سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / حکایت آموزنده ملانصرالدین

حکایت آموزنده ملانصرالدین

روزی ملانصرالدین به دهكده ای می رفت، در بين راه زير درخت گردوئی به استراحت نشست و در نزديكی اش بوته كدوئی را ديد؛
ملا به فكر فرو رفت كه چگونه كدوی به اين بزرگی از بوته ی كوچكی بوجود می آيد و گردوی به اين كوچكی از درختی به آن بزرگی؟

سرش را به آسمان بلند كرد و گفت:
خداوندا! آيا بهتر نبود كه كدو را از درخت گردو خلق    می كردی و گردو را از بوته كدو؟ در اين حال، گردوئی از درخت بر سر ملا افتاد و برق از چشمهايش پريد و سرش را با دو دست گرفت و با ترس از خدا گفت:

پروردگارا! توبه كردم كه بعد از اين در كار الهی دخالت كنم؛
زيرا هر چه را خلق كرده ای، حكمتی دارد و اگر جای گردو با كدو عوض شده بود، من الآن زنده نبودم!

هیچ کار خدا بی حکمت نیست.

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

وصیت امام حسن عسکری(علیه السلام) به شیعیان

السلام علی الحسن

حکایت زیبا در مورد امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام

امام امیرالمومنین سلام الله علیه

یک دیدگاه

  1. بسیار اموزنده بود ممنون

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.