«اسناد تاریخی، زبان گویای هر دوره است. با وجود این اسناد، کسی که به مملکت و مردمش خیانت کرده، فردا نمیتواند بیاید ادعای خدمت کند.» «ناصرالدین حسنزاده تبریزی»، از بازماندگان یکی از مجاهدان مشروطه تبریز و از بزرگترین مجموعهدارهای اسناد و کارتپستالهای مشروطه، برایمان از 30 سال همنفسی با مشروطهخواهان میگوید.
مجله فارس پلاس؛ مریم شریفی: انگار نه انگار 113 سال، گذشته. در گوشهوکنار شهر مادریاش، در لابهلای صفحات کتابهای خطی و چاپ سنگی کتابفروشیاش، در خط به خط برگههای چروکیده اعلامیهها و اعلانهایی که حالا دیگر وارد دومین قرن حیاتشان شدهاند و در تاریک و روشن عکسهای ترکخورده و کارتپستالهای تاریخی، آزادیخواهان دوره استبداد قاجار را میبیند، نفسبهنفس مجاهدان قشون تبریز زندگی میکند، با مرور پیروزیهایشان اشک شوق و با شنیدن صدای مظلومیتشان اشک حسرت میریزد و هر بار بیشتر یقین میکند برای حفظ این میراث بینظیر، نهفقط درمقابل اجداد و همشهریها و هموطنان آزادیخواهش بلکه در برابر کل تاریخ این سرزمین مسئول است. برای «ناصرالدین حسنزاده تبریزی»، از بازماندگان یکی از سران مشروطهخواه تبریز، مشروطیت نه یک واقعه تاریخی صرف بلکه یک حقیقت زنده است که باید بماند و آینه عبرت شود برای تمام نسلهای این سرزمین تا نقطه پایانی باشد بر تکرار اشتباهات و تجربه مکرر تاریخ.
14 مرداد، سالروز صدور فرمان مشروطیت، بهانهای شد برای گفتوگو با این هموطن پرتلاش و خوشذوق که 30 سال است زندگیاش را وقف جمعآوری اسناد خطی و تصویری دوران مشروطه از چهارگوشه کشور کرده و در این میان، مجموعه کارتپستالهای مشروطهاش حسابی پرآوازه شده است.
محمدصادق خان چرندابی در کنار ستارخان، ردیف دوم، نفر دوم از سمت چپ
ماجرای پدر بزرگ من و قلیان ستارخان
وقتی در خانه و خانوادهای متولد شدهباشی که با خاطرات مشروطه عجین است، دیگر درست یادت نمیآید چه زمانی اولین نقل را از مبارزه مجاهدان و آزادیخواهان علیه استبدادیون قاجار شنیدی و شیفته شجاعت و وطنپرستیشان شدی. ناصرالدین حسنزاده تبریزی برمیگردد به حدود 55 سال قبل و میگوید: «نقلهای مشروطه را اولین بار وقتی 6،7 ساله بودم، از پدربزرگم شنیدم. او بهواسطه داییاش، مشهدی «محمدصادق خان چَرَندابی»، بارها موفق شدهبود ستارخان را از نزدیک ببیند. ماجرا از این قرار بود که مرحوم محمدصادق خان، رییس مجاهدان محله «ارک» تبریز بود و ازآنجاکه ستارخان به مجاهدان همه محلهها سر میزد، در سرکشیهایش به محله آرک، مهمان خانه محمدصادق خان میشد. پدربزرگم هم که آن موقع نوجوانی 10،15 ساله بود، در آن خانه حضور داشت و مسئولیت آمادهکردن قلیان برای ستارخان را به او میسپردند. همیشه در نقل خاطرات مشروطه، پدربزرگم با افتخار میگفت: من برای ستارخان قلیان میبردم.»
مشروطهخواه پاکدست در اوج فقر جان داد
محمدصادق خان چرندابی هم برای خود حکایتها داشته در همراهی با سردار ملی: «مرحوم مشهدی محمدصادق خان در آن ایام، جایگاه مهمی در میان مشروطهخواهان تبریز داشت. او سرداری قویبنیه و ازجمله مجاهدانی بود که از قفقاز برای یاری مشروطهخواهان به ایران آمد. اسناد مهمی هم از مبارزات مشروطیت در خانه او موجود بود اما وقتی «صمد خان شجاعالدوله»، حاکم تبریز دستور داد خانه مشروطهخواهان بزرگ شهر را بمباران کنند، خانه محمدصادق خان هم خراب شد و تمام آن اسناد از بین رفت. مرگ او اما در اثر این حادثه نبود. پای او در یکی از جنگهای معروف تبریز زخمی شد و بعد از آن مدام این جراحت را با خود همراه داشت. ستارخان بعد از پیروزی قشون تبریز، پیشنهاد کرد محمدصادق خان، اولین کلانتر تبریز در حکومت مشروطه باشد. اما انجمن «غیبی» تبریز بهدلیل نقص پای او در اثر همان جراحت، با این موضوع مخالفت کرد. با این حال، ستارخان آنقدر به محمدصادق خان اعتماد داشت که او را بهطور موقت به ریاست زندان تبریز منصوب کرد.»
حسنزاده مکثی میکند و در ادامه میگوید: «محدصادق خان یکی از مشروطهخواهان پاکدست بود. آقای «طاهرزاده بهزاد» که یکی از سربازان ایشان در ایام مبارزات مشروطیت بود، بعدها در کتاب «قیام آذربایجان در تاریخ مشروطیت ایران» درباره محمدصادق خان نوشت با اینکه او بهدلیل جایگاهش، امککان هر نوع سوءاستفادهای را داشت، اما این کار را نکرد و در نهایت هم درحالیکه پول مداوای پای خود را نداشت، در فقر و نداری از دنیا رفت.»
ناصرالدین حسن زاده
جمعآوری بزرگترین مجموعههای قاجار از دل سمساریها و کتابفروشیهای قدیمی
«از میان فرزندان و نوهها، من بیشتر از همه به نقلهای پدربزرگ از مشروطه علاقهمند شدم. اینطور بود که هر وقت بیکار میشدم، میرفتم سراغ کتاب «تاریخ مشروطه ایران» احمد کسروی. همیشه میگویم همه مردم میگویند ما از کودکی با حافظ و شعر و ادبیات آشنا شدیم، من از آن سن با مشروطه در ایران آشنا شدم. البته پدرم، مرحوم «حسن حسنزاده» هم دبیر تاریخ بود و در پررنگ شدن این علاقه بسیار مؤثر بود. من هرچه دارم، از ایشان دارم. کمی که بزرگتر شدم، شروع کردم به جمعآوری کتابها، عکسها، اعلامیهها و کارتپستالهای دوران مشروطه و برای پیدا کردن آنها، مشتری دائمی سمساریها و کتابفروشیهای قدیمی تبریز شدم. 13 ساله بودم که با انتقال پدرم به تهران، با تبریز خداحافظی کردیم. من هم در پایان خدمت سربازی مسیر زندگیام را انتخاب کردم و با دایر کردن کتابفروشی، از همان موقع بهطور رسمی وارد دنیای مجموعهداری با محوریت مشروطه و تاریخ و مشاهیر ایران شدم.»
حالا حاصل 30 سال تلاش عاشقانه و خستگیناپذیر ناصرالدین حسنزاده، گنجینه ارزشمندی است به این شرح: بزرگترین مجموعه اعلان در ایران مشتمل بر ۱۵۰۰ برگ اعلانها و اعلامیههای زمان قاجار و دیگر مقاطع تاریخ ایران، حدود ۱۰۰۰ عدد کارت پستال متعلق به دوره قاجار و غیره، تقویمهای چاپ سنگی از اوایل دوره ناصرالدین شاه تا احمد شاه قاجار، ۵۰ عنوان مطبوعات دوره قاجار، نامههای تجّار قاجار شامل ۱۰۰۰ پاکت، دستخط مشاهیر معاصر ایران و بسیاری از اسناد و اوراق متفرقه و مجموعههای تاریخ اجتماعی و محلی ایران.
ازجمله اقدامات ماندگار این هموطن خوشذوق و دغدغهمند هم، واگذاری و اهدای بسیاری از اسناد مهم به موزههای مختلف کشور است، اسنادی که با هزینه شخصی و تلاش فراوان جمعآوری کردهبود. از آن میان میتوان به این موارد اشاره کرد: اهدای بزرگترین مجموعه اسناد نظامی دوره قاجار مشتمل بر ۱۲۰۰۰ برگ به موزه آستان قدس رضوی، اهدای اعلامیههای مشروطه به خانه مشروطه تبریز، اهدای اسناد تعدادی از خاندانهای معروف به کتابخانه و موزه مجلس شورای اسلامی، اهدای عکسهای قاجار به موزه کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران و…
متحصنین سفارت انگلیس برای مشروطیت
کارتپستال، رسانه ملی دوره مشروطه بود!
اما در میان گنجینه ارزشمند مجموعهدار 62 ساله داستان ما، مجموعه «کارتپستالهای مشروطه»، حکایت دیگری دارد، مجموعهای که حتی عنوانش برای مخاطبان و علاقهمندان تاریخ، بدیع و جذاب است. استاد حسنزاده کارتپستالهای تاریخی را اینطور برایمان معرفی میکند: «به عکسی که اهمیت و پیام ملی داشت و در تیراژ بالا – مثلاً 10 هزار عدد- چاپ و در شهرهای مختلف کشور توزیع میشد، کارتپستال میگفتند.
اولین مغلولین(به زنجیر کشیده شدگان) آزادی
کارتپستال در دوره قاجار، بهعبارتی رسانه ملی بود! عکس ستارخان از طریق همین کارتپستالها در تمام دنیا پخش شد. ارسال و توزیع کارتپستال از سالها قبل در ایران مرسوم بود اما در دوران مشروطه به اوج خودش رسید، مثل مطبوعات ایران که در این دوره رونق بیشتری پیدا کرد.
کارت پستال نقاشی از به توپ بستن یکی از مبارزین و تکه تکه شدن او. این فرد در روز دوم تیرماه هزار و دویست و هشتاد و هفت در مقابل ساختمان مجلس شورای ملی به توپ بسته شد
آن روزها پشت کارتپستالها تمبر میزدند و بدون اینکه آن را در پاکت بگذارند، به اداره پست میبردند. آنجا مُهر پست روی کارتپستالها میخورد و در تهران، تبریز، بوشهر، بنردرعباس و… توزیع میشد و حتی به خارج از کشور میرفت.»
کارت پستال نقاشی با موضوع محبوسین دوران استبداد
ناصرالدین حسنزاده که حالا در زمینه کارتپستالهای مشروطه پیشگام محسوب میشود، در ادامه میگوید: «من جزو 10 نفری هستم که بیشترین کارتپستال را در اختیار دارند اما اولین کسی بودم که کارتپستالهای مشروطه را بعد از 100 سال چاپ کردم و در معرض دید عموم گذاشتم.
سال 1385 به پیشنهاد مدیر وقت موزه عکاسخانه شهر، به مناسبت صدمین سال صدور فرمان مشروطیت، از میان 500 قطعه کارتپستالی که در 30 سال جمعآوری کردهبودم، 24 قطعه انتخاب و چاپ شد و در این موزه در معرض دید عموم قرار گرفت و مورد استقبال خوب مردم و علاقهمندان تاریخ قرار گرفت. جالب آیت بدانید این کارتپستالها که در تیراژ 10 هزار تا برای عرضه عمومی چاپ شدهبود، الان نایاب است. برگزاری این نمایشگاه در سالهای بعد هم تکرار شد.»
متحصنین به سفارت عثمانی برای مشروطیت ایران
کارتپستال تاریخی، آینه سبک زندگی دوران خود است
«علاوهبر انعکاس رویدادهای تاریخی، کارتپستالها کارکرد دیگری هم دارند و آن، نشان دادن سبک زندگی و وضعیت اجتماعی مردمان آن دوره تاریخی است. مثلاً وقتی یک کارتپستال داریم که عبارت است از یک عکس تاریخی در بازار تبریز، کلی اطلاعات درباره وضع اجتماعی آن دوره به ما میدهد. مثلاً وقتی یک کتابفروش دورهگرد را در کارتپستال میبینیم، این نشان میدهد در آن دوره ما در ایران کتابخانه نداشتیم. کمی جستوجو نشان میدهد در آن دوره درحالیکه روزنامهها در فرنگ، تیراژ میلیونی داشتند، روزنامههای ایران در 700،800 نسخه منتشر میشد. یا مثلاً وقتی میبینیم در اغلب عکسها، افرادی که کلاه بر سر ندارند، موهایشان بسیار کوتاه است، باز هم یک نشانه است. آن زمان بهدلیل وضع نابسامان بهداشت و شیوع انواع بیماریها، همه افراد ناچار موهایشان را از ته میزدند. یا عکسهای ویژهای که در آن رجال ممکلت در کنار شاه ایستادهاند هم گویای سطح پیشرفت جامعه است. خوب که نگاه کنید، جلوی پای این هیئت رسمی مملکت، خاکی است. یعنی وضعیت عمرانی خیابانهای شهر در سطح بسیار پایینی بوده.
جشن ملی سال دوم مشروطیت و آمدن شاگردان مدارس در جلو خان مجلس
درباره اعلانها و اعلامیهها هم همینطور بوده. هر وقت اعلانی روی دیوار میچسباندند، مردم جمع میشدند جلوی آن اعلان اما چیزی دستگیرشان نمیشد. چون آن موقع از هر هزار نفر ایرانی، یک نفر باسواد بود. همه منتظر میایستادند تا فرد باسوادی مثل یک طلبه از آنجا عبور کند و از او بخواهند متن اعلان را برایشان بخواند. این نشاندهنده وضعیت سواد و تحصیل در جامعه آن روز است. »
کتاب «خاطرات حیدر خان عمو اوغلی» به کوشش ناصرالدین حسن زاده
وقتی «حیدرخان عمو اوغلی» از ستارخان مشتلق گرفت
از دیگر فعالیتهای ارزشمند ناصرالدین حسنزاده، چاپ کتاب خاطرات یکی از خاصترین مجاهدان مشروطه در تبریز است. او درباره کتاب «خاطرات حیدرخان عمو اوغلی» میگوید: «این کتاب، مجموعهای از خاطرات نویافته حیدرخان عمو اغلی، یکی از مجاهدان بزرگ مشروطه در تبریز است. او که عضو انجمن «غیبی» تبریز به ریاست ستارخان هم بود، یکی از افراد مؤثر در در پیشرفت و پیروزی مشروطه در تبریز و تهران بود. این خاطرات، از اسناد استاد «علیاکبر داور»، وزیر مالیه رضا خان استخراج شده است. استاد داور که علاقهمند به تاریخ بود، در سال 1292، یعنی 4 سال بعد از صدور فرمان مشروطه، سراغ رجال بزرگ میرفت و از آنان خاطرات دوران مشروطیت را میگرفت. این کتاب در حال حاضر به چاپ سوم رسیده و در تمام دنیا مورد بررسی و پژوهش قرار گرفته است.»
از استاد درخواست میکنم یکی از خاطرات این کتاب را که به معرفی بیشتر حیدرخان کمک میکند، برایمان بازگو کند و ایشان میگوید: «آن روزها «شجاع نظام مرندی»، حاکم مرند، دروازه تبریز را بسته و مانع ورود غله و آذوقه به شهر شدهبود تا از این طریق مجاهدان مشروطه را تحتفشار قرار دهد. این محاصره اقتصادی تبریز 11 ماه طول کشید. بالاخره یک روز ستارخان در جلسه با یارانش میگوید: چه کسی میتواند حساب این شجاع نظام را برسد؟
حیدر خان عمو اوغلی
حیدرخان عمو اوغلی که تحصیلکرده فرنگ و اولین مهندس برق ایران بود، دور از چشم همه دستبهکار شد و یک بمب ساخت. او بمب را در جعبهای گذاشت. ابتدا یک جعبه جواهر برای شجاع نظام فرستاد و پیغام داد که: این روزها تبریز شلوغ است. جواهراتی برایت میفرستم. اینها را امانت نگهدار تا وقتی که اوضاع آرام شود و برای پس گرفتنش بیایم. شجاع نظام مرندی هم که فرد طماعی بود، وسوسه شد. پیک که جعبه دوم را برایش آورد، پسرش هشدار داد که مراقب باش، شاید خطری در آن باشد. اما او با خیال اینکه در این جعبه هم جواهر است، آن را باز کرد. باز کردن درِ جعبه، همان و منفجر شدن بمب دستساز حیدرخان، همان.
از قول حیدرخان نقل شده: من بمب را از تبریز به مرند فرستادم و خوابیدم. ساعت 4 صبح بود که ستارخان به منزلم زنگ زد که مشتلق بده؛ شجاع نظام کشته شد! ستارخان از اصل ماجرا بیخبر بود اما فردا که به انجمن غیبی رفتم، همه فهمیده بودند من بانی کشتهشدن آن مرد خبیث بودهام چون تنها کسی که میتوانست بمب بسازد، من بودم. آن روز ستارخان به من جایزه داد.»
تا کاغذ گران است و ناشر بیانگیزه، اسناد تاریخی در موزهها خاک میخورد
چند سال است قرار است کارتپستالهای قاجار در قالب یک کتاب بزرگ چاپ شود اما بهدلیل گرانی کاغذ و محدودیتهای مالی، این اتفاق مدام به تأخیر میافتد. اگر این کتاب چاپ شود، بهطور حتم یکی از کتابهای نفیس تاریخ ایران خواهد شد.»
حسرت استاد به همینجا ختم نمیشود و در ادامه میگوید: «این محدودیت تلخ البته فقط شامل حال کارتپستالهای تاریخی نیست و برای چاپ کتاب اعلامیهها و اعلانهای تاریخی هم با همین مشکل مواجه هستیم. با وجود تمام تلاشها، در سال 1390 موفق شدم فقط 100 اعلان و اعلامیه دوره قاجار و مشروطه را در قالب کتاب چاپ کنم درحالیکه هزار برگ اعلان و اعلامیه تاریخی در اختیار دارم. اگر در اختیار من باشد، هر ماه یک کتاب در این زمینه منتشر میکنم اما چه میتوان کرد که هیچ ناشری برای این کار سرمایهگذاری نمیکند. فقط هم مجموعههای شخصی نیست. میدانید ما در موزهها و مراکز اسناد، چقدر عکس و اسناد قدیمی مثلاً از دوره قاجار و مشروطیت داریم؟ موزهها باید همت کنند اینها را در قالب کتاب چاپ کنند تا در دسترس عموم قرار بگیرد و به خانههای مردم راه پیدا کند.»
اما ناصرالدین حسنزاده عادت ندارد بنشیند و دست روی دست بگذارد: «تا امروز بیش از 30 نمایشگاه در زمینه اسناد و کارتپستالهای دوره قاجار و مشروطه برگزار کردهام. حالا هم علاوهبراینکه برنامهام این است که تا وقتی نفس دارم، سالی 2،3 نمایشگاه در موزهها و گالریهای مختلف بگذارم، یک طرح ویژه هم دارم؛ قصد دارم سرمایهای فراهم کنم و کارتپستالهای مشروطه را 100 تا 100 تا چاپ کنم و در معرض دید و خرید عموم بگذارم. برای اعلانها و دست خط رجال معروف تاریخ هم همین برنامه را دارم. انشاالله خدا کمک کند و بتوانم این ایده را اجرا کنم. همینجا فرصت مغتنمی است برای اینکه از خانوادهام بهویژه مادر و همسرم که در این 30 سال، همراه من بوده و سختیهای مجموعهداری مرا تحمل کردهاند، تشکر کنم.»
نگذاریم گنجینههای تاریخیمان پراکنده شود
«پارسال یکی از بزرگان مشروطه تبریز از دنیا رفت و تمام اسنادی که از آن دوره در اختیار داشت؛ شامل روزنامههای دوره قاجار، عکسها و نامههایش توسط خانوادهاش فروخته شد. بهاینترتیب، این اسناد مهم بعد از 100 سال با شیوهای غیراصولی بیرون آمد و متاسفانه به دست افراد متعدد افتاد و پراکنده شد. انتظار این است که مراکز دولتی و اسنادی رسمی کشور زودتر از دیگران از تصمیم خانواده بزرگان برای فروش اسناد آنها مطلع شوند و اقدام به خریداری آن اسناد و انتقالش به موزه کنند. این اتفاق تلخ البته بارها تکرار شده، حتی اسناد ستارخان هم قبل از پیروزی انقلاب از تبریز به تهران آمد و توسط فردی خریداری و از ایران خارج شد!
این دقیقاً همان اتفاقی است که ما، مجموعهداران اسناد تاریخی میخواهیم از آن جلوگیری کنیم. تمام دغدغه و همت ما این است که اجازه ندهیم این اسناد مهم پراکنده شده و از کشور خارج شوند.»
ناصرالدین حسنزاده بعد از این اخبار ناراحتکننده، خبر خوشی هم برایمان دارد: «10 سال است انجمن مجموعهداران ایران را تشکیل دادهایم و تلاشمان این بوده که مجموعهداران را در سطح کشور شناسایی کنیم. بهاینترتیب باخبر میشویم هر مجموعهدار چه چیزی دارد و چه چیزی خریداری میکند. بعضی از این افراد، مجموعههایشان را در موزه شخصی نگهداری میکنند که اتفاق خیلی خوبی هم به حساب میآید. جالب است بدانید ما در حال حاضر 300 موزه شخصی در نقاط مختلف کشور و حتی بعضی شهرهای کوچک و روستاها داریم. بعضی افراد هم گهگاه تصمیم میگیرند مجموعههایشان را اهدا کنند. اگر از ما مشورت بخواهند، راهنماییشان میکنیم مجموعهشان را به کدام موزه یا مرکز میتوانند اهدا کنند. بهطور مثال، من که مسئول کمیته اسناد در انجمن هستم، به افرادی که تصمیم به اهدای مجموعه اسناد تاریخیشان دارند، مشورت میدهم.»
حسن زاده در خانه بازسازی شده یکی از مجاهدان تبریز
اسناد تاریخی کمک میکند جای خائن و خادم عوض نشود
مجموعهدار پیشکسوت تبریزی باز هم دلش آرام نمیگیرد و گریزی میزند به گنجینههای تاریخی که در پستوی بعضی خانهها دارد خاک میخورد: «هنوز هم بسیاری از اسناد قدیمی در خانوادههای بزرگ، دستنخورده باقی ماندهاست. ما بارها از طریق صداوسیما و رسانهها درخواست کردهایم و حالا هم از این طریق از این خانوادههای محترم میخواهیم این اسناد را بیاورند تا آنها را طبقهبندی و تبدیل به کتاب کنیم و در دسترس عموم قرار دهیم. یادمان باشد این اسناد تاریخی، متعلق به همه مردم ایران است.
در این زمینه هم به هر صورت که تمایل داشتهباشند، از آنها استقبال میکنیم؛ اگر تمایل به اهدای مجموعه اسنادشان داشتهباشد، راهنماییشان میکنیم و اگر هم قصد فروش آنها را داشتهباشند، برای خرید اسنادشان اقدام میکنیم. این کار هم توسط انجمن مجموعهداران انجام میشود و هم توسط سازمان میراث فرهنگی، کتابخانه ملی و موزه مجلس شورای اسلامی.»
از علت این دغدغه تمامنشدنی برای جمعآوری اسناد تاریخی میپرسم و ناصرالدین حسنزاده در جواب میگوید: «اسناد تاریخی، زبان گویای هر دوره است. این اسناد باید باقی بماند تا آنهایی که خیانت کردند، مشخص شوند و آنهایی که خدمت کردند هم معلوم شوند. وقتی اسناد تاریخی در اختیارمان باشد، آن وقت آن کسی که به مملکت و مردمش خیانت کرده، نمیتواند بیاید ادعای خدمت کند. مثلاً قوامالسلطنه وقتی در سال 1335 فوت کرد، 10 میلیون تومان نقد ثروت شخصی داشت درحالیکه کل بودجه دولت ایران، 10 میلیون تومان نبود! بعد، این ثروت هنگفت میرسد به پسر بیکفایتش و او هم آن را بر باد فنا میدهد. و در همان حال، عارف قزوینی، از گرسنگی میمیرد…»