قلیپور دست و پایش را گم کرده بود. علت عصبانیت اصغر را نمیدانست. اصغر با همان جدیت ادامه داد: مسخرهاش رو درآوردی! این جوری که تو داری ذکر میگی و استغفار میکنی! یه گلوله میخوره درست وسط این ماشین!
گاهی در وسط معرکه نبرد در جبهه، برخی رزمندگان اسلام در آن حجم زیاد آتش خمپاره و گلوله، شوخطبعیشان گُل میکرد و برای تلطیف روحیه همرزمانشان از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند. در بخشی از کتاب «همت پنج به گوشم» روایت شهید «اصغر فلاحپیشه» در بحبوحه عملیات کربلای ۱ خواندنی است:
اصغر خیلی اهل شوخی و مزاح بود. این شوخیها توی گیرودار عملیات هم ادامه داشت. توی عملیات کربلای یک بودند. در منطقه قلاویزان. آتش دشمن خیلی سنگین و نفسگیر بود. اصغر و چهار پنج نفر از بچهها سوار جیپ شدند. باران کاتیوشا و خمپاره سرشان میریخت. هر لحظه ممکن بود آتش هر کدام از آنها، جیپ را شعلهور کند.
اصغر پشت فرمان نشسته بود. گازش را گرفت تا زخمیها و جنازهها را زودتر به عقب برساند. تیر و ترکشها از میلیمتریشان رد میشدند. عراق سانت به سانت را میزد. معجزه بود که تا آن موقع سالم مانده بودند. قلیپور هم کنار دست اصغر نشسته بود. از ۲ چشم زخمی شده بود و چشمهایش را بسته بودند. زیر لب ذکر میگفت تا به سلامت راه را طی کنند.
جیپ با ترمز ناگهانی اصغر متوقف شد. اصغر ترمز دستی را بالا کشید. فریاد بلندی سر قلیپور کشید.
– برو پایین ببینم!
بچهها چشمهایشان از تعجب گرد شده بود. توی این شرایط، ایستادن ماشین هیچ منطقی نداشت.
_چی شده اصغر! … دوباره قاطی کردیها!… زود باش راه بیفت، تا بلایی سرمون نیومدهها!
قلیپور دست و پایش را گم کرده بود. علت عصبانیت اصغر را نمیدانست. اصغر با همان جدیت ادامه داد: بابا میگم برو پایین!… یعنی برو پایین!… مسخرهاش رو درآوردی! این جوری که تو داری ذکر میگی و استغفار میکنی!… یه گلوله میخوره درست وسط این ماشین!… تو میخوای شهید بشی، برو پایین!… من که نمیخوام شهید شم.
قلیپور پرسید: «خب! حالا میگی ذکر نگم!… پس چیکار کنم؟» اصغر شروع کرد به بشکن زدن، شعرهای زمان طاغوت را میخواند: گلپری جون!… بله!…
ماشین از خنده منفجر شده بود. همه با هم شعر اصغر را تکرار میکردند و دست میزدند. اصغر هم پایش را گذاشت روی گاز، با انگشتهایش روی فرمان بشکن میزد و میخواند. توی آن شرایط پاتک دشمن، اصغر واقعاً وقت گیر آورده بود. آخرش رو کرد به قلیپور و با خنده گفت: «آهان!… حالا این جوری شد!… دیگه شهید نمیشیم…. بابا ۲ تا غیبت کن!… ۲ تا فحش بده! … ۲ تا شعر بخون!… دیگه حله حله!… فرشتهها دیگه نمیان سراغت…. دیگه از شهادتم خبری نیست»!
«همت پنج به گوشم» هشتمین کتاب از مجموعه کتب مدافعان حرم، نشر۲۷ بعثت است که به روایت زندگی جاویدالاثر شهید مدافع حرم «اصغر فلاحپیشه» پرداخته شده است. کتاب حاضر به قلم سمیرا خطیبزاده نوشته شده است.
شهید فلاحپیشه از مدافعان حرم لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص) است که در واحد مخابرات مشغول به خدمت بود و برحسب تخصصی که داشت بعداً به جمع مدافعانحرم پیوست. شهید فلاحپیشه حین درگیری با نیروهای داعش به دلیل جراحت به اسارت دشمن درآمد و در ۲۲ بهمنماه سال ۱۳۹۴ به مقام شهادت نائل آمد. نیروهای داعش پس از شهادت عکس سر جدا شده وی را برای همسرش فرستادند، اما پیکرش را تحویل ندادند. او جزء شهدای مفقودالاثر مدافع حرم است که مزار یادبودی در بهشتزهرای تهران دارد.
.
کلنا عباسک یا زینب(س)سپاه خبر شهادت مدافع حرم «اصغر فلاحت پیشه» را تأیید کرد
شهید فلاحت پیشه در 22 بهمن 94 حین مبارزه با تروریستهای تکفیری و در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسید اما به دلیل آنکه پیکرش در جبهه دشمن باقی مانده بود سپاه به تازگی خبر شهادت او و تعداد دیگری از همرزمانش را تایید کرد.
اصغر فلاحت پیشه به سال 1345 متولد شد. وی با توجه به سن کمی که داشت سال 62 وارد سپاه پاسداران شد و اگرچه به دلیل حضور در جبهه مجروح شده بود اما تا پایان دفاع مقدس در میدان جنگ و در قسمت مخابرات لشکر 27 محمد رسول الله (ص) حضور داشت.
فلاحت پیشه اگرچه سالها از بازنشستگیاش میگذشت اما از طریق یکی از نزدیکانش درخواست حضور داوطلبانه در سوریه را داد و در قسمتی مسئولیت واحد مخابرات یگانش را بر عهده گرفت.
وی در 22 بهمن 94 حین مبارزه با تروریستهای تکفیری و در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسید اما به دلیل آنکه پیکرش در جبهه دشمن باقی مانده بود سپاه به تازگی خبر شهادت او و تعداد دیگری از همرزمانش را تأیید کرد.
شهیدان فرزانه و فلاحت پیشه
شهید فلاحت پیشه (نفر اول از سمت راست) شهید فرزانه نیز در تصویر دیده میشود