سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / چرا مسلمانم / روایت رئیس حوزه علمیه هامبورگ، از مسلمان شدن بانوی اسپانیایی در این حوزه

روایت رئیس حوزه علمیه هامبورگ، از مسلمان شدن بانوی اسپانیایی در این حوزه

گفتم چرا می خواهی مسلمان شوی؟ می گفت سالهاست که اخلاق و ارتباطات عاطفی مسلمانها برای من جذابیت دارد و همین باعث شده با آنها انس بگیرم.

حجت الاسلام دکتر ترابی رئیس حوزه علمیه هامبورگ، آکادمی اسلام شناسی اروپا روایت شیرین و خوندنی از مسلمان شدن خانم اکوادوری که اخیرا در این مرکز مسلمان شده است به رشته تحریر درآوردند. گفتنی است این اولین تشرف در زمان فعالیتهای تبلیغی حجت الاسلام ترابی نیست اما ثبت این لحظات اتفاق مبارکی است که سایت رهیافته امیدوار است از سوی دیگر مبلغین بین المللی نیز تداوم یابد.

روز یکشنبه به توفیق الهی خانم جووانا الیزابت مونتونو پرز که یک مهندس رایانه از اکوادور (آمریکای جنوبی) است و در هامبورگ زندگی می کند و مدتی بود با بچه های مرتبط با ما آشنا شده بود، رسما مسلمان شد. چند وقتی بود که با واسطه پیغام می فرستاد که مایل است بیاید و شهادتین را در حضور ما بگوید. اما من به خاطر سخت گیری که در این کار لازم می دانم، دو سه هفته پیش برایش یک جلسه با دوستان اسپانیولی ترتیب دادم (بسیاری از کشورهای آمریکای جنوبی استپانیولی زبان هستند) تا پرسش و پاسخ داشته باشند. دیروز هم شخصا چندین ساعت سعی کردم اصول اولیه دین را با بیان قابل فهم برایش مطرح کنم. با دقت می شنید و سر تکان می داد و بعد از تبیین هرکدام از اصول، یکی یکی از او تأیید و قبول می گرفتم. گفتم چرا می خواهی مسلمان شوی؟ می گفت سالهاست که اخلاق و ارتباطات عاطفی مسلمانها برای من جذابیت دارد و همین باعث شده با آنها انس بگیرم.

 

روی میز کارم یک تسبیح زیبای تربت سید الشهدا علیه السلام بود. بی اختیار تسبیح را برداشتم و به او دادم. گفتم این از یک خاک مقدس است. در دستت داشته باش تا متبرّک شوی. خیلی برایش جذّاب بود. اواسط جلسه وقت اذان شد. با طنین صدای اذان در حوزه، از او پرسیدم دوست داری با ما نماز بخوانی؟ با خوشحالی اعلام آمادگی کرد. یکی از خواهران طلبه (رانا خانم که دکترای شیمی است و لبنانی الاصل ولی از اتباع کاناداست) وضو را یادش داد. بعدش خواهران برایش روسری آوردند و دوشادوش خواهران در صف نماز جماعت حاضر شد. بعد از نماز سرشار از احساس بود.

 

جلسه تبیین اصول دین حدود دو ساعت دیگر در دفتر کارم ادامه پیدا کرد. حس کردم موقعش شده و دیگر آمادگی فکری و روحی و عاطفی را پیدا کرده. گفتم الان لحظه خاصی در زندگی توست. الاسلام یجُبّ ما سبق. هر چه تا حالا توی عمرت انجام دادی تمام شده. آدم تازه ای شده ای، مثل روزی که از مادر به دنیا آمدی. پر طراوت و پاکتر از همیشه. دوباره دغدغه دائمی این روزهایم به ذهنم خطور کرد. یادم افتاد حاج خانم در طبقه بالا بستری است. حیف است از این لحظات نزول رحمت و وزش نسیم مغفرت بهره برداری کامل نشود و از دعای این تازه رهیافته برخوردار نشویم.

 

می دانستم برای روحیه حاج خانم هم خیلی خوب است. پیشنهاد کردم ابتدا پیش همسرم که داخل همین ساختمان حوزه بستری است برویم تا هم از بیمار عیادت کنیم و هم ابراز شهادتین را آنجا انجام دهد. قبول کرد. فورا به حاج خانم اطلاع دادیم. یا الله یا الله گویان وارد اتاق شدیم، حاخ خانم برای این که روی تخت بیمارستانی اش بنشیند دکمه بالابر تخت خوابش را زد. خیلی گرم با هم سلام و علیک کردند.

 

فضای عاطفی و صمیمانه ای بود. چند نفر از طلبه ها داخل آمدند. خانم مهندس روی مبل نشست و من هم روی تخت، پایین پای حاج خانم نشستم. کلمه کلمه شهادتین را با آن نوسفر عشق مزه مزه کردیم. فضای اتاق مملوّ از نورانیت بود؛ گویی تراکم حضور ملائکه به بالاترین حدّ رسیده بود. گفتم: دعایت مستجاب است؛ دعایی کن تا آمین بگوییم. دستها همه به دعا بلند شد:

 

برای سلامتی حاج خانم و خوشبختی همه و این که در این جمع با هم بمانیم دعا می کنم. آمین. یکی از دست گل های زیبای کنار طاقچه اتاق هدیه حاج خانم به او بود؛ اوّلین هدیه بعد از اسلام. راستش هر موقع کسی می آید و مسلمان می شود از خودم می پرسم تو خودت کی می خواهی مسلمان شوی! خدایا ما را مسلمان زنده بدار و مسلمان بمیران. و لاتموتن الا و انتم مسلمون.

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

 یک دختر مسلمان می‌تواند در برهه‌های مختلف نقش‌های مؤثری داشته باشد

فردا مصادف است با ولادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) و روز دختر

نکاه شهید مطهری به مسئله حجاب و کتاب لینالونا فرانسوی

ويدئو/

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.