سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / داستان رفتار معلم دانا با شاگرد نا خَلَف

داستان رفتار معلم دانا با شاگرد نا خَلَف

در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید؟

معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.

داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟!
یادتان هست سال‌ها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیه‌ی دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد.

استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم./د

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

آهنگ/ ای مجاهد شهید مطهر

حاصل عمر من رفته از دست

او معلم انقلاب بود 

شهید حجت‌الاسلام دکتر محمد جواد باهنر ،شهید آیت‌الله دکتر سید محمد بهشتی

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.