پس اسلام آوردم و شهادتین رو عید امسال گفتم. از آن بهبعد حجابم را همیشه رعایت کردم من خوشحالم که این یک عهد مادام العمر است که بستم.
از بچگی دید خوبی نسبت به مسلمانها نداشتم. همه میگفتند آنها تروریست هستند و من هم همین عقیده را داشتم من یک مسیحیزاده بودم البته مسیحیتی که درآن من میتوانستم مشروب بخورم و گناه کنم و باور داشته باشم که عیسی مسیح گناهان من را پاک خواهد کرد. من خیلی مذهبی نبودم.
به مدت دوسال در یک مشروب فروشی کار میکردم یک شب کسی رو دیدم که مسلمان بود . او مشروب نمیخورد. ما باهم دوست شدیم. توسط او من دوستش را ملاقات کردم که الان شوهر من است. او سعی میکرد درمورد اسلام بامن صحبت کند اما من میگفتم نمیخواهم مسلمان شوم.
مسلمان شدن دختراسترالیایی
این احمقانه است! بهمن گفت حداقل در مورد اسلام مطالعه کن اما من باز هم مخالفت کردم و او باز هم اصرار کرد. نهایتا من قبول کردم کتابی گرفتم و شروع به خواندن کردم. بعد فیلم هایی در این زمینه دیدم و بیشتر تحقیق کردم و متوجه شدم اسلام آنطور که رسانهها میگویند تروریست و احمق نیستن. آنها آرام و شاد هستند. او شماره تلفن یک دوست را به من داد من او را در همان هفته ملاقات کردم. او خیلی خوش اخلاق بود. همینطور خانوادهاش. او در مورد اسلام با من صحبت کرد. در نهایت بعد از سه ساعت صحبت کردن من گریه کردم. او فکر کرد ناراحت شدم اما من گفتم حالم خوب است. انگار تمام عمرم دنبال چیزی میگشتم و حالا پیدایش کردم. آنچه من پیدا کرده بودم اسلام بود. پس اسلام آوردم و شهادتین رو عید امسال گفتم. از آن بهبعد حجابم را همیشه رعایت کردم. پدرم خیلی از این قضیه خوشش نیامد. هنوز گاهی با من صحبت میکند. مادرم چند هفتهای طول کشید اما بعد گفت که میخواهد من خوشحال باشم پس مخالفتی نکرد.
من واقعا خوشحالم. تنها چیزی که میخواهم حمایت است، اگر پدرم میفهمید. من با خواهران و برادران بسیاری آشنا شدم. از پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگم تشکر میکنم. من خوشحالم که این یک عهد مادام العمر است که بستم.