اين کدام عدالتطلبی است که به شما اجازه ميدهد آبرو و حيثيت فردی را به حراج بگذاريد؟! اين کدام مکتب اخلاقي و دينی است که به شما چنين حقی داده است؟معيار شفافيت و عدالتتان چيست يا کيست؟
جناب احمدتوکلی که مدتی است با تأسيس سازماني مردمنهاد با عنوان «ديدهبان شفافيت و عدالت» دروبين شفافسازی و عدالتطلبی را بر چشمان خود زده است، با مشارکت معاون آموزشيشان جناب حسين رجائی در مطلبي با عنوان «ثروتمندان ناشناس، خطری برای زمامداران و روحانیون سرشناس!»، نکاتی درباره آيتالله مصباح نوشتند که نشان ميدهد ديدهبانان محترم اين سازمان يا با دوربيني عوضي میبينند و يا اينکه اساساً چشمان سالمی پشت آن دوربين ندارند تا حقايق را ببيند.
اين دو بزرگوار در نوشته خود ضمن توصيه همه علما و امراء به دوري از ثروتمندان(کلمة حقٍ) ارادهاي سراسر باطل و دروغين و افتراهايي بزرگ بر علامه مصباح وارد کردهاند(يراد بها الباطل) چنين نوشتند که آي مردم!کشفي تازه کردهايم و آن اينکه حتي آيتالله مصباح هم با کساني که ابهاماتي دربارة فعاليتهاي اقتصاديشان مطرح است(!) دست در يک کاسه داشتهاند! چرا که در ديدهباني خود ديديم که غسال او يکي از کساني بوده که ابهامات مالي در پروندهاش است! و جنازه ايشان هم در منزل چنان فردي غسل داده شده است!
در حالي که
اولاً، غسال ايشان چنين فردي نبوده است؛ ثانياً، بدن مطهر ايشان در منزل چنين فردي غسل داده نشده است؛ ثالثاً، آيتالله مصباح در طول عمرشان با چنين فردي ارتباط نداشتهاند و بعيد ميدانم که حتي يکبار ايشان را ديده باشند. رابعاً، آيتالله مصباح اساساً دفتر و بيتي به معناي مصطلح نداشتند که وجوهاتي دريافت کنند يا چنين افرادی با قصدهای سوء بخواهند در آن نفوذ کنند و از ايشان سوء استفاده کنند؛ خامساً، زندگي شخصي آيتالله مصباح و فرزندانش که از زاهدانهترين و کممؤنهترين زندگيهاي ممکن در اين عصر بوده و هست؛ در مرأي و منظر همگان است؛ و سادساً، همه مسائل مالي مؤسسه امام خميني(ره) نيز با شفافترين شکل ممکن، سالانه توسط مسؤولان ذيصلاح رسمي کشور بررسي ميشده و ميشود و در تمام اين سالها حتي يک ريال، تأکيد ميکنم حتي يک ريال، تخلف مالي در اين مؤسسه وجود نداشته است.
حال سؤال ما از اين ديدهبانان محترم شفافيت و عدالت(!) اين است که گمان نمیکنيد يک جاي کار ايراد پيدا کرده است؟گمان نميکنيد که يا چشماني که پشت آن دروبينهاي ديدهباني است کمسو و کجبين شده است و يا دوربينتان از کار افتاده و به جاي آب، به شما سراب نشان ميدهد؟عزيزان من، شما نيت خوبي داريد، شعار قشنگي هم ميدهيد؛سازماني بسيار لازم و ضروري هم تأسيس کردهايد اما گويا توجه به الزامات و اقتضائات ديدهباني شفافيت و عدالت نداريد. و در نتيجه نه تنها از حق و عدل و شفافيت ديدهباني نميکنيد، که با دروغها و افتراهاي متراکم خود، تيرگي بر تيرگي ميافزاييد:«ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» و خوف آن دارم که زماني چشم باز کنيد و به کارنامه خود نگاه کنيد که متوجه شويد نه تنها از ديدهبانيتان هيچ حقيقتي آشکار نشده است که چنان حجابهايي بر ديده و دلتان زده شده باشد که آشکارترين حقايق و نزديکترين مسائل را هم نبينيد: «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور»(نور،40)
شما اگر حقيقتاً دنبال کشف حقيقت بوديد که نيازي به رفتارهای کارآگاه پوآرويی نبود! خيلي راه آساني داشت؛با فرزندان آيتالله مصباح يا با مؤسسه امام خميني(ره) يا با داماد مکرمشان جناب آيتالله محمدي عراقي تماس ميگرفتيد و حقيقت ماجرا را جويا ميشديد و چنين در صف تروريستهای فکر و فلسفه «عقبة تئوريک نظام»(علامه مصباح) قرار نميگرفتيد! دوستان عزيز باور کنيد دوربينهاي ديدهبانيتان ايراد دارد؛ فکري کنيد، و الا دير يا زود متوجه خواهيد شد که اين راهي که در پيش گرفتهايد به ترکستان است. شک نکنيد اين راه، همان راهي است که خوارج نهروان و داعشيها طي کردهاند. اما شما با قلمي روان و در ادبياتي امروزين و با هالهاي از قداست و مردمفريبي آن را ميپيماييد. خواهش ميکنم قدري فکر و تأمل در روش و روية خود داشته باشيد.
ضمناً بنده اولين بار است که به واسطة نوشته شما نام رضا مطلبي کاشاني را ميشنوم؛ اما در اينجا گفتهايد که ايشان «ابهاماتي» در پرونده ماليشان مطرح است.راستي اين کدام عدالتطلبي است که به شما اجازه ميدهد آبرو و حيثيت فردي را صرفاً به اين دليل که ابهاماتي دربارهاش مطرح است،به حراج بگذاريد؟! اين کدام مکتب اخلاقي و ديني است که به شما چنين حقي داده است؟معيار شفافيت و عدالتتان چيست يا کيست؟!آيا همين که عنوان مقدس شفافيت و عدالت بر سازمان خود نهادهايد کافي است که با اين الفاظ مقدس آبروي هر کسي را که نميپسنديد به صرف وجود ابهاماتي در پرونده مالياش حراج کنيد؟!
«ترسم نرسي به کعبه اي اعرابي/کاين ره که تو ميروي به ترکستان است»
احمدحسين شريفی