سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اخبار / بزرگترین درسی که در محضر امام گرفتم!

بزرگترین درسی که در محضر امام گرفتم!

🟢بزرگترین درسی که گرفتم در محضر امام بودیم. خبرنگارCBS آرام پرسید سوال خوبی نداری از امام بپرسم؟
من ۲۶سالم بود. از مجموع سوالات خبرنگاران احساس کردم مقدمه یک کودتا در راه است. برای آنکه حساب دستشان بیاید، گفتم از امام سوال کن: آیا اگر لازم شد حکم جهاد می دهید؟
🟢خبرنگار گفت بنویس. نوشتم. دستش را بالا کرد و پرسید.
*امام فرمودند: بله اگر لازم دیدم حکم جهاد میدهم!!!*

همین جمله شد تیتر یک روزنامه ها. آنجا درس بزرگی در عرصه رسانه یاد گرفتم و آنهم اینکه هر کسی می تواند به جمهوری اسلامی کمک کند💪

طالب زاده فرزند سرتیپ شاه بود. پسری زیبا با موهایی طلایی و چشمانی رنگی. غرق در رفاه. در آمریکا زندگی میکرد و درس میخواند. یک قاضی حکم مصادره منزل و اموال پدرش را میدهد. درحالیکه پدرش سه سال تحت نظر اطلاعات ارتش و در نوعی حبس نانوشته به سر میبرد. یک‌شبه همه داراییشان را می‌گیرند. ۲۳ سال بعد قاضی می‌آید و میگوید در دادن حکم عجله کردم!

🟢قاعدتا طالب زاده باید همانجا می‌رفت سراغ فرح و با کمک تواناییهای ذاتی‌اش می‌شد بلندگوی سلطنت‌طلبها. اما او به ایران می‌آید. خطای قضایی را پای نظام نمی‌نویسد.
شروع به کار رسانه‌ای می‌کند. پسر تیمسار شاه و آمریکا درس‌خوانده را تحویل نمی‌گرفتند. زیر نگاه‌های نامهربانانه کمر همت می‌بندد به خدمت به نظام. هم جبهه میرود و تیر و ترکش میخورد و هم شروع به مستندسازی جنگ میکند.
بوسنی، سوریه، عراق، مزارشریف، کابل، لبنان و… هرجا که صدای مقاومت و سفیر گلوله باطل بلند میشود طالب زاده آنجاست.
افق را راه می‌اندازد. یار آوینی می‌شود. همایشهایی از عناصر معتقد تا معاند برگزار میکند و حقیقت امام، انقلاب، فلسطین، ارزشها و مقاومت را تبیین میکند.
این کار در کنار فیلمبرداری‌ها، مستندسازی‌ها، تقویت فکری جریان ضدلیبرالی و آمریکایی خیلی جواب می‌دهد.
در ایران محدودش میکنند. وزارت خارجه همکاری نمیکند. ارشاد خلاف جهت جریان انقلابی او انواع تئوریسین‌ها و جاسوسان را به بهانه‌های مختلف به ایران می‌آورند تا سیگنال بدهند.
🟢 کار طالب‌زاده‌ها ربطی به دولت و نظام ندارد. طالب‌زاده‌ها همان حاج قاسم هستند در عرصه رسانه
هرکه بود، کم می‌آورد. کوتاه می‌آمد. سفیری میشد در اروپا و راحت زندگیش را می‌کرد.
🟢 اما طالب‌زاده خودش را وقف شهدا و آرمانشان کرده بود. سران مقاومت را به ایران می‌آورد. اساتید آزادی‌خواه را هدایت و تغذیه فکری میکرد. حرکتهای دشمن را می‌شناخت و تبیین می‌کرد. گاه تا سه ماه خانواده را نمی‌دید. بارها تهدید شد. طعنه شنید. اما از جاده ادب و انصاف و اخلاق خارج نشد. اسراییل نمی‌توانست تعامل طالب زاده با جوانان مقاومت را تحمل کند. اندیشکده‌های غرب او و تیمش را باطل‌السحر توطئه‌هاشان می‌دیدند.
طالب زاده جوانانی را راه انداخته و دوربین دستشان داده بود تا راه شهدا و آرمان امام میان هوچیگری‌های سیاست و ریخت و پاشهایشان بر سفره انقلاب. گم و کمرنگ نشود.
🟢 طالب زاده خطراتی را گوشزد میکرد که چند ماه بعد، صدایش در می‌آمد. از دیروز بین خودم و خدا می‌اندیشم اگر جای طالب زاده بودم اصلا در سنگر انقلاب می‌ایستادم؟؟؟
بخدا راحت نیست. طالب زاده “وهب” شهدای نظام بود. طالب زاده مردی بود که علی(ع) و حقیقتش و سختی با علی(ع) بودن را بر سفره رنگین معاویه ترجیح داد.

🟢طالب زاده معجزه خمینی (ره) بود. طالب زاده و زندگیش و ولایتمداریش حجت شد بر بسیاری که با کوچکترین چشیدن طعم عدالت دینداری را تاب نیاوردند.
خدایا اگر قرار است بصیرتی به دوستان شهدا بدهی. اگر قرار است همت، معرفت و دشمن‌شناسی به سربازان ‌ولایت بدهی از جنس بصیرت طالب زاده بده،
🟢 طالب زاده را نشناختیم. نخواستند که بشناسیم.!!!

وقتی دانشجویان پشت تریبون و مقابل رهبر انقلاب مطالبه‌گری می‌کردند، طالب زاده اشک ریخت و گفت:نه‌نه! این رسمش نیست!! این طریق سخن گفتن با ولی امر نیست. درست است رهبر کوه صبر است. دریای تحمل است. اقیانوس مهربانی است. مهربانترین پدر است برای همه. اما از اینگونه حرف زدنها می‌ترسم!

طالب زاده مرز معرفت و آزادی را می‌شناخت. مرز ادب و انقلابی‌گری را می‌شناخت. آخرین دغدغه‌اش ظهور نئو فرقانی‌هایی است که از قضا بچه‌های معتقد و دغدغه‌مند انقلابند. اما گاه مخرج مشترکشان با معاندان یکی میشود. حرف حق را تلخ و تند و به سبک گودرزی میزنند. میخواهند به چیدمان روی میز نقد کنند، اما دچار افراط و هیجان سطحی و قشری و بی‌راهکار، میزنند زیر میز!
البته سعه صدر رهبر عظیم‌الشان، درسی که برای مسئولین گذاشتند تا یاد دهند چقدر باید آستانه تحملشان را بالا ببرند، نقدپذیری و گوش دادن به تندترین نقدها، شجاعت در پذیرش کوتاهی‌ها، عزت نظام که دنیا ببینند یک جوان چقدر آزاد و بی‌دغدغه جلوی بلندمرتبه‌ترین رهبر جهانی و مرجع و فقیه حرف می‌زند. همه اینها محسنات و برکات این دیدارهاست
اما طالب زاده می‌گفت نبود ارتباط بین مدیر و دانشجو باعث شده تا تنها تریبونی که فکر می‌کنند می‌توانند فریاد بزنند، اینجاست
چرا مسئولان می‌ترسند بنشینند و به این حرفها گوش کنند؟ چرا نمی‌روند در دانشگاهها تا اینقدر حرف و مطالبه تلنبار نشود؟ چرا دانشگاه و استاد به این بچه‌های پاک و مستعد عمق نمی‌بخشند تا تنها ظاهر و قشری از نقایص خاکستری نظام را ببینند و اصل راه و حرکت را گم کنند؟ طالب زاده تیزبین بود و زودتر از خیلی‌ها ته بسیاری جریانات را می‌فهمید. طالب زاده را اگر ترور بیولوژیکی هم نمی‌کردند، به گونه‌ای دیگر شهید می‌شد. دلش خیلی آوینی می‌خواست. این آخری‌ها زود اشکش در می‌آمد. طالب زاده باید می‌رفت. دیگر طاقتش طاق شده بود. انگار فقط منتظر ماه رمضان بود و شب قدر و روز قدس….
قدس یکروز طالب زاده را فریاد خواهد زد. قدس خانه معرفت و معراج است. شهدایش را فراموش نخواهد کرد….

روزی که خورشید آنجا طلوع خواهد کرد….

ایتابلهسروشآپارات

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.