برای احمد از سختی زندگی و اداره چهار فرزند در نبودش تعریف کردم، اما مرا آرام کرد. گفتم: باشه پس اگر شهید شدی دیگه به من و بچهها فکر نکن. برو از همنشینی با اولیای خدا لذت ببر. بچهها هم خدا دارند.
ادامه نوشته »خاطرات ۴۰ سالگی هفته دفاع مقدس| روایت یک مادر شهید از وداع با فرزندش
عبدالرضا ساکش را بست و گفت: گریه نکن مادر راه رفتنی رو باید رفت. گفتی زن بگیر گفتم چشم و گرفتم حالا تو باید به قولی که دادی عمل کنی، خودت گفتی: اول زن بگیر بعد برو جبهه.
ادامه نوشته »