاء، علی نبینا وآله و علیهما السلام که در جوار قبر آن حضرت مدفون اند.
نماز زیارت و دعای بعد از نماز
آیا نماز هدیه شرک است؟ آیا درباره ی نماز هدیه برای والدین و ارواح مؤمنین دستور نداریم؛ پس تمام این دساتیر شرک است!
اگر زائر دو رکعت نماز هدیه برای امیرالمؤمنین به جای آورد قربهْ الی الله تعالی، آیا شرک است؟
لازمه انسانیت هر انسانی این است که وقتی به دیدار دوست میرود، هدیه ای برای او ببرد، کما آنکه از رسول اکرم صلی الله علیه وآله در جمله ای از کتب اخبار فریقین بابی هست در ثواب هدیه دادن به مؤمن و چون زائر در مقابل قبر مولای محبوبش قرار میگیرد و میداند که بهترین چیزی را که در مدّت حیات، آن حضرت دوست میداشته نماز بوده، لذا دستور رسیده که زائر دو رکعت نماز بخواند قربهْ الی الله. آن گاه ثوابش را هدیه کند به روح پر فتوح آن حضرت. آیا این عمل به نظر شما شرک است؟!
جناب عالی دستور نماز را خواندید، میخواستید دعای بعد از نماز را هم
بخوانید، تا به جواب شبهه خود نایل آیید. اگر خوانده بودید، قطعاً ایراد نمی گرفتید.
با اجازه خودتان برای روشن شدن افکار آقایان محترم، اینک دعا را میخوانم، تابعدها اعمال شیعیان را با دیده انصاف بنگرید و بدانید ما موحّد هستیم، نه مشرک و در همه احوال، خدا را فراموش نمی نماییم.
اینکه علی علیه السّلام را هم دوست میداریم، برای آن است که بنده صالح خدا و وصی و خلیفه رسول اکرم صلی الله علیه وآله میباشد.
دستور دعا این است که بعد از فراغت از نماز در بالای سر آن حضرت، (بر خلاف آنچه جناب شیخ فرمودند رو به قبر میخوانند)، رو به قبله در حالتی که قبر مبارک در دست چپ واقع است، این دعا را بخواند:
«اللّهمّ إنّی صلّیت هاتین الرکعتین هدیة منّی إلی سیّدی ومولای ولیّک وأخی رسولک أمیرالمؤمنین وسیّد الوصیّین علیّ بن أبی طالب صلوات الله علیه و علی آله. اللّهمّ فصلّ علی محمّد وآل محمّد وتقبّلها منّی وأجزنی علی ذلک جزاء المحسنین. اللّهمّ لک صلّیت ولک رکعت ولک سجدت وحدک لا شریک لک، لأنّه لا تجوز الصلاة والرکوع والسجود إلاّ لک، لأنّک أنت الله لا إله إلاّ أنت. »
ماحصل معنی آنکه:
پروردگارا این دو رکعت نماز را هدیه نمودم به سوی سید و مولای خود، ولی تو و برادر رسول تو امیرالمؤمنین و سید الوصیین علی بن ابی طالب. پروردگارا رحمت خود را بفرست بر محمّد وآل محمّد و قبول نما این دو رکعت نماز را از من و برای این عمل، جزای احسان کنندگان به من مرحمت
فرما. پروردگارا برای تو نماز خواندم و برای تو رکوع و سجود نمودم. تویی خدای واحد که شریک نداری؛ برای آنکه جایز نیست نماز و رکوع و سجود مگر برای تو؛ چه آنکه تویی خدای بزرگ که نیست خدایی غیر از تو.
شما را به خدا آقایان محترم انصاف دهید، چنین زائری که از اوّلین قدمش به خاک نجف تا آخرین ساعتی که از نماز زیارت فارغ میشود، متذکّر به حق باشد و نام خدا بر زبان داشته و او را به عظمت و وحدانیت یاد نماید و علی علیه السّلام را عبد صالح و برادر و وصی رسول الله صلی الله علیه وآله بخواند و به زبان حال و قال، اعتراف به این معنی بنماید، مشرک است؟
پس اگر نماز خواندن و شهادت به وحدانیت خدا دادن شرک است، تمنّا میکنم طریقه توحید را به ما یاد دهید، تا از طریقه خدا و پیغمبر بیرون آمده و داخل در طریقه شما گردیم.
شیخ: عجبا شما نمی بینید در اینجا نوشته عتبه را ببوس، وارد حرم شو. به همین سبب است که ما شنیده ایم زوّار بر در حرمهای امامان خود که میرسند، سجده میکنند. آیا این سجده برای علی نیست؟ آیا این عمل شرک به خدا نیست که سجده بنمایند غیر او را؟
داعی: من اگر جای جناب عالی بودم، بعد از اینکه جواب صحیح منطقی میشنیدم، تا آخر شب، بلکه تا آخر مجالس مناظره دیگر حرف نمی زدم و ساکت میماندم، ولی عجب از شما است که باز هم به حرف آمدید، ولی حرفی که هر شنونده ای را به خنده میآورد (خنده شدید حضار).
بوسیدن آستانه قباب ائمه شرک نیست
ناچارم باز هم مختصر جوابی به شما بدهم که بدانید بوسیدن عتبه و آستانه مقدّسه ائمه معصومین شرک نمی باشد و جناب عالی هم مغلطه فرمودید و بوسیدن را حمل بر سجده نمودید. جایی که در حضور خود ما عبارت را این قسم از روی کتاب بخوانید و تحریف نمایید، نمی دانم وقتی تنها در مقابل عوام بی خبر قرار میگیرید، چه تهمتها به ما میزنید.
دستوری که در این کتب و سایر کتاب ادعیه و مزار رسیده، این است که ملاحظه میفرمایید زائر برای اظهار ادب، عتبه را ببوسد، نه آنکه سجده بنماید.
اوّلاً روی چه قاعده[ای] شما بوسیدن را حمل بر سجده نمودید. ثانیاً شما در کجا دیده اید از قرآن مجید و اخبار و احادیث که منع از بوسیدن عتبه درگاه پیغمبر یا امامی شده باشد و یا بوسیدن را علامت شرک قرار داده باشند.
پس وقتی جواب منطقی یا مُسکتی در این باب ندارید، وقت مجلس را ضایع نکنید. و اما اینکه فرمودید شنیدهام زوّار سجده میکنند، کاملاً دروغ است؛ دروغ شاخدار.
بسی فرق است دیدن تا شنیدن
شنیدن کی بود مانند دیدن
مگر خداوند متعال در آیه ۶ از سوره ۴۹ (حجرات) نمی فرماید:
﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ﴾.
«هرگاه فاسقی خبری برای شما آورد (تصدیق نکنید)، تا تحقیق کنید. مبادا به سخن چینی فاسقی از نادانی به قومی رنجی رسانید و پشیمان گردید. »
مطابق این دستور قرآن مجید، به کلام فاسق نباید ترتیب اثر داد، تا موجب ندامت و خجالت نگردد، بلکه باید تحقیق کرد و در صدد کشف حقیقت برآمد. زحمت سفر به خود داده، بروید از نزدیک ببینید، آن گاه ایراد و اشکال نمایید.
چنانچه وقتی داعی به قبر ابوحنیفه و شیخ عبدالقادر در بغداد رفتم و طرز اعمال عوام را نسبت به آن قبرها – به مراتب اشد از آنچه شما تهمت به شیعیان زدید – دیدم، هیچ گاه در مجلس و محفلی واگو ننمودم.
خدای بزرگ شاهد است روزی که به قبر ابوحنیفه در معظّم رفتم، جماعتی از برادران اهل تسنّن هندی را دیدم عوض عتبه، چندین مرتبه زمین را میبوسیدند و به خاک میافتادند. چون نظر کینه و عداوت نداشتم و دلیلی بر حرمت عمل ندیدم، تا این ساعت مورد نقل قرار ندادم؛ چون دیدم از روی محبّت رفتار مینمایند نه از روی عبودیت.
آقای محترم بدانید که هیچ زائر شیعه – عارف یا عامی – هرگز سجده ننموده و نمی کند مگر برای خدای تعالی و این فرموده شما کاملاً تهمت و افتراء و دروغ در حالتی که اگر هم به طرز سجده که عبارت از به خاک افتادن و صورت و پیشانی بر زمین مالیدن باشد – نه به قصد عبودیت – مانعی ندارد؛ چه آنکه تعظیماً و تکریماً در مقابل شخص بزرگی – نه به قصد خدایی یاشریک برای خدا قرار دادن – خم شدن و روی زمین افتادن و صورت روی خاک گذاردن ابداً شرک نمی باشد، بلکه کثرت و شدّت علاقه ی به محبوب، موجب تعظیم و صورت روی خاک مالیدن و بوسیدن میشود.
شیخ: چگونه ممکن است روی خاک افتاده و پیشانی بر زمین گذارند و سجده نباشد؟؟
داعی: تصدیق میفرمایید سجده مربوط به نیت است و نیت امر قلبی است و عالم به قلوب و نیات قلبی خدای تعالی میباشد. ظاهراً میبینیم فردی یا افرادی به حال سجده روی زمین افتاده (و البته به چنین حالی که مخصوص به خدای تعالی است، شایسته نیست در مقابل غیر خدا قرار گیرد ولو بدون نیت باشد)، ولی چون از نیت قلب او خبر نداریم، نمی توانیم حمل به سجده نماییم، مگر در اوقات سجده مخصوص که معلوم است ظاهرش را سجده مینامیم.
به خاک افتادن و سجده نمودن برادران حضرت یوسف
پس به طرز سجده به عنوان تعظیم و تکریم (نه نیت سجده) روی خاک افتادن، کفر و شرک نیست، چنانچه برادران یوسف در مقابل یوسف چنین سجده ای را نمودند و دو پیغمبر حاضر (یعقوب و یوسف) منعشان ننمودند به صراحت آیه ۱۰۰ سوره ۱۲ (یوسف) که خداوند خبر میدهد:
﴿وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرّوا لَهُ سُجّداً وَقَالَ یَا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبّی حَقّاً﴾.
«پدر و مادرش را بر تخت بنشاند. آن گاه افتادند و او را سجده نمودند. در آن حال یوسف گفت: بابا این است تعبیر خوابی که از پیش دیدم که خدای من آن خواب را واقع و محقّق گردانید (و آن خوابی است که در اوّل همین سوره خبر میدهد که یوسف به پدر عرض کرد: در خواب دیدم آفتاب و ماه و یازده ستاره مرا سجده میکردند و حضرت یعقوب تعبیر نمود که به زودی به مقام بزرگی خواهی رسید و پدر و مادر و یازده برادر تو را تعظیم مینمایند). »
مگر در چند جای قرآن کریم خبر از سجده نمودن ملائکه به آدم ابو البشر نمی دهد. [۱]
پس اگر بیان شما صحیح باشد که به طرز سجده (بدون نیت عبودیت) روی خاک افتادن شرک باشد، بایستی برادران یوسف و ملائکه مقرّبین همگی مشرک بوده باشند. فقط ابلیس لعین موحّد بود که ترک سجده نمود؟! و حال آنکه چنین نیست و تمام آنها موحّد و خداپرست بودند.
تمنّا میکنم آقایان محترم، اشکالات عامیانه و مسموعات بی اساس را که امویها و بقایای خوارج و نواصب و متعصّبین نقل نموده اند، در چنین مجلس باعظمتی که مخصوص گفتار حق و کشف حقیقت است، مورد بحث قرار ندهید، تا موجب ندامت و تضییع وقت گردد و مشت خود را باز نکنید که معلوم شود ایرادات شماها به شیعیان همیشه از این قبیل است.
جواب – لازم است مختصری هم جواب جناب حافظ را بدهم. چون وقت گذشته، اقتضای بحث طولانی ندارد.
بقای روح بعد از فنای جسم
خوب است آقایان محترم که اهل علم هستید، با تعمّق و تفکّر سخن بگویید، نه روی عادات و گفتار اسلاف و هوای نفس و خیال. شما که میفرمایید چرا شیعیان در مقابل قبور اموات حاجت میطلبند، مگر خدای نکرده با اهل مادّه و طبیعت هم عقیده میباشید که به حیات بعد الموت عقیده ندارند و میگویند: «اذا مات فات» که خداوند در آیه ۳۷ سوره ۲۳ (مؤمنون) اقوال آنها را نقل میفرماید که گویند:
﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثین ﴾.
«زندگانی جز این چند روزه حیات دنیا بیش نیست که زنده شده و خواهیم مُرد و هرگز دیگر از خاک برانگیخته نخواهیم شد؟! »
آقایان که به خوبی میدانید یکی از عقاید ثابته الهیین، عقیده به حیات بعد الموت است. آدمی که بمیرد، بر خلاف حیوانات، جسم عنصری از کار میافتد، ولی روح و نفس ناطقه اش باقی و پایدار و بر ابدانی شبیه و مماثل با همین ابدان، منتها لطیف تر در عالم برزخ، زنده متنعّم و یا معذّب خواهد بود.
مخصوصاً شهدا و کشته شدگان راه خدا که آنها با مزایای بیشتری زنده و متنعّم به نعم الهی و مسرور و شادمان به پاداش خود میباشند، چنانچه صریحاً در آیه ۱۶۹ و ۱۷۰ سوره ۳ (آل عمران) میفرماید:
﴿وَلاَ تَحْسَبَنّ الّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبّهِمْ یُرْزَقُونَ *فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾.
«البته نپندار که شهیدان راه خدا مردگان اند، بلکه زنده به حیات ابدی شدند و در نزد خدا متنعّم و روزی داده میشوند، در حالتی که به فضل و رحمتی که از خداوند نصیبشان گردیده شادمان اند و به آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوسته اند و بعد در پی آنها خواهند شتافت، مژده دهند که از مردن هیچ نترسند و محزون نباشند. »
آیا اخذ روزی و سرور و شادمانی و استفاده از فضل و کرم پروردگار از لوازم اموات است یا احیاء؟ علاوه بر آنکه صریحاً میفرماید: ﴿أحْیَاءٌ عِنْدَ رَبّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾؛ یعنی آنها زنده هستند و در نزد خدا روزی میخورند.
این اشخاص چگونه زنده هستند و چگونه روزی میخورند؟ پس از همان جایی که دهان روزی خوردن دارند، گوش حرف شنیدن هم دارند و جواب هم میدهند، منتها پرده طبیعت جسمانی روی گوشهای ما را گرفته، صدای آنها
را نمی شنویم. [2]
اشکال به بقای روح و جواب آن
«جوان متجدّدی از اهل تسنّن به نام داود پوری که در زاویه مجلس، مستمع کلمات بود با اجازه، ایجاد شبهه ای به نام سؤال نمود به این عبارت: »
داود پوری – قبله صاحب! این بیان شما با کشف علوم محیر العقول امروزی جور نمی آید. البته در ازمنه گذشته که علوم طبیعی ترقّی نداشت، مردمی از روی جهالت به قوّه ی مرموزی که نامش را روح میگذاردند معتقد بودند، ولی امروزه که قرن طلایی علم و دانش است وعلوم طبیعی سیر تکاملی خود را نموده، پنبه این نوع عقاید پوسیده زده شده، مخصوصاً در بلاد مهمّه اروپا که مهد ترقّیات علمیه میباشد، دانشمندانی مانند «داروین انگلیسی» و «بخنر آلمانی» و دیگران بطلان این نوع عقاید پوسیده مخصوصاً عقیده به وجود روح و بقای آن را ظاهر نمودند.
داعی: عزیزم این نوع از اقوال تازگی نداشته و اختصاص به قرن طلایی – به قول شما – ندارد، بلکه در حدود دو هزار و چهارصد سال است تقریباً در تحت لوای ارباب ماده و طبیعت جلوه گری نموده.
ظهور اهل مادّه و طبیعت و مقابله ذیمقراطیس با سقراط حکیم یعنی زمانی که ذیمقراطیس و اتباع او در مقابل سقراط و افلاطون و ارسطو و امثال آن حکمای الهی در یونان قیام نموده و قائل به مادّه و طبیعت شدند و منکر خدای با علم و اراده و قدرت و شعور گردیدند و گفتند به غیر از «ماتیر» یعنی مادّه و مادّیات – که به یکی از حواسّ خمسه ادراک گردد – چیز دیگر در عالم موجود نیست و جمیع تأثیرات لازمه ناشی از طبع مواد است. به همین جهت مشهور گردیدند به طبیعی و مادّی (که خلاصه و جوهر اصلی آنها امروز به نام کمونیست در عالم جلوه گری مینمایند).
این نوع عقاید فاسده که از لوازم انکار وجود خالق با علم و اراده و قدرت و شعور است، در میان آن فرقه ی کوتاه نظر ظاهر گردیده و علماء و فلاسفه الهی در هر دوره ای از ادوار، جواب آنها را علماً و منطقاً داده اند، ولی چون نامی از اروپا و عقاید داروین و بخنر بردید، ناچارم به شما آقایان متجدّدین برادرانه نصیحت نموده، یادآور شوم که لازمه ی علم و عقل و منطق این است که تحت تأثیر هر کلامی قرار نگیرید.
اگر فلسفه داروین را (که فرضیات است نه فلسفه) مطالعه نمودید، لازم است نقد و انتقاداتی را نیز که بر کتاب و گفتار و عقاید آن نوشته شده است بخوانید، آن گاه قضاوت عاقلانه نموده، انتخاب احسن نمایید.
چون سلطه و سلطنت اروپائیها علماً و عملاً بر شماها زیاد شده، لذا وقتی کتابی از داروین و بخنر یا امثال آنها به دستتان میآید در نظر شما با ابّهت و عظمت مینماید و خیال میکنید واقعاً سراسر اروپا دارونیزم گردیده و این کتاب نمونه ای از عقاید تمام فلاسفه اروپاست و حال آنکه این طور نیست (تازه اگر هم اقوال علمای الهی اروپا همین قسمی که فلسفه داروین طبیعی را میخوانید، کتب فلاسفه الهی را هم که در دست عموم است بخوانید؛ مانند کتابهای «کامیل فلاماریون» فرانسوی که از علمای ریاضی مشهور اروپا میباشد و سالها در معرفت النفس غور نموده و کتابهای بسیاری در اثبات وحدانیت حق تعالی و عظمت روح و بقای آن بعد از مرگ نوشته؛ مانند «دیو دان لاناتور» یعنی «خدا در طبیعت»، و مجلّدات «مرگ و اسرار آن» که علمای ایرانی و مصری آنها را به فارسی و عربی ترجمه نموده اند.
در آن کتب مفصّلاً در اطراف مرگ قلم فرسایی نموده و صریحاً گوید مرگ حقیقی به معنای فنا و نیستی وجود ندارد. مرگ عبارت است از نقل و انتقال از عالمی به عالم دیگر. فقط آدمی قالب عوض میکند، از این بدن عنصری بیرون آمده، به هیکل و صورت لطیف تری میرود؛ چه آنکه روح (مایه حیات) ابداً فنا ندارد، بلکه باقی و پایدار است.
و این معنی با تجربیات قطعی سالیان دراز به دست آمده که روح غیر از این بدن است و خود استقلال معنوی دارد پس از متلاشی شدن تن و بدن باقی مانده و جلوگیری مینماید انتهی.
و امثال این قبیل علماء و فلاسفه الهی، مانند «بروکسون فرانسوی» فیلسوف معاصر و «ویکتور هوگو» شاعر دانشمند معروف فرانسه و «نرمال» محقّق آلمانی و «دکارت» فیلسوف شهیر فرانسوی و غیرهم – که نقل اقوال تمامی آنها بلکه ذکر اسامی آنها مقتضی این مجلس نمی باشد – بسیارند و دانشمندان اروپا به وجود آنها افتخار مینمایند، نه به وجود داروین و بخنر طبیعی مادّی.
اولاً چنانچه شما آقایان جوانان روشنفکر تحت تأثیر غربیها قرار گرفته و ناچارید به گفتار آنها توجه نمایید، اقلاً منحصراً کتابهای داروین انگلیسی و بخنر آلمانی را نخوانید، بلکه به سایر کتب فلاسفه و دانشمندان اروپایی هم مراجعه نمایید.
ثانیاً عقاید هر دو فرقه (الهی و طبیعی) را مورد توجّه و دقّت قرار دهید و نقد و انتقاداتی را که بر آن کتابها نوشته شده بخوانید، آن گاه انتخاب احسن نمایید.
چنانچه از روی انصاف و با دیده علم و عقل و منطق کتب فریقین (الهی و طبیعی) را مطالعه نمایید، بالقطع و الیقین تصدیق خواهید نمود که تن و بدن آدمی، چون مخلوق از عناصر عالم خلق است فانی و متلاشی میگردد، ولی روح که مخلوق عالم امر است زنده و پایدار میباشد و هرگز نمرده و نمی میرد و مخصوصاً شهدا و کشته شدگان راه حق و حقیقت توحید که به حکم کتب
آسمانی و تعالیم رحمانی، علاوه بر جنبه روحانی از جهت جسمانی زنده و دارای گوش شنوا و چشم بینا میباشند.
چنانچه در زیارت حضرت سیدالشهداء علیه الصلاهْ والسلام وارد است: «اشهد أنّک تسمع کلامی و تردّ جوابی» [3] ؛ یعنی شهادت میدهم که تو کلام مرا میشنوی و جواب مرا میدهی.
آیا خطبه ۸۷ نهج البلاغه را نخوانده اید، آنجایی که عترت طاهره رسول اکرم صلی الله علیه وآله را معرفی مینماید میفرماید: «أیّها الناس خذوها من خاتم النبیّین صلی الله علیه وآله انّه یموت من مات منّا ولیس بمیّت ویبلی من بلی منّا ولیس ببال. »
یعنی ای مردم، این مطلب را از خاتم النبیین بگیرید (یعنی فرموده اوست) که از ما هر که بمیرد (در حقیقت) مرده نیست و ازما هر که به ظاهر بپوسد (در حقیقت) پوسیده نیست.
یعنی پیوسته در عالم انوار و ارواح زنده و پایداریم، چنانچه ابن ابی الحدید [4]
و میثمی [5] و شیخ محمد عبده [6]، مفتی معروف دیار مصر در شرح این کلمات میگویند که اهل بیت پیغمبر، مانند دیگران در حقیقت مرده نیستند.
پس اگر ما ظاهراً در مقابل قبور ائمه معصومین از عترت رسالت میایستیم،
مقابل قبور اموات نمی ایستیم و با مرده حرف نمی زنیم، بلکه در مقابل احیاء و زندگان ایستاده ایم و با زندگان حرف میزنیم. پس ما مرده پرست نیستیم، بلکه خدا پرستیم؛ چون خدا روح و جسم آنها را زنده نگاه میدارد.
آیا شما حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و یا حضرت سیدالشهداء ابا عبدالله الحسین‘ و شهدای بدر و حنین و احد و کربلا را فداییهای دین و جانبازان راه حق نمی دانید که در مقابل ظلم خانمانسوز قریش و بنی امیه و یزید و یزیدیان (که منتها درجه فعالیتشان انکار حقایق دین و محو آثار آن بوده) قیام نمودند و جان خود را در راه دین مقدّس اسلام و کلمه طیبه «لا اله الا الله» فدا نمودند.
همان طوری که قیام صحابه رسول الله و جانبازیهای شهدای بدر و احد و حنین سبب برطرف شدن شرک و کفر و اعلای کلمه «لا اله الا الله» گردید، ما قیام و جانبازی حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السّلام نیز برای تقویت دین مقدس اسلام اثر بجایی بخشید.
اگر قیام آن حضرت نبود، یزید عنید اساس دین را از میان برده و کفریات باطن و عقاید فاسده خود را در جامعه مسلمین لباس عمل میپوشانید.
دفاع مخالفین از خلافت معاویه و یزید و کفر آنها و جواب آن
شیخ: خیلی از شما تعجّب است که خلیفهًْ المسلمین، یزید بن معاویه را کافر و فاسد بخوانید و حال آنکه نمی دانید یزید را خلیفه امیرالمؤمنین و خال المؤمنین، معاویهْ بن ابی سفیان به مقام خلافت نصب نمود و معاویه را خلیفه ثانی، عمر بن الخطّاب و خلیفه ثالث، عثمان مظلوم رضی الله عنهما به مقام امارت مسلمین در شامات منصوب نمودند و مردم به طیب خاطر روی لیاقت و قابلیتی که داشتند، آنها را به مقام خلافت پذیرفتند. پس نسبت کفر و ارتدادی که شما به خلیفهْ المسلمین میدهید، علاوه بر آنکه اهانتی به تمام مسلمانان نمودید که ایشان را به خلافت پذیرفتند، اهانت بزرگی است به خلفای قبل که مقام امارت و حقیقت خلافت آنها را تصویب نمودند؟!
فقط از ایشان یک زلّه و خطا و ترک اولایی صادر شد که در دوره خلافت ایشان، ریحانه رسول الله را به قتل رسانیدند و این عمل هم قابل عفو و اغماض بود، فلذا توبه نمودند. خداوند غفور هم از او گذشت، چنانچه امام غزالی و دمیری [7]
مشروحاً این مطلب را در کتب خود آورده و پاکی و طهارت خلیفه یزید را ثابت نمودند؟!
داعی: هیچ انتظار نداشتیم که درجه تعصّب جناب عالی تا این اندازه باشد که وکیل مدافع یزید عنید [و] پلید گردید.
و اما اینکه فرمودید چون اسلاف او صحّه بر امارت آنها گذاردند، پس حقّاً مسلمانان باید کورکورانه تسلیم گردیده و اطاعت آنها را بنمایند، این بیان شما علیل و قابل قبول عقلاء مخصوصاً در این دوره علم و حکمت (به اصطلاح) دموکراسی نمی باشد.
و همین است یکی از براهین ما که میگوییم خلیفه بایستی معصوم و از جانب خدا منصوب باشد، تا دچار این اشکالات نشویم.
و دیگر آنکه فرمودید امام غزالی و یا دمیری و دیگران دفاع از اعمال یزید
نموده اند، آنها هم مانند شما [بودند] که تعصّبتان بر علم و عقلتان غالب آمده و الاّ هیچ انسان عاقلی نمی آید وکیل مدافع یزید پلید گردد! که از هیچ طریقی راه دفاع ندارد.
و دیگر آنکه فرمودید فقط یک زلّه و خطا از او صادر شده و آن شهادت حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بوده. اوّلاً آنکه شهادت پاره تن رسول الله بدون تقصیر با هفتاد نفر صغیر و کبیر و اسارت نوامیس بزرگ اسلام – دختران رسول خداصلی الله علیه وآله – مانند اسراء روم و فرنگ، زلّه و خطا نبوده، بلکه از گناهان کبیره بوده است.
ثانیاً عملیات زشت و کفریات او اختصاص به شهادت آن حضرت تنها ندارد، بلکه طرق مختلفی برای اثبات کفر و ارتداد او موجود است.
نواب: قبله صاحب! تمنّا مینماییم اگر دلایل واضحی بر کفر و ارتداد یزید هست در دسترس ما بگذارید، خیلی ممنون خواهیم شد.
پایان قسمت بیستم
ادامه دارد…
……………………………………….
[۱]: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلّا إِبْلِیسَ أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ (بقره/۳۴). ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمّ صَوّرْنَاکُمْ ثُمّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السّاجِدِینَ﴾ (اعراف/۱۱). ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلّا إِبْلِیسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً﴾ (اسراء/۶۱). ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبّهِ أَفَتَتّخِذُونَهُ وَذُرّیّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوّ بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً﴾ (کهف/ ۵۰). ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلّا إِبْلِیسَ أبَی﴾ (طه/ ۱۱۶). (محقق)
[2]: و همچنین آیات دیگر قرآن بر این حقیقت دلالت دارد مانند قصه مؤمن آل فرعون که بعد از دنیا رفتن میگوید: ﴿قِیلَ ادْخُلِ الْجَنّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِی رَبّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾ (یس/۲۶ و ۲۷) و نیز عذاب قوم نوح که خدای متعال میفرماید: ﴿مِمّا خَطِیئاتِهِمْ اُغْرِقُوا فَاُدْخِلُوا نَاراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُم مِن دُونِ اللهِ أنصَاراً﴾ و نیز عذاب آل فرعون بلافاصله بعد از مرگشان:… ﴿وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ * النّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَعَشِیّاً وَیَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أشَدّ الْعَذَابِ﴾ (غافر/۴۵ و ۴۶). (محقق)
[3]: در بحار الانوار ج ۹۷/۲۹۵، در زیارت امام حسین و آدم و نوح علیه السّلام نزد قبر مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام عبارت چنین نقل شده… «عالماً انک تسمع کلامی و تردّ کلامی… ». (محقق)
[4]: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ۶/۳۷۷، خطبه ۸۶.
[5]: شرح نهج البلاغه، کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی، ۲/۳۰۲، خطبه ۸۴.
[6]: شرح نهج البلاغه، شیخ محمد عبده، ص۱۸۲، خطبه ۸۶.
[7]: حیاهْ الحیوان، ۲/۲۰۱. (محقق)