کرامات «دیوار شهدا» بیشتر از اجابت دعای چند جوان و نوجوان در پایگاه بود. امیرآقا خاطرهگویی از دیوار شهدا را آغاز کرد خاطرههایی که این بار با کلام مقام معظم رهبری در هیاهوی کرونا درآمیخته و اعجازی دیگر را رقم زده است.
حول و حوش ساعت و ثانیههای قرار بود و دل تو دلم آرام نمیگرفت، در پس افکارم هزار و یک حدس و گمان جا خوش کرده و لحظه به لحظه در تلاشم تا تصویری از این دیوار در ذهنم نقش ببندد، آیا این تصویر همان است؟ شاید پرده از رمز و راز عاشقی بردارد…
عطر عشق خدا به مشام میرسد
در کوچه منتهی به مسجد این پا و آن پا میکردم تا همکار تصویربردار از راه برسد، یک نگاهم به گوشی تلفن همراهم بود و نگاه دیگر به انتهای خیابان، بیقراری امان نداده بود و گویی زودتر از موعد رسیده بودم. همکارم رسید و ثانیههای پر از التهاب سپری شد و ما در کوچه مسجد گام نهادیم.
با هر قدم به دیواری که تعریفش از پای تلفن هوش از سَرم برده و بغضی راه گلویم را بسته بود نزدیک و نزدیکتر میشدیم «ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود / وین راز سر به مهر به عالم سمر شود».
بالاخره به مسجد رسیدیم، تلالو طلایی خورشید به سرخی پهلو میزد اما هنوز درب مسجد بسته بود بدون معطلی زنگ زدیم و مهیا شدیم تا درب بگشایند و لحظه موعد فرا رسد، پسر بچه ۱۰ یا ۱۲ سالهای به استقبال آمد، وارد حیاط پشتی مسجد شدیم با یک نگاه و کندوکاو دریافتم این قسمت مسجد هم همچون منبر، محراب و مناره نشان از خضوع دارد و ملجا و پناگاهیست برای نوجوانان گروه «جهادگر علی چیتسازیان».
گرداگرد حیاط مسجد پلاکارتی از جملاتی چون «شهدا، عنایتی به این دل خسته کنید» و یا «شادی روح شهدا صلوات» نصب شده است انگار نوجوانان و حتی سرپرست گروه جهادی «علی چیتسازیان» بام تا شام خود را با شهدا میگذرانند.
دیوار شهدا هم همان رازی است که برای دیدنش بیتاب و بیقرار بودم اما گروه سرود جهادگران در حال تمرین سرود در حیاط پشتی مسجد بودند و ناگزیر باید صبر و تحمل پیشه میکردیم، میانه حیاط چند صندلی با فاصله از هم تعبیه شده بود، روی صندلیها نشستیم و با نوای نوجوانان و کودکان که کنار هم سرود میخواندند غرق در فضای عطرآگین مسجد شدیم.
نگاهمان خیره به بچهها مانده بود که به یکباره امیرآقای حیدری همان جوان خوشقلب مسجدی و سرپرست گروه «جهادی علی چیتسازیان پایگاه اباصالح المهدی(عج)» به رسم آداب خوش آمدگویی کنار ما آمد و پس از خوش و بش کوتاهی رفتیم سر اصل مطلب، گفتم امیرآقا دیوار شهدا کجاست؟ همان دیواری که با توسل به شهدای آن در کمترین زمان ممکن درخواستتان اجابت میشود.
دیوار شهدا منتظر است
امیرآقا هم با لبخندی که حکایت از برملا شدن راز دیوار شهدای گروه جهادگران «علی چیتسازیان» دارد گفت: دیوار شهدا منتظر است بفرمایید.
به دنبال امیرآقا راهی شدیم، او راهبلد بود و آشنا با شهدا، به دیوار رسیدیم، دیوار بزرگی که سراسر آن عکسهایی از شهدای دفاع مقدس تا شهدای مدافع حرم نصب شده و گویی با نگاه نافذ هر کدام حرفها برای گفتن دارند.
نفسم در سینه حبس و تمام هوش و حواسم پی دیوار شهدا بود، از شهید غفاری تا شهید فانوسی از شهید چیتسازیان تا سردار همدانی و حاج قاسم سلیمانی، جمعشان جمع است. بچههای گروه جهادی پایگاه اباصالح المهدی(عج) هر کدام یک پلاک و یک شهید برای خود انتخاب کردهاند تا درد و دلشان را برای شهید خود ببرند و لحظهای از آرامش ملکوتی آنها بر دل و جانشان مستولی شود.
لابلای حرفهای امیرآقا به دنبال شهیدی میگشتم تا فرصت را غنیمت شمارم و لحظهای هر چند کوتاه سنگینی دلم را سبک کنم و عقده از دل بگشایم، او از عنایت شهدا به بچههای پایگاه میگفت و من میان آن هم عکس به دنبال شهیدی میگشتم تا عمق نگاهش در جانم ریشه دواند، از بالا تا پایین تابلو نگاه میکردم شهید صانعی، شهید بشیری، شهید الوانی، شهید مصطفوی و… در همین حین نگاهم روی عکس سردار سلیمانی با همان چشمان معروف پدرانه قفل شد، اگرچه بارها تصویر او را دیده بودم اما انگار این دیوار از جنس دیگری است و زبان حال آدم را بهتر میداند، من هم مثل جهادگران پایگاه اباصالح المهدی(عج) شهیدم را انتخاب کردم.
رفاقت شهدا با جهادگران/ توصیه شهیدچیتسازیان در یک خواب
هنوز درد و دلم با شهید حاج قاسم سلیمانی آغاز نشده بود که امیرآقا از رفاقت شهدا با اعضای گروه جهادی «علی چیتسازیان» میگوید: دیوار شهدا بیشتر از ۱۰ سال است که در مجموعه ما شکل گرفته به طوری که روزی شهید چیتسازیان به خواب یکی از اعضا که مقداری به هم ریخته بود آمد و گفت چنین برنامهای را تدارک ببینید، از طرفی هم برگرفته از ابتکار شهید محمد غفاری است.
این شهید مدافع حرم دیواری به عنوان دیوار شهدا داشت البته یک قسمت مابین عکسهای شهدا خالی بود که همسر و مادر شهید غفاری پرسیده بودند چرا این قسمت خالی است، شهید غفاری گفته بود روزی من شهید میشوم و عکسم در این فضای خالی قرار خواهد گرفت.
بیشترین درسی که میشود به بچهها آموخت کار عملی است و خدا را شکر بچهها در پایگاه همگی روحیه شهدایی دارند و شهدا هم به اعضای پایگاه با عنایت ویژه نگاه میکنند.
هر کدام از بچههای پایگاه یک شهید و یک پلاک دارند و اسم و عکس شهیدشان روی دیوار شهدا نصب شده است، تا به امروز هم چندین بار اعضای پایگاه با توسل به شهدا حاجت گرفتند.
حرفهای امیرآقا مرا بیش از پیش شیفته دیوار شهدا کرد، با هر مکثی به سراغ شهیدم میرفتم و چشم در چشم در سکوت مطلق چند ثانیهای دلم را به دلش می سپردم.
همگام با شهدا در انجام کمکهای مومنانه
اما کرامات دیوار شهدا بیشتر از اجابت دعای چند جوان و نوجوان در پایگاه بود امیرآقا خاطرهگویی از دیوار شهدا را آغاز کرد خاطرههای که این بار با کلام مقام معظم رهبری در هیاهوی کرونا درآمیخته و اعجازی دیگر را رقم زده است.
به اعجاز شهدا که رسیدیم چشمانش بارانی میشود و ادامه میدهد: لحظهای که کرونا شروع شد از اوایل اسفندماه سال گذشته مجموعه پایگاه اباصالح المهدی تا کنون با بسته اخیر ماه محرم، هفت مرحله بسته معیشتی به عنوان کمکهای مومنانه توزیع کرده است.
در یکی از مراحل تهیه بسته معیشتی دوستان ما در پایگاه سعی کردند گوشت تازه قربانی به بستههای معیشتی اضافه شود در حالی که ۴۰۰، ۵۰۰ هزار تومان بیشتر پول نداشتیم.
هزینه تهیه قربانی دو میلیون و صد هزار تومان بود که با مشارکت خیرین مبلغی جمع شد اما ۶۰۰ هزار تومان کم آوردیم، در تمام موارد درد و دل و ناراحتیهایمان با دیوار شهداست و شهدا هم سنگ صبور ما هستند بنابراین تصمیم گرفتیم این موضوع را به دیوار شهدا بگوییم تا مثل همیشه شهدا عنایت کنند.
نیم ساعت بیشتر طول نکشید که یکی از اعضای پایگاه گفت مادرم گفته فردی برای تهیه بستههای معیشتی قصد کمک دارد شماره تلفن بنده را به این خانواده دادند، در بازه زمانی کوتاهی با من تماس گرفتند، مادر شهید تقوی بود ایشان گفت امشب سالگرد فرزند شهیدم است و نذر کردم ۶۰۰ هزار تومان در تهیه قربانی شرکت کنم، درست همان مبلغی که ما کم داشتیم و دقیقا برای تهیه قربانی، خدا را شکر تمام پول قربانی جور و قربانی تهیه شد و بستههای معیشتی در آن مرحله با گوشت تازه بین اقشار آسیبپذیر توزیع شد.
اجابت دعا کمتر از نیم ساعت
شهدا کمتر از نیم ساعت حاجت ما را اجابت کردند و عنایت ویژه خود را در تهیه بستههای معیشتی دریغ نکردند تا کلام مولا و مقتدایشان مثل همیشه بر زمین نماند.
بذل محبت شهدا به یکی دو مورد خلاصه نمیشود و امیرآقا خاطره دیگری از تفقد و دلجویی شهدا نسبت به اقشار آسیب پذیر در برهه تهیه بستههای معیشتی و قیل و قال کرونا بیان میکند: هر بسته معیشتی در این پایگاه به نام یک شهید توزیع میشود، یکی از بستههای معیشتی و آخرین بسته آن شب به نام شهید سیدرضا حسینی درافشان شهید مداح همدانی بود که باید تحویل داده میشد.
نزدیک منزلی رفتیم و نام پدر خانواده را سوال کردیم نام پدر خانواده سیدرضا حسینی بود و بسته شهید سیدرضا حسینی به خانواده سیدرضا حسینی رسید بدون اینکه از قبل در این مورد هماهنگی صورت گرفته باشد، از نظرم بنده هیچ کدام از این پیشآمدها اتفاقی نبوده و در واقع لطف شهدا در تحقق کمکهای مومنانه همراه بود.
از طرفی هم این خانواده برای اجاره خانه که عقب مانده درخواست مبلغی پول کردند، مبلغی حدود ۲۰۰ هزار تومان بدون معطلی قول مساعد دادیم که انشاءالله جور میشود و جایی نگرانی نیست.
ساعت ۱۲.۳۰ یا یک نیمه شب بود که یکی از دوستان تماس گرفت و گفت مبلغ ۲۰۰ هزار تومان به نیابت من به یک خانواده تحویل بدهید البته با تأکید بر اینکه خانواده سید باشد، گویا در عالم رویا خواب دیده بود از سوی شهیدی به ایشان توصیه شده که به خانواده یک سید درست مبلغ ۲۰۰ هزار تومان امدادرسانی کند و این مبلغ در کمتر از نیم یا یک ساعت به خانوادهای که درخواست کرده بودند تحویل داده شد. اغلب درخواستهای ما از شهدا در زمان بسیار کوتاه اجابت میشود.
این بار وعده خدا باز هم محقق شد و شهدا نیز که در نزد خداوندشان زندهاند و روزی میخورند، گام در راه کمکهای مومنانه برداشتند تا بدانیم که آنها نیز در همه اعمال ما حاضر و ناظر هستند، «موج راز سر به مُهری را به دنیا گفت و رفت / با صدفهایی که بین ساحل و دریا گذاشت».