برگشته رفته سراغ بقالی محلشون.
به مغازه دار گفته دفترهای قرض رو در بیار.
صاحب مغازه خیلی خوشحال شد و با خودش گفت:
خیلی خوبه،اومده قرضشو ادا کنه و پولمو بهم بده.
وقتی دفتر رو در آورد،به صاحب مغازه گفت اسم من رو توی دفتر پیدا کن.
صاحب مغازه گفت؛
بله! این هم اسم مبارک شماست
گفته؛ آفرین!
حالا جلو اسمم یه حاجی اضاف کن