آدم غربزده هُرهُری مذهب است. به هیچ چیز اعتقاد ندارد. اما به هیچ چیز هم بیاعتقاد نیست. یک آدم التقاطی است. نان به نرخ روز خور است. همهچیز برایش علی السویه است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است. نه ایمانی دارد، نه مسلکی، نه مرامی، نه اعتقادی؛ نه به خدا نه به بشریت. نه در بند تحول اجتماع است و نه در بند مذهب و لامذهبی. حتی لامذهب هم نیست. هرهری است. گاهی به مسجد هم میرود. همانطور که به کلوب هم میرود یا به سینما. اما همهجا فقط تماشاچی است. درست مثل اینکه به تماشای بازی فوتبال رفته. همیشه کنار گود است. هیچوقت از خودش مایه نمیگذارد.