خدایا از دست پدر و مادرم ...
ادامه نوشته »خاطره شنیدنی از استاد ادب پارسی شفیعی کدکنی
چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستان های خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند؛ اما استاد بدون هیچ تاخیری سر کلاس آمد و شروع به درس دادن کرد … بالاخره کلاس رو به پایان بود که …
ادامه نوشته »