بخش سوم وصیتنامه شهید سردار سلیمانی عزیز
بسم الله الرحمن الرحیم
ای خدای عزیز وای خالق حکیم بی همتا! دستم خالی است و کوله پشتی سفرم خالی ، من بدون برگ و توشهای به امید ضیافتِ عفو و کرم تو میآیم. من توشهای برنگرفته ام ؛ چون فقیر [ را ] در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟ ! سارُق، چارُقم پر است از امید به تو و فضل و کرَم تو؛ همراه خود دو چشم بسته آورده ام که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهل بیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم. خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [ چیزی دارند ] و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده ام که به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است. وقتی آنها را به سمتت بلند کردم، وقتی آنها را برائت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی؛
شادی روح امام و شهدا که دست پرورده مکتب امام هستند صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم