سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / شب های پیشاور (18)/ بررسی توسل و تمسک به اهل بیت(ع) در مذهب شیعه و سنی

شب های پیشاور (18)/ بررسی توسل و تمسک به اهل بیت(ع) در مذهب شیعه و سنی

مقدمه

در این مجموعه سعی شده است که مناظره ی سید محمد اشرفی شیرازی معروف به سلطان الواعظین که از علمای شیعه ی قرن چهاردهم بوده است با دو نفر از عالمان حنفی مذهب افغانستان بیان شود.

در مناظره از سلطان الواعظین با عنوان (داعی) و از عالم اهل تسنن با عنوان (حافظ) یاد شده است. طرف صحبت در این ده شب رسما حافظ محمد رشید بوده و گاهی هم دیگران با اجازه  وارد صحبت شده اند.

هر کدام از این مطالب مربوط به یک پرسش و پاسخ از حافظ و داعی است.

 

 

 

 

شب های پیشاور (18)/ بررسی توسل و تمسک به اهل بیت(ع) در مذهب شیعه و سنی

دعای توسّل

«اللّهمّ إنّی أسئلک وأتوجّه إلیک بنبیّک نبیّ الرحمة محمّدصلی الله علیه وآله یا أباالقاسم یا رسول الله یا إمام الرحمة یا سیّدنا ومولانا إنّا توجّهنا واستشفعنا وتوسّلنا بک إلی الله وقدّمناک بین یدی حاجاتنا یاوجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله. یا أبا الحسن یا أمیرالمؤمنین یا علیّ بن أبی طالب یا حجّة الله علی خلقه یا سیّدنا ومولانا إنّا توجّهنا واستشفعنا وتوسّلنا بک إلی الله وقدّمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله. »

به همین معانی که خطاب به امیرالمؤمنین نموده و بعد از آن، به تمام ائمه معصومین وارد است، منتها در خطاب به آنها «یا حجّهْ الله علی خلقه» گفته می‌شود؛ یعنی ای حجت خدا بر خلق خدا، یکایک ائمه طاهرین را اسم می‌برند و توسّل می‌جویند. تا آخر دعا این قسم عموم ائمه را مخاطب قرار می‌دهند که ای سید و مولای ما، توجّه و توسّل و طلب شفاعت می‌نماییم به وسیله شما به سوی خدای تعالی، ای آبرومند در نزد خدای متعال شفاعت بنما من (بی آبرو) را نزد خداوند متعال، تا در آخر دعا عموم خاندان رسالت را مخاطب ساخته و می‌گویند: «یا سادتی و موالیّ إنّی توجّهت بکم أئمّتی وعدّتی لیوم فقری وحاجتی إلی الله وتوسّلت بکم إلی الله واستشفعت بکم إلی الله فاشفعوا لی عندالله واستنقذونی من ذنوبی عندالله فإنّکم وسیلتی إلی الله وبحبّکم وبقربکم أرجو نجاة من الله فکونوا عندالله رجائی یا سادتی یا أولیاء الله. »

ایشان که دعاها را می‌خواندند پیوسته بعضی از رجال محترم و اهل ادب سنی دست بر دست می‌زدند و مکرّر می‌گفتند: لا اله الاّ الله سبحان الله چگونه امر را مشتبه می‌کنند.

(گفتم) از خود آقایان انصاف می‌خواهم در کجای عبارات این دعاها اثری از آثار شرک می‌باشد.

مگر در همه جا نام مبارک خدای متعال نیست. در کدام عبارت از دعا، ما آنها را شریک باری تعالی خوانده ایم. چرا تخم عدوات و دشمنی در دل مسلمانان پخش می‌کنید، چرا امر را بر مردمان بی خبر مشتبه می‌نمایید، تا به برادران دینی و ایمانی خود با نظر کفر بنگرند؟

چه بسیار مردمان عوام بی خبر و متعصب از شماها، که بیچاره شیعیان را می‌کشند به خیال آنکه کافری را کشته و اهل بهشت اند!

مظلمه این قبیل امور در گردن شما علماء می‌باشد.

چرا تاکنون شنیده نشده که یک نفر شیعه – ولو در بیابان تنها باشد و عامی صرف و بیابانی – در قتل یک سنّی اقدام نموده باشد؛ چون علماء و مبلّغین شیعه سم پاشی نمی کنند، تخم عداوت بین شیعه و سنّی نمی پاشند [و] قتل نفس را گناهی بزرگ می‌دانند.

هرگاه ما بِه الاختلاف شیعه و سنّی را علماً و منطقاً بیان نموده و آنها را به حقیقت مذهب آشنا نمودیم؛ ولی در ضمن گفتار، به آنها فهمانیدیم که سنّی‌ها برادران مسلمان ما هستند، شما جامعه شیعه نباید به آنها با نظر کینه و عداوت بنگرید، بلکه باید برادرانه با هم متحد باشید تا پرچم لا اله الا الله را بلند کنیم.

ولی بر عکس، عملیات علمای متعصّب سنّی ما را متأثّر می‌نماید که پیروان ابوحنیفه و مالک بن انس و محمّد بن ادریس و احمد بن حنبل را – با اختلافات بسیاری که اصولاً و فروعاً با هم دارند – در همه جا آزاد و برادران مسلمان می‌خوانند، اما پیروان علی بن ابی طالب و جعفر بن محمد را – که عترت و اهل بیت رسالت اند – غالی و مشرک و کافر معرفی نمایند و سلب آزادی از آنها بکنند که از حیث جان و مال در ممالک سنّت و جماعت در امان نباشند.

چه بسیار از اهل علم و تقوای شیعه که به فتوای علمای سنّی شهید گردیدند، ولی برعکس، چنین عملی از طرف علمای شیعه، بلکه عوام آنها نسبت به علماء که سهل است، بلکه به یک عامی سنّی صادر نگردیده.

علمای شما غالباً عموم شیعیان را لعن می‌نمایند، ولی در هیچ کتابی از علمای شیعه دیده نشده است که بنویسند اهل تسنّن لعنهم الله.

 

حافظ: بی لطفی می‌فرمایید. کدام یک از اهل علم و تقوای شیعه به فتوای علمای ما کشته شدند که تحریک احساسات می‌فرمایید و کدام یک از علمای ما عموم شیعیان را لعن نموده اند.

 

داعی: اگر بخواهیم شرح عملیات علماء و عوام شما را ذکر نمایم، نه یک مجلس، بلکه ماهها وقت لازم است، ولی برای نمونه و اثبات مرام، به بعض اعمال و رفتار آنها – که ثبت در تاریخ است – اشاره می‌نمایم، تا بدانید تحریک احساسات نمی نمایم، بلکه عین حقیقت را می‌گویم.

اگر شما کتب اکابر علمای متعصّب خودتان را دقیقانه مطالعه نمایید، مراکز لعن را می‌بینید؛ برای نمونه مطالعه نمایید مجلّدات تفسیر امام فخر رازی [۱]

را که هر کجا فرصت به دستش آمده، مانند آنچه ذیل آیه ولایت و اکمال دین و غیره مکرّر در مکرّر می‌نویسد: «وأمّا الرفضة لعنهم الله – هؤلاء الرفضة لعنهم الله – أمّا قول الروافض لعنهم الله»، ولی از قلم هیچ یک از علمای شیعه چنین عباراتی نسبت به عموم برادران اهل تسنّن بلکه به خصوص آنها هم صادر نگردیده.

 

 

شهادت شهید اوّل به فتوای ابن جماعه

از جمله فجایع اعمال علمای شما نسبت به مفاخر علم و عمل شیعیان، عمل عجیب و فتوای غریبی است که از دو قاضی بزرگ شام «برهان الدن مالکی» و «عباد بن الجماعة الشافعی» نسبت به یکی از فقهای بزرگ شیعه صادر گردیده.

آن فقیه بزرگ که در زهد و ورع و تقوا و علم و فقاهت، سرآمد اهل زمان بوده و در احاطه بر ابواب فقه، چشم روزگار تالی اورا ندیده و نمونه ای از احاطه فقهی او کتاب «لمعه» می‌باشد که در مدت هفت روز این کتاب را (بدون اینکه کتب فقهی در نزد او موجود باشد غیر از مختصر نافع) تصنیف نموده، علمای چهار مذهب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی طوق اطاعت او را بر گردن گرفته و از محضر علمش بهره برداری می‌نمودند، جناب ابو عبدالله محمد بن جمال الدین مکّی عاملی رحمه الله بوده. [2] مجلس خاتمه پیدا نمود».

با آنکه در اثر فشار سنّیها، جناب ایشان بسیار تقیه می‌نموده و علنی اظهار تشیع نمی نموده، مع ذلک قاضی بزرگ شام، عباد بن الجماعه، نسبت به آن عالم ربّانی حسادت ورزیده، در نزد والی شام (بیدمر) از آن جناب سعایت نموده و به تهمت رفض و تشیع چنین عالم فقیهی را گرفتار نمود. بعد از یک سال که در زندان عذابش دادند، در ۹ یا ۱۹ جمادی الأولی سال ۷۸۶ هجری به فتوای آن دو قاضی بزرگ سنّی «ابن الجماعه» و «برهان الدین»، اوّل آن جناب را به شمشیر کشتند، بعد بدنش را به دار زدند. پس از آن به تحریک آنها، به نام اینکه رافضی مشرکی بالای دار است، عوام مردم بدنش را در بالای دار سنگسار نمودند. آن گاه بدنش را از دار فرود آورده، آتش زده و خاکسترش را بر باددادند.

 

 

شهادت شهید ثانی به سعایت قاضی صیدا

از جمله علماء و مفاخر فقهای شیعه در شامات در قرن دهم هجری، شیخ اجل فقیه بی نظیر، زین الدین بن نور الدین علی بن احمد عاملی قدّس الله اسراره بوده است که در علم و فضل و زهد و ورع و تقوا مشار بالبنان دوست و دشمن و در شامات شهرتی بسزا داشت، با آنکه شب و روز خود را با تألیف و تصنیف می‌گذرانید و پیوسته از خلق کناره جویی می‌نمود و زیاده از دویست کتاب به خطّ خود در علوم مختلفه به یادگار گذارد.

با عُزلتی که از مردم داشت، مع ذلک علمای آن سامان از او دلتنگ گردیده و از توجّه مردم به آن بزرگوار، دیگ حسدشان به جوش آمد، مخصوصاً قاضی بزرگ صیدا سعایت نامه ای جهت سلطان سلیم (پادشاه آل عثمان) نوشت بدین عنوان که: «انّه قد وجد ببلاد الشام رجل مُبدع خارج عن المذاهب الاربعة». به تحقیق ثابت آمده که در بلاد شام، مرد بدعت گذاری پیدا شده که از چهار مذهب خارج و برکنار است.

از طرف دربار سلطان سلیم امر به احضار آن عالم فقیه صادر شد که برای محاکمه به اسلامبول ببرند. در مسجد الحرام آن جناب را گرفتند و چهل روز در مکّه او را زندانی نمودند. آن گاه از راه دریا به سمت اسلامبول (مقرّ سلطنت و خلافت) حرکت دادند. هنوز به محاکمه نرسیده، در ساحل دریا سر مبارکش را بریدند، بدنش را در دریا افکنده و سرش را برای سلطان بردند.[3]

آقایان محترم شما را به خدا انصاف دهیدو قضاوت عادلانه نمایید. آیا در هیچ تاریخی خوانده یا شنیده اید که از طرف علمای شیعه نسبت به یک عالم سنّی، بلکه عوام آنها چنین سوء قصدها و اعمال شنیع زشتی صادر شده باشد، به جرم آنکه چون از مذهب جعفری برکنار است او را به قتل رسانیده باشند؟ شما را به خدا این هم جرم و جنایت شد که «انّه خارج عن المذاهب الاربعه».

شما را چه دلیل است که اگر کسی از مذاهب اربعه (حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی) سرپیچی نمود، کافر و قتلش واجب است.

آیا مذاهبی را که بعد از قرن‌ها رسمیت پیدا نموده اطاعتش واجب، ولی مذهبی که از زمان رسول اکرم صلی الله علیه وآله مورد توجه بوده، کفرآور و مطیعین آن، مهدورالدم باشند؟!

 

 

 

گفتار نیک جهت جلب مردم منصف

شما را به خدا «ابوحنیفه یا مالک بن انس و یا شافعی و یا امام احمد بن حنبل» در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله بوده و اصول و فروع مذهب خود را از آن حضرت بی واسطه اخذ نموده اند؟

 

حافظ: احدی چنین ادعایی ننموده که ائمه اربعه به شرافت درک مصاحبت آن حضرت رسیده باشند.

 

داعی: آیا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام درک مصاحبت رسول خدا را نموده و باب علم آن حضرت بوده یا نه؟!

 

حافظ: بدیهی است که از کبار صحابه و بلکه از جهاتی افضل آنها بوده است.

 

داعی: پس روی این قاعده، اگر ما بگوییم پیروی از علی بن ابی طالب علیه السّلام – به حکم آنکه پیغمبر فرموده «اطاعت علی اطاعت من است» و باب علم آن حضرت بوده و امّت را امر فرموده که هر کس مایل است از علم من بهره بر دارد باید به در خانه علی برود – واجب است، حق گفته ایم و اگر بگوییم سرپیچی از مذهب جعفری که عین مذهب محمّدی است، نظر به اینکه خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله پیشوایان آنها را عدیل القرآن معرّفی نموده و تخلّف از آنها را موجب هلاکت قرار داده – به مقتضای حدیث شریف ثقلین و حدیث سفینه، که متفق علیه فریقین (شیعه و سنّی) می‌باشد، چنانچه قبلاً اشاره گردید که عدم پیروی از آنها موجب خذلان است – حق داریم و دلیل داریم که بگوییم سرپیچی از عترت طاهره، تمرّد امر رسول الله و خروج از صراط مستقیم و عدم استمساک به حبل المتین است.

مع ذلک چنین اعمالی از طرف علمای شیعه نسبت به جاهلی از جهّال اهل تسنّن صادر نگردیده، تا چه رسد نسبت به علمای آنها و پیوسته به جامعه شیعه گفته ایم که اهل تسنّن برادران مسلمان ما هستند و باید با هم متحد و متفق باشیم؛ ولی بر خلاف، علمای شما پیوسته شیعیان مؤمن، موحّد، پاک و پیروان اهل بیت رسالت را اهل بدعت و رافضی و غالی و یهودی، بلکه کافر و مشرک می‌خوانند و به جرم اینکه چرا تقلید به یکی از فقهای اربعه (ابوحنیفه، مالک بن انس، محمد بن ادریس، و احمد بن حنبل) نمی نمایند، مشرک و کافر و رافضی باشند (و حال آنکه هیچ دلیلی در دست نیست که مسلمین مجبور باشند حتماپیروی از یکی از آنها بنمایند)، ولی بر عکس، کسانی که پیروی از اهل بیت رسالت و عترت طاهره به امر آن حضرت می‌نمایند، قطعاً اهل نجات می‌باشند.

به همین فتاوای بیجا و گفتارهای ناهنجار، بهانه به دست عوام خود داده که هر وقت فرصتی به دست آوردند، تمام عملیاتی که بایستی با کفار بنمایند، بلکه بدتر، با شیعیان مؤمن موحّد می‌نمودند؛ از قتل و غارت و هتک حرمت نوامیس آنها.

 

 

 

 

پایان قسمت هجدهم

ادامه دارد…

 

 

 

…………………..

[۱]: تفسیر فخر رازی، ۱۲/۲۹، ذیل آیه ی ۵۵ سوره ی مائده، الحجّهْ الخامسه. فخر رازی بعد از آنکه مطلبی را از شیعه نقل می‌کند می‌نویسد: «… وذلک یوجب القطع بسقوط قول هؤلاء الروافض لعنهم الله».

[2]: انباء الغمر بأنباء العمر، ابن حجر عسقلانی، ۲/۱۸۱، وفیات سنهْ ۷۸۶. ابن حجر می‌نویسد: «محمّد بن مکی العراقی کان عارفاً بالاصول والعربیة، فقتل علی الرفض ومذهب النصیریه فی جمادی الأولی». از جمله وقایع قابل ذکر که بر داعی اثبات وقایع تاریخی را نموده، پیشامدی است که ذیلاً به نحو اختصار نقل می‌نماییم: در ۱۹ جمادی الثانی سال۱۳۷۱ هجری که از زیارت مسجد اقصی (بیت المقدس) مراجعت [می کردم] و عازم دمشق بودم، اول شب جهت ادای فریضه به مسجد جامع عمان در شرق اردن (که بسیار مسجدی زیبا می‌باشد) وارد [شدم]. جامعه مسلمین اهل تسنّن نماز مغرب را خاتمه داده و بعضی خارج [می شدند] و بعضی هم به ادای نوافل مشغول بودند. داعی هم به گوشه مسجد رفته، به ادای فریضه مغرب و عشا مشغول [شدم]. پس از فراغت فریضه و نوافل متوجّه شدم که بعضی از آنها به داعی سخت غضبناک اند، مخصوصاً عالمی در بالای سکوی مرکز قرائت قرآن با چند نفری اشتغال به قرائت داشتند و شدیداً ناظر به حال داعی بودند. پس از خاتمه تعقیبات، از مسجد خارج [شدم] و به گاراژ رفته، منتظر حرکت اتومبیل بودم. پس از صرف غذا، صدای مؤذّن مسجد که اعلام نماز عشاء را می‌داد، داعی را متوجّه ساخت که اگر حرکت نمودیم، ممکن است در راه اتومبیل توقّف ننماید و توفیقی برای ادای نوافل شب فراهم نیاید، خوب است الحال که فراغتی هست، برویم مسجد، ادای نوافل نموده، با خیال آسوده حاضر حرکت باشیم. پس از تجدید وضو به مسجد رفتم. از درب بزرگ عمومی وارد نشدم، از درب گوشه غربی آخر شبستان بزرگ (که مربّع مستطیل است) وارد شده و در کنار یکی از ستون‌های بزرگ که جای خلوتی بود، به ادای نوافل مشغول شدم. دیدم آن عالمی که ساعتی قبل به قرائت مشغول و به داعی بدنظر بود، جمعیت را بعد از فراغ از نماز جمع کرده و در وسط آنها ایستاده، در اطراف شرک و مشرک صحبت می‌نماید، تا بعد از مقدّماتی، رشته سخن را کشانید به جایی که با کمال حدّت و شدّت گفت: شما مسلمانان مسئولید، روز قیامت باید جواب دهید؛ برای آنکه خدا فرموده مشرکین نجس هستند، آنها را به مسجد راه ندهید. ساعتی قبل یک مشرک بت پرست [و] نجس به مسجد آمد و در حضور همه شما سجده به بت نمود، شما او را طرد ننمودید. من مشغول قرائت بودم، شما مرده بودید. چرا نباید ازاله نجاست شرک از مسجد بنمایید و رافضی مشرک [و] بت پرست را دفع نموده یا به قتل برسانید؛ چه آنکه مشرک در مسجد مسلمانان اگر بت پرستی کرد، قتلش واجب است. چنان با حرارت خطابه و تحریک احساسات مردم بی خبر را نمود که اگر من حاضر در آن محل بودم، قطعاً کشته می‌شدم. بعد از اتمام خطابه، نصف جمعیت آمدند که از درب آخر شبستان بیرون بروند. داعی در نماز وتر بودم، نشستم که جلب نظر آنها نشود، ولی دفعتاً چشمشان به داعی افتاد. چنان در حال حمله اطرافم را گرفتند و با مشت و تُک پا آزارم می‌دادند که حساب نداشت. پیوسته خطاب می‌نمودند: قُم یا مشرک، اخرج یا مشرک. از حیات به کلّی مأیوس بودم، تا موقع تشهّد که گفتم: «أشهد أن لا إله إلاّ الله وحده لا شریک له وأشهد أنّ محمّداً عبده ورسوله»، اختلاف میان آنها افتاد، به هم می‌گفتند چگونه مشرکی است که شهادت به وحدانیت خدا و رسالت خاتم انبیاء می‌دهد. دسته ای می‌گفتند: ما نمی دانیم، قاضی می‌گفت رافضی و مشرک است. و البته قاضی غلط نمی گفت. آنها در اختلاف و گفت و گو بودند که داعی سلام نماز داده، جانی گرفته با قوّت قلبی، جهت دفاع آماده [شدم] و با نطق و خطابه مفصّلی که اینکه مجال بیانش نیست (به لسان عربی) آنها را مجاب و مغلوب و دوست خود نموده و آن قاضی بدجنس از خدا بی خبر را مرد مرموز معرفی نموده که می‌خواهد از جهت تفرقه و جدایی مسلمانان، وسیله قهر و غلبه بیگانگان ستمکار را بر مسلمین آماده و مهیا نماید. خلاصه از داعی عذرخواهی نموده، حتی تقاضای پذیرایی از داعی را جدّا نمودند که به عذر آنکه عازم حرکت هستم، تودیع و حرکت نمودم. این یک نمونه ای بود از صدها عملیات علمای اهل تسنّن که در اشتباه کاری امر را بر عوام بیچاره وارو[نه] نشان دادند که باعث قتل و اهانت مسلمانان مظلوم می‌باشد. (مؤلف)

[3]: معجم المطبوعات، سرکیس، ۲/۱۱۵۷، سرکیس به طور مختصر جریان را این گونه نقل کرده است: «قبض شیخنا الشهید الثانی بمکّة المشرّفة بأمر السلطان سلیم ملک الروم فی خامس شهر ربیع الأوّل سنة ۹۶۵ وکان القبض علیه بالمسجد الحرام بعد فراغه من صلاة العصر وأخرجوه إلی بعض دور مکّة وبقی محبوساَ هناک شهراَ وعشرةَ أیّام ثمّ ساروا به علی طریق البحر إلی قسطنطنیة وقتلوه بها فی تلک السنة».

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

نکاه شهید مطهری به مسئله حجاب و کتاب لینالونا فرانسوی

ويدئو/

دعای ابطحی برای شاه روی منبر ماه رمضان!!!

ويدئو/ مرگ برشاه خائن

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.