آفتابگردان با اشتیاق سرش را به سمت نور بالا گرفت و با تمام وجهش متوجه نور شد، آن را دنبال می کرد و با شعف می گشت به هر سمتی که نور می رفت. بوی عطر گل سرخ، لطافت هوا، سبزی چمن، قامت بلند سرو و زیبایی باغ برایش جلب توجه نمی کرد!
ادامه نوشته »شعر عاشورائی
. از پلکان قرب او پیوسته بالا می رود سوی ولی همواره از سمت تولا می رود گاهی بسان قرص بدر، گاهی خمیده چون هلال بر گرد خورشید حسین، پنهان و پیدا می رود از غرش این قسوره، گرگان پناه گورها در بیشه کفتارها، این شیر تنها می رود آن …
ادامه نوشته »در اوج قله فداکاری
پوستر در اوج قله فداکاری طراح: حامد مغروری
ادامه نوشته »ماه در چشمه
پنجره اتاق را گشود، نور زیبای خورشید صورتش را نوازش کرد، نسیم ملایم بهاری که از گوشهی پنجره راه به درون اتاق یافت حالش را جا آورد، روزه توانش را ربوده بود، روی تخت دراز کشید و نفسش از عطر بهار نارنج اشباع شد.
ادامه نوشته »