سر مزار علی چیت سازیان بودیم که راوی گفت: یکی از بچه های رزمنده علی چیت سازیان را در خواب دیده بود و علی آقا بهش گفته بود
«فلانی هرچی می خواهید از ما شهدا بخواهید، ما برای براورده کردن حاجات شما از طرف خدا دستمون بازه بازه!».
دیروز یکی از زائران برام تعریف می کرد، یک اختلاف شدید خانوادگی چند ساله که تلاشهای نا موفق زیادی برای حلش انجام شده بود داشتیم و اتفاقا چند روز قبل بخاطر مسئله ای به شدیدترین سطح خودش رسیده بود، به ذهنم رسید به شهید علی چیت سازیان متوسل بشم و مجددا برای آشتی دادن بین اون دو نفر از فامیل در قالب یک مهمونی در عید نوروز اقدام کنم.
راستش ته دل خودم یک درصد احتمال نمی دادم دو طرف راضی بشن و دعوت به این مهمونی را بپذیرن اما خدا شاهده به طرز معجزه گونه ای هر دو نفر دعوت را با اولین پیشنهاد پذیرفتن و اومدن، اتفاقا به اصرار جمع همدیگرو بغل گرفتن و بوسیدن و اشکشون جاری شد.
این بنده خدا تعریف می کرد و من توی دلم می گفتم بیچاره تو چرا بیشتر از اینا دست به دامان شهدا نمی شی تا حاجت هاتو بگیری ازشون و به حال خودم افسوس خوردم.
همونجا رو کردم به شهید چیت سازیان و ازش خواستم برای منم دعا کنه بتونم راهشونو ادامه بدم و مثل اونا توفیق شهادت در راه خدا پیدا کنم.
تو مگو ما را بدان شه بار نيست
با كريـمان كارهـا دشــوار نيست
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.