چکیده
در کتابهای لغت سه معنای محوری برای ماده «کظم»، به صورتی که بتوان معانی تمام استعمالات آن در قرآن کریم، احادیث نبوی و اشعار شاعران نزدیک به عصر نزول قرآن را به آن معنا پیوند زد، ارائه گردیده است؛ «فروخوردن خشم یا اندوه»، «امساک و جمع کردن» و «ضبط و حبس کردن در باطن جهت آشکار نشدن». نوشتار حاضر با بررسی میزان روایی این معانی در کاربردهای قرآنی ماده کظم نشان میدهد که هر کدام از این معانی برای قرار گرفتن در جایگاه معنای محوری ماده کظم با کاستیهایی روبرو هستند. این پژوهش بر پایه وجود ارتباط میان مفاهیم در سیاق آیات قرآن کریم به عنوان یک متن منسجم و بدون از پیش مسلم انگاشتن لزوم وجود معنای محوری برای ماده کظم، کوشیده تا معنای محوری جدیدی برای این ماده پیشنهاد دهد. بررسی مفهوم کظم در تمام شش سیاق از آیات قرآن که در آنها به کار رفته روشن میسازد که معنای «اقدام جهت تغییر وضعیتی سخت و نامطلوب و تبدیل آن به وضعیتی مطلوب» میتواند به عنوان معنای محوری ماده کظم تلقی گردد. بر این اساس «کاظم» شخصی است که میکوشد شرایط سخت خود را به سمت وضعیتی مطلوب تغییر دهد و «مکظوم» شخصی است که دیگری او را از صحنهای سخت و نامطلوب میرهاند. علاوه بر آیات قرآن، این معنای محوری در احادیث نبوی ص و اشعار شاعران نزدیک به زمان عصر نزول قرآن، معنایی سازگار و قابل پذیرش به دست میدهد.
کلید واژهها: سیاق آیات قرآن، کظم غیظ، معناشناسی، معنای محوری
طرح مسأله
تلاش برای یافتن معنای واژگان قرآنی در میان مفسران پیشینهای به بلندای تاریخ اسلام دارد و یکی از موضوعاتی است که از آغازین روزها مورد توجه مسلمانان بوده است. برای نمونه میتوان به تلاشهای صورت گرفته از سوی اصحاب پیامبر ص برای فهم معنای واژه «أبّا» (ابن حجر، بیتا، ج6،ص212) و «فاطر» (ابن عبد البر، 1387ق، ج18،ص78) اشاره کرد. شناخت معنای مفردات قرآنی علاوه بر روشن کردن معنای آیاتی از قرآن که واژه مورد نظر در آنها به کار رفته، در یافتن معنای واژهها و جملات همنشین، نقشی چشمگیر دارد. از همین رو یافتن معنای دقیق ماده کظم که مشتقات آن شش بار در آیات قرآن به کار رفته است، اهمیت مییابد.
برگرداندن معنای تمام استعمالات یک ماده به معنایی واحد، به طوری که بتوان در عمل نشان داد تمام معانی مشتقات آن ماده از آن معنای محوری و مشترک ریشه گرفتهاند، یکی از موضوعات مورد توجه ارباب لغت و پژوهشگران حوزه معناشناسی است. از همین رو برای ایجاد وحدت بین معانی یک ریشه کوششهای فراوانی از سوی مولفین کتب لغت انجام گرفته است. تا جایی که کتابهایی مانند معجم مقاييس اللغة در قرن چهارم[4] و التحقيق في كلمات القرآن الكريم در عصر حاضر[5] اساساً با چنین رویکردی تالیف گشتهاند. نکتهای که مورد توجه اندیشمندان عصر حاضر قرار گرفته و در مباحث ایزوتسو با عنوان «معنای اساسی» بدان اشاره شده است.
وی این مفهوم را چنین توضیح میدهد؛ «معنای محوری یک کلمه چیزی ذاتی و درونی از خود کلمه است که با آن کلمه به هر کجا که برود انتقال پیدا میکند».(ایزوتسو، 1386ش، ص15) و این مفهوم را در مقابل «معنای نسبی» قرار میدهد؛ «معنای نسبی چیزی است که دلالت ضمنی دارد و در نتیجه پیدا شدن وضع خاصی برای آن کلمه در زمینهای خاص، به معنای اساسی پیوسته و افزوده میشود و در نظام تازه نسبت به کلمات مهم دیگر نسبتها و روابط گوناگون پیدا میکند».(ایزوتسو، 1386ش، ص15)
وجود معنای محوری برای همه معانی احتمالی یک ماده، پیشفرضی ثابت نشده است. بلکه وقوع اشتراک لفظی این پیشفرض را با چالشی جدی مواجه میسازد. پژوهش حاضر نیز این موضوع را به عنوان پیشفرض به کار نبسته و تنها احتمال گرد آمدن تمام استعمالات قرآنی ماده «کظم» را بر محور یک معنای مشترک آزموده است. بدون آن که از پیش حکم بر لزوم وجود چنین معنای مشترکی کند. از سوی دیگر وجود چنین معنای مشترکی برای ماده «کظم» نیز به معنای آن نیست که برای سایر ریشههای قرآنی بتوان به چنین معنای مشترکی دست یافت.
این نوشتار کوشیده تا در گام اول میزان روایی معانی محوری پیشنهاد شده از سوی لغویان را در کاربردهای قرآنی این ماده بسنجد. به این معنا که معلوم گردد آیا هر کدام از این معانی میتواند در تمام آیات شامل ماده کظم قرار گرفته و از آیه معنایی منطقی، مطابق با شأن قرآن و همخوان با سایر معارف قرآنی به دست دهد؟ در گام دوم به مولفههای معنایی ماده کظم در سیاق آیات قرآن کریم پرداخته شده است. در این قسمت بر اساس قرائنی که سیاق آیات فراهم میسازند، کوشش شده تا مولفههای معنایی ماده کظم به دست آید. مولفههایی که با در کنار هم قرار گرفتن آنها معنای محوری این ماده آشکار میشود. ویژگی این معنای محوری آن است که از تمام شش آیهای که ماده کظم در آنها به کار رفته معنایی قابل قبول ارائه دهد و در مجموع با دیگر عناصر معنایی آیه ارتباطی منطقی برقرار کرده و تصویر منسجمی از سیاق آیات به دست دهد. در گام سوم روایی معنای محوری به دست آمده از این طریق در احادیث نبوی و شعر شاعران عرب مورد بررسی قرار گرفته است.
پیشینه پژوهش
بررسی و تتبعات صورت گرفته نشان میدهد که تا کنون پژوهشی به شناخت مفهوم «کظم» اختصاص نیافته است. نزدیکترین پژوهشها با رویکرد اخلاقی یا روانشناختی صفت «کظم غیظ» را مورد بررسی قرار دادهاند. آثاری مانند «نگاه روانشناختی به کنترل خشم در احادیث رضوی» (محمدرضایی و ولینواز، پژوهشنامه ثقلین، 1394)، «معناشناسی قرآنی حلم و کظم غیظ»(فلاح و عوطفی، مطالعات تفسیری، 1396) و «بررسی تفسیری کظم غیظ در آیه 134 آل عمران»(غروی و احمدی آشتیانی، مطالعات تفسیری، 1396) از این دسته اند. حال آن که در این پژوهش کوشش شده است تا با رویکرد معناشناسانه، مفهوم ماده «کظم» و نه ترکیب «کظم غیظ» بر اساس سیاق آیات قرآن کریم تبیین شود که پژوهشی با این رویکرد ملاحظه نشد.
1- بسامد ریشه «کظم» در آیات قرآن
ریشه «کظم» شش بار و در شش آیه قرآن و به سه صورت «کاظمین»، «کظیم» و «مکظوم» به کار رفته است؛
– الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ (آل عمران:134)
– عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفى عَلى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيمٌ (یوسف:84)
– وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ (نحل:58)
– وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ اْلآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمينَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ حَميمٍ وَ لا شَفيعٍ يُطاعُ (غافر:18)
– وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ (زخرف:17)
– فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ (قلم:48)
2- میزان روایی معانی محوری «کظم» در منابع لغوی
در کتابهای لغت برای ماده کظم و مشتقات آن معانی گوناگونی شمرده شده است. بررسی سیر تطور معنای ماده «کظم» در کتاب لغت نشان میدهد که در مصادر کهن تنها به ذکر مصادیقی از معنای این واژه بسنده شده است. به عنوان نمونه خلیل بن احمد در کتاب العین، ذیل این ماده تنها به معنای «کظم» در ارتباط با «غیظ» پرداخته و پس از آن به اختصار، معانی بعضی از مشتقات این ماده را در حالت اسمی بیان کرده است. (رک؛ خلیل بن احمد، 1409ق، ج5، ص345) اما در گذر زمان و با انباشت آراء و پژوهشهای اهل لغت و فراهم آمدن شواهد متعدد استعمال این ماده و مشتقات آن در پی تتبعات صورت گرفته، برخی از اهل لغت تلاشهایی را برای پیوند برقرار کردن میان معانی به ظاهر متفاوت این ماده و دست یافتن به معنای محوری آن به کار بستهاند. مطابق تتبعات انجام گرفته در این پژوهش، سه معنای محوری برای ماده کظم در کتب لغت پیشنهاد شده است که البته در مسیر شمولیت بخشیدن به این سه معنا در تمام استعمالات قرآنی این ماده چالشهایی وجود دارد؛
2-1- فروخوردن خشم یا اندوه
در کتاب العین معنای «کظم» فروخوردن خشم دانسته شده است.(خلیل بن احمد، 1409ق، ج5، ص345) بعد از کتاب العین، این معنا در بسیاری از کتابهای لغت برای واژه «کظم» بیان شده است؛ صاحب بن عباد در المحیط (1414ق، ج6، صص233-234)، ابن فارس در معجم مقاییس اللغه (1404ق، ج5،ص184)، زمخشری در اساس البلاغه (1979م، ص545) و فیومی در المصباح (1414ق، ج2، ص534) همگی به معنای فروخوردن خشم اشاره کردهاند.
پس از آن ابن منظور با توجه به آن که واژه کَظَم را به معنای گردن و مجرای تنفس دانسته، ماده کظم را – با قرینه اینکه غم گلوی شخص غمگین را میگیرد- علاوه بر فروخوردن خشم به فروخوردن اندوه نیز معنا میکند و بر این اساس معنای محوری ماده کظم را فروخوردن خشم و اندوه میداند؛ «الأَصل في الكَظْم الإِمساك على غيظ و غم» و به دنبال آن واژه «کظیم» را که در کتب لغت به معنای شخص غمگین و اندوهزده دانسته شده (خلیل بن احمد، 1409ق، ج5، ص345؛ صاحب بن عباد، 1414ق، ج6، ص234؛ زمخشری، 1979م،ص 545؛ طریحی، 1375ش، ج6، ص154؛ زبیدی، 1414ق، ج17، ص620) به معنای محوری پیوند میزند. (رک؛ ابن منظور، ق1414، ج12،صص 520-519)
اما این معنا را نمیتوان به عنوان معنای محوری ماده کظم در تمام آیات شامل آن به کار برد. به عنوان مثال خداوند در آیه 48 سوره قلم میفرماید: «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ». در این آیه ماده کظم در هیأت اسم مفعول خود و به شکل «مکظوم» به کار رفته است. با در نظر گرفتن معنای محوری فروخوردن خشم یا اندوه برای کظم، واژه «مکظوم» را با توجه به ساختار اسم مفعولی خود، باید معادل با «آنچه فروخورده میشود» یعنی غیظ یا اندوه دانست، آنچنان که در لسان العرب نیز به آن اشاره شده است؛ «كظم الرجل غيظه إذا اجترعه. فهو رجل كظيم، و الغيظ مكظوم».(ابن منظور، 1414ق، ج12، ص519)
در این آیه «صاحب حوت» که مراد از آن یونس ع است، مکظوم خوانده شده است. با توجه به این که این واژه در هیأت مفعولی به کار رفته است، یونس ع شخصی است که فعل «کظم» بر وی انجام گرفته است. اما در معنای فروخوردن خشم یا اندوه، این خشم یا اندوه است که در جایگاه مفعول قرار میگیرند و هرگز یک شخص نمیتواند مکظوم خوانده شود. بر این اساس به کار بردن این معنا با توجه به هیأت مفعولی واژه مکظوم در این آیه ممکن نیست. برای برون رفت از این معضل، برخی از مترجمان قرآن کریم، بی توجه به شکل مفعولی واژه مکظوم آن را به هیأت «کاظم» خوانده و ترجمه کردهاند[6] و برخی دیگر معنایی پراکنده و بیگانه با معانی شناخته شده برای ماده «کظم» مانند محبوس، پشیمان، دلتنگ را در ترجمه وارد کردهاند.[7]
در حقیقت پیشنهاد معنای «فروخوردن خشم یا اندوه» به عنوان معنای محوری ماده کظم ناشی از یک «سرایت معنایی» است. به این صورت که معنای ترکیب «کظم الغیظ» یا «کظم الحزن» که ترکیبی بسیار آشنا و پرکاربرد است و در متون و منابع اخلاقی دین اسلام مورد تاکید قرار گرفته، تعمیم داده شده و آن را برای استعمال متفرد واژه «کظم» هم به کار بردهاند. به این معنا که در آیاتی که واژه کظم بدون همراهی واژههای غیظ یا حزن به کار رفته فروخوردن خشم یا اندوه به عنوان معنا برای واژه کظم در نظر گرفته شده است.
اما استعمال ترکیب «الکاظمین الغیظ» در آیه 134 سوره آل عمران نشان میدهد که در مسیر یافتن معنای ماده کظم، معنای غیظ و یا حزن باید از آن زدوده شود و این ماده مستقل از این دو معنا مفهوم یابد. زیرا کظم فعل و فرایندی است که گاهی بر غیظ و گاهی بر حزن و گاهی بر مفهوم دیگری عارض میشود. معنای فروخوردن خشم یا اندوه معادل مناسبی برای دو ترکیب «کظم الغیظ» و «کظم الحزن» است و نمیتوان آن را به عنوان معنای محوری ماده کظم لحاظ کرد.
2-2- امساک و جمع کردن
ابن فارس در معجم مقاييس اللغة معنای محوری ماده کظم را امساک و جمع کردن شیء میداند و معنای تمام مشتقات این ماده را به آن بر میگرداند: «الكاف و الظاء و الميم أصلٌ صحيح يدلُّ على معنًى واحد، و هو الإمساك و الجمعُ للشَّيء». (ابن فارس، 1404، ج5، ص184) به عنوان مثال او کظم غیظ را به معنای فروخوردن خشم و امساک از بروز آن میداند، گویی که کاظم خشمش را درون خود جمع میکند و کظوم را به معنای امساک شتر از نشخوار کردن میداند: «من ذلك الكَظْم: اجتراع الغَيظ و الإمساك عن إبدائه، و كأنَّه يجمعه الكاظمُ في جوفه». (ابن فارس، 1404ق، ج5، ص184)
بر خلاف ابن منظور، ابن فارس معنای غیظ یا حزن را خارج از معنای محوری ماده کظم میداند. در حقیقت در دیدگاه او کظم مفهومی است که گاه به غیظ گاه به حزن و گاه به مفهوم دیگری تعلق میگیرد. بسته به آنکه کظم به چه چیزی تعلق گرفته باشد، فرایند کظم یعنی امساک و جمع کردن بر آن انجام میگیرد. وی با زدودن معنای غیظ و حزن از معنای محوری ماده کظم، نقصی که در معنای محوری پیشین وجود داشت بر طرف کرده است و از این رو ارائه این معنا گامی رو به جلو در فرایند کشف معنای محوری این ماده محسوب میشود.
اما معنایی که ابن فارس پیشنهاد میدهد، معنایی متعدی است که همواره نیازمند آن است تا مفهوم دیگری به آن تعلّق پیدا کند تا در کنار آن عبارت مفهوم کاملی به خود گیرد. در یک عبارت که ماده کظم با این معنا به کار رفته باشد، مخاطب همواره خود را با این پرسش روبرو میبیند که امساک چه چیزی؟ جمع کردن کدام شیء؟ ویژگیِ متعدی بودن این معنا، در مواجهه با آیات قرآن کریم مشکلاتی را به وجود میآورد. زیرا در بیشتر استعمالات قرآنی این ماده، متعلَّقی برای آن ذکر نشده است. از همین رو با فرض این معنا برای ماده کظم، مخاطب آیات هیچ پاسخی برای پرسشهای پیش آمده برای خود از ظاهر آیات نمییابد.
در تمام استعمالات قرآنی ماده کظم به جز آیه 134 سوره آل عمران، «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ»، مشتقات این ماده بدون تعلق گرفتن به مفهوم دیگری به کار رفتهاند. در نتیجه به کار بردن معنای امساک و جمع کردن، مخاطب آیه را وادار میکند تا برای رسیدن به یک معنای منسجم و کامل از کل آیه، یک مفهوم خارجی را که در متن آیه وجود ندارد، به عنوان متعلَّق ماده کظم به آن تحمیل کند. این مفهوم خارجی بنا بر پیشینه ذهنی مفسر یا مترجم قرآن انتخاب میشود. متفاوت بودن این پیشینه در بین مفسران و مترجمان، باعث گردیده تا افزودههای تفسیری گوناگونی در معنای آیات شامل ماده کظم در آثار تفسیری و ترجمههای قرآن کریم راه یابد. افزودههایی که بدون پشتوانه استدلالی و اتکاء به ظاهر آیات قرآن و بدون مرجحی برای ترجیح یکی از آنها بر سایرین ارائه شدهاند.
به عنوان نمونه درباره واژه «کاظمین» که در آیه 18 سوره غافر، «وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ اْلآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمينَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ حَميمٍ وَ لا شَفيعٍ يُطاعُ»، بدون متعلَّق آمده است، مفسران معانی متعددی را ذکر کردهاند؛ گریان (سیوطی،1404ق، ج5، ص 349)، ساکت به دلیل نداشتن عذر (میبدی، 1371ش، ج8، ص464)، ساکت از شدت ترس (طوسی، بیتا، ج9، ص65) و غمگین (طبرسی، 1372ش، ج8، ص807؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج4، ص338؛ علامه طباطبایی،1417ق، ج17، ص319) دانستهاند. این پراکندگی در بیان معنای آیه ناشی از به کار بردن معنای امساک و جمع کردن برای واژه «کاظمین» در این آیه است. چرا که ماده کظم در این آیه به تنهایی به کار رفته است و متعلَّقی مانند ترس، حزن یا غیظ به آن افزوده نشده است. حال سوالی که با به کار بردن این معنا برای مخاطب ایجاد میشود آن است که امساک از چه چیزی یا جمع کردن چه چیزی؟ به نظر میرسد در بسیاری موارد معنای ترکیب «کظم الغیظ» یا «کظم الحزن» غلبه یافته و آن را برای استعمال واژه «کظم» به تنهایی هم به کار بردهاند. به این معنا که در آیاتی که واژه کظم بدون همراهی واژههای غیظ یا حزن به کار رفته امساک از خشم یا اندوه به عنوان معنا برای واژه کظم در نظر گرفته شده است که در حقیقت نوعی تحمیل معنا به آیات قرآن است. باید توجه داشت که «کظم» به معنای آن فرایندی است که بر روی «غیظ» یا «حزن» صورت میگیرد و مفاهیم حزن یا غیظ خارج از معنای اصلی ماده کظم هستند و در آیاتی که ماده کظم به تنهایی به کار رفته است، نمیتوان معنای حزن یا غیظ را در معنای آیه دخالت داد.
این اشکال در آیات دیگر قرآن کریم که در آنها مشتقات ماده کظم بدون اضافه شدن مفهوم دیگری به آن به کار برده شده است نیز وجود دارد. بر این اساس معنای «امساک و جمع کردن» را نمیتوان در آیات 58 سوره نحل، 17 سوره زخرف و 84 سوره یوسف به کار برد. به کار بردن این معنا این پرسش را ایجاد میکند که فردی که در آیه 58 سوره نحل یا 17 سوره زخرف خبر تولد دختر خود را شنیده یا یعقوب ع در آیه 84 سوره یوسف از بروز چه چیزی امساک میکنند؟ خشم، اندوه، پشیمانی یا … از سوی دیگر سیاه شدن چهره کسی که خداوند دختری به او عطا کرده یا سفید شدن چشم یعقوب ع از شدت اندوه با امساک از بروز خشم و اندوه همخوانی ندارد. بلکه میتوان گفت این آیات توصیفگر منتهای بروز خشم یا اندوه در فرد هستند.
همچنین میتوان به معانی متفاوت و پراکنده مطرح شده برای واژه «مکظوم» در آیه 48 سوره قلم از سوی مفسران اشاره کرد. برخی واژه مکظوم را به معنای کسی که مملو از خشم شده دانستهاند (طبری، 1412ق، ج29، ص29؛ فخر الدین رازی، 1420ق، ج30، ص616؛ زمخشری، 1407ق، ج4، ص596؛ آلوسی، 1415ق، ج15، ص42؛ طباطبایی، 1417ق، ج19، ص387) بعضی مکظوم را کسی میدانند که درونش مملو از غم شده باشد (شیبانی، 1413ق، ج5، ص226؛ ابوالفتوح رازی، 1408ق، ج19، ص368؛ میبدی، 1371ش، ج10، ص198؛ سیوطی، 1404ق، ج6، ص258) و دسته سوم آن را به معنای کسی گرفتهاند که از تصرف در امورش بازداشته شده است. (طوسی، بیتا، ج10، ص90؛ طبرسی، 1372ش، ج10، ص512)
2-3- ضبط و حبس کردن در باطن برای آشکار نشدن
مولف کتاب التحقیق معنای محوری ماده کظم را «ضبط و حبس کردن در باطن برای آشکار نشدن» میداند و موارد استعمال آن را در چیزهایی مانند اندوه و خشم که اظهارشان نامطلوب است، میداند. بعد از آن معانیای مانند جمع کردن و فروخوردن را از لوازم و آثار این اصل میشمارد.(مصطفوی، 1368ش، ج10، ص69)
اما این معنا نیز در آیه 18 سوره غافر نمیتواند معادل واژه «کاظمین» قرار گیرد. در این آیه به رسول الله (ص) امر شده تا کافران را به «یوم الآزفه» که در آن جانها به گلوگاه رسیده، انذار دهد. افراد در این شرایط سخت به تعبیر قرآن «کاظم» هستند. اما در نظر گرفتن معنای ضبط کردن اندوه یا خشم در باطن به منظور آشکار نشدن برای واژه «کاظمین» در این آیه با توجه به سیاق آیات معنای منطقیای از آن بدست نمیدهد. با توجه به ویژگیهای ذکر شده برای قیامت در همین آیات که «يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى عَلَى اللّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ»(غافر:16) و «يَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ»(غافر:19) است فروخوردن اندوه یا خشم توسط کافران به گونهای که آشکار نشود چگونه ممکن است؟ این آیه مربوط به زمانی است که در آن کافران برای حسابرسی در پیشگاه خدا حاضر هستند به طوری که چیزی از آنها از خدا مخفی نیست و الله به صورت یک ملک واحد و قهار در فراز قرار گرفته است. (غافر: 16) از طرفی همانطور که اشاره شد واژه کاظمین در این آیه بدون اضافه شدن مفاهیم حزن و غیظ به کار رفته است.
این معنا در آیه 84 سوره یوسف نیز نمیتواند قرار گیرد. زیرا در جایی که یعقوب ع بر فراق فرزندش تاسف خورده و در فراق او آشکارا دچار غم و اندوه شده تا جایی که از شدت حزن چشمانش سفید گشته(یوسف:84) و از شدت یاد یوسف ع به مرز بیماری و هلاک شدن رسیده (یوسف:85) و به سوی خدا غم و اندوه خود را شکوا میکند (یوسف:86) دیگر چه معنایی برای فروخوردن غم و اندوه به صورتی که آشکار نگردد، میتوان تصور کرد؟
در همین راستا نکته قابل توجهی در تفسیر تبیان به چشم میخورد؛ شیخ طوسی بعد از بیان معنای واژه کظیم، اشکالی را از قول مجاهد، ضحاک و حسن بصری مطرح میکند که شخصی که حزن خود را فرو میخورد هرگز «یا اسفاه» نمیگوید. این دقیقا همان اشکالی است که در این نوشتار بر آن تاکید شده است. (طوسی، بیتا، ج6، ص182)
در دو آیه 58 سوره نحل و 17 سوره زخرف نیز کاربرد این معنا منطقی و مناسب به نظر نمیرسد. زیرا صورت شخصی که به او خبر ولادت فرزند دختر دادهاند، از خشم سیاه شده که خود یکی از نشانههای بروز خشم است. او از قوم خود پنهان میشود و با اقدام به زنده به گور کردن فرزندان خود، خشم خود را بروز میدهد. با این وجود چه جای فرو خوردن خشم و خودداری باقی میماند برای کسی که با حرکتی غیرانسانی موجودی لطیف را زنده در گور میکند؟!
3- معنای محوری ماده کظم در آیات قرآن
معنای محوری ارائه شده برای ماده کظم بر خلاف معانیای که پیشتر مطرح گشت با قرار گرفتن در تمام آیاتی که آن واژه در آنها به کار رفته معنای منطقی و منسجمی از آیه به دست میدهد. ماده کظم در شش آیه از آیات قرآن به کار رفته است. برای یافتن معنای محوری، کاربردهای قرآنی این ماده در سیاق خود مورد بررسی قرار گرفتهاند؛
3-1- سیاق اول، آیات 10 تا 20 سوره غافر
این سیاق به سرانجام کافران میپردازد. کسانی که وقتی به ایمان دعوت شدند راه کفر را در پیش گرفتند(غافر:10) و هنگامی که خدا به تنهایی خوانده میشد کفر میورزیدند. (غافر:12) در این آیه به رسول الله ص امر شده تا ایشان را به آن روز قریب الوقوع انذار دهد. بنابراین در این آیه صحبت از دورانی است که در آن کافران در شرایط بسیار نامطلوب و جهنمگونهای هستند تا جایی که از شدت سختی صحنهها جانها به گلوگاه رسیده است؛ «وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ اْلآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمينَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ حَميمٍ وَ لا شَفيعٍ يُطاعُ»(غافر:18) افراد در این شرایط سخت به تعبیر قرآن «کاظم» هستند و به دنبال آن خداوند میفرماید و برای ستمکاران نه یاری است و نه شفاعتگری که مورد اطاعت باشد.
بنابراین معنای کاظم بودن ظالمین در آن شرایط اولا باید در ارتباط با فضای جهنمگونهای که در آن قرار دارند باشد و ثانیا در مواجهه با رفتار کظمِ ظالمین، خداوند آنها را از داشتن یار و شفیع نا امید کند. چه معنایی در این سیاق، حکایت از این بار معنایی دارد؟ با توجه به اصطکاک این مفاهیم در این سیاق این آیه میتوان اظهار داشت که کاظم بودن ظالمین باید کوششی باشد از سوی ایشان برای خروج از آن شرایط جهنمگونه و تبدیل آن به شرایط مطلوب. رفتاری مانند به دنبال یک «حمیم» یا «شفیع مطاع» بودن برای رهایی از آن شرایط و خداوند در مقابل ایشان را از اینکه «حمیم» یا «شفیع مطاعی» داشته باشند ناامید میکند. بر این اساس این آیه به این صورت معنا میگیرد؛ «و آنها را از آن روز نزدیک بترسان، آنگاه که جانها به گلوگاهها میرسد. در حالی که به دنبال انجام کاری برای تغییر این شرایط هستند اما برای ستمکاران نه یاری است و نه شفاعتگری که مورد اطاعت باشد.»
در نظر گرفتن این معنا برای ماده «کظم» در این آیه علاوه بر آنکه با دیگر مفاهیم مطرح شده در آیه مانند حضور کافران در شرایط بسیار سخت و طلب «حمیم» یا «شفیع مطاع» از سوی ایشان ارتباط منسجمی پیدا میکند و این رفتار کافران را به عنوان مصداقی از کاظم بودن ایشان معرفی میکند، با سایر مفاهیم مطرح شده در سیاق آیه نیز همخوانی داشته و در مجموع تصویر کامل و نظاممندی از کل آیات سیاق به دست میدهد.
نگاه ساختاری به آیات قرآن کریم و التزام به ترسیم شبکه نظاممند از معانی که تمام مفاهیم به کار رفته در یک آیه بلکه سیاق آیات و فراتر از آن کل سوره را به خدمت میگیرد تا تصویری یکپارچه و منسجم را ترسیم نماید، عنصر مهمی است که در «نگاه مفرداتی» به واژگان قرآن کریم مغفول مانده است. در نگاه مفرداتی معنای هر واژه در خلاء و کاملا منقطع با بافت خود مورد مطالعه قرار میگیرد و محصول آن بی ارتباط جلوه کردن مفاهیم یک آیه و آیات یک سوره با هم است. در کتب لغت عرب و مفردات قرآن کریم کمتر میتوان مواردی را یافت که سازگاری معنای یک واژه با بافت قرآنیای که در آن قرار گرفته به عنوان سنجهای برای ترجیح دادن یک معنا بر معنای دیگر تلقی شده باشد.
بر این اساس میتوان معنای «اقدام برای تغییر وضعیتی نامطلوب و تبدیل آن به وضعیتی مطلوب» را به عنوان پیشنهادی برای معنای محوری ماده کظم دانست. البته معنایی را که بر اثر توجه به ارتباط و تعامل مفاهیمِ در کنار هم قرار گرفته در سیاق آیه 18 سوره غافر به دست آمد، نمیتوان معنای محوری برای ماده کظم قلمداد کرد. مگر آنکه روایی این معنا در سایر آیات شامل ماده کظم نیز آزموده شده و مورد تایید قرار گیرد.
3-2- سیاق دوم، آیات 56 تا 64 سوره نحل
در این سیاق صحبت از کسانی است که برای خدا دخترانی قائل میشوند و براى خودشان آنچه را ميل کنند. (نحل:57) اگر یکی از این افراد را به فرزند دختر مژده دهند چهرهاش سیاه میشود در حالی که «کظیم» است؛ «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ»(نحل:58) او از بدىِ آنچه بشارت داده شده، از قبيله خود روى مىپوشاند. آيا او را با خوارى نگاه دارد، يا در خاك پنهانش كند؟ (نحل:59) خداوند مثل بد را از آن بیایمانان به جهان واپسين و مثل برتر را از آن خود میداند (نحل:60) و این رفتار را ناشی از آن میداند که شیطان اعمال ایشان را در نظرشان تزئین کرده و سرانجام ایشان را عذابی دردناک میداند. (نحل:63)
در سیاق آیه 58 سوره نحل مانند سیاق آیه 18 سوره غافر، دو عنصر وجود شرایط سخت و نامطلوب و تلاش برای تغییر این شرایط به شرایط مطلوب وجود دارد. شخصی که صاحب فرزند دختر شده از منظر خود به وضعیت تحملناپذیر و نامطلوب دچار شده است. لذا دنبال راهی میگردد تا این شرایط را تغییر داده و خود را از این وضعیت به سمت یک وضعیت مطلوب نجات دهد. در این راستا به دنبال اتخاذ این تصمیم است که یا با ذلت و خواری و چه بسا دور از دیگران که مورد سرزنش ایشان قرار نگیرد فرزند خود را نگه دارد و یا با زنده به گور کردن او از این معضل نجات پیدا کند. لذا خداوند او را کظیم میخواند. بر این اساس معنای «اقدام برای تغییر وضعیتی نامطلوب و تبدیل آن به وضعیتی مطلوب» را میتوان در این سیاق از آیات نیز برای ماده کظم به کار برد.
البته در آیه مذکور میتوان معنای فروخوردن خشم یا اندوه را نیز به کار برد. اما این پژوهش به دنبال یافتن معنای واحدی است که بتوان آن را در تمام شش آیه شامل مشتقات ماده کظم به کار برد. هر کدام از معانی پیشنهاد شده از سوی اهل لغت تنها در تعدادی از این آیات قابل جایگذاری است و همانطور که پیشتر نشان داده شد، هیچکدام از آن معانی در تمام شش آیه قابل جایگذاری نیستند. در جدول شماره (1) روایی معانی محوری «کظم» در آیات قرآن با یکدیگر مقایسه شدهاند.
3-3- سیاق سوم، آیات 15 تا 20 سوره زخرف
این سیاق از آیات به شرح حال کسانی میپردازد که فرشتگان را مؤنث میپندارند. (زخرف:19) اما اگر ایشان را به آنچه به خداوند نسبت میدهند، خبر دهند، چهرهشان سیاه میگردد؛«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ» (زخرف:17) آیه 17 سوره زخرف ترکیبی مشابه آیه 58 سوره نحل و برای واژه کظیم دقیقا میتوان همان مفهوم را در نظر گرفت. با توجه به این مفهوم این آیه را به صورت میتوان معنا کرد؛ و چون به یکی از آنها (افرادی که دختران را به خدا نسبت میدهند) (زخرف:16) آنچه را به خدای رحمان نسبت میدهد خبر دهند از شدت ناراحتی چهره او سیاه میشود و به دنبال انجام کاری برای خروج از آن شرایط سخت است. از همین رو خداوند او را کظیم خوانده است.
3-4- سیاق چهارم، آیات 66 تا 87 سوره یوسف
برادران یوسف ع که در دومین عزیمت خود به مصر بنیامین را نیز همراه خود به نزد یوسف ع بردهاند (یوسف:66) و بر اساس کید الهی که توسط یوسف ع صورت گرفته، بنیامین را از دست دادهاند. (یوسف:76) به گفته برادر بزرگتر خود نزد یعقوب ع رفته تا خبر این مطلب را به او بدهند. (یوسف:81) یعقوب ع این بار با شنیدن این خبر از فرزندان، حرف ایشان را منطقی نخوانده و رفتاری را در پیش میگیرد که خداوند از آن با عنوان «صبر جمیل» یاد میکند. (یوسف:83) او از فرزندان خود روی برگردانده و بر یوسف ع تاسف میخورد تا جایی که از شدت حزن چشمانش سفید میشود، در حالی که کظیم است؛ «وَ تَوَلّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفى عَلى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيمٌ». (یوسف:84)
شرایط تحمل ناپذیر و نامطلوب ناشی از فراق فرزند که یعقوب ع در آن قرار گرفته است، اولین عنصر از دو عنصر معنایی کظم است که در سیاقهای پیشین نیز وجود داشت. به دنبال قرار گرفتن یعقوب ع در این وضعیت نامطلوب خداوند ایشان را کظیم خوانده است. برای یافتن معنای واژه کظیم در این آیه باید رفتار یعقوب ع را در ادامه این داستان قرآنی مورد مداقه قرار داد. یعقوب ع رفتار خود را از صبر کردن در فراق یوسف ع و تحمل غم و اندوه به رفتاری کنشگر یعنی برانگیختن پسران خود برای حرکت و یافتن یوسف ع تغییر میدهد و میفرماید: اى پسران من، برويد و يوسف و برادرش را بجوييد و از رحمت خدا مأيوس مشويد.(یوسف:87) رفتاری که در نهایت به یافتن یوسف ع و پایان یافتن فراق ایشان برای یعقوب ع میانجامد.
دومین عنصر معنایی کظم، یعنی اقدام برای نیل به شرایط مطلوب، نیز در این رفتار یعقوب ع به خوبی قابل مشاهده است. در این سیاق اقدام برای تغییر شرایط نامطلوب پیش آمده و تبدیل آن به شرایط مطلوب از سوی یعقوب ع به صورت تغییر رفتار از «صبر جمیل» به بسیج پسران جهت تحسس یوسف از سوی او سر میزند. به همین دلیل خداوند ایشان را کظیم میخواند.
به نظر میرسد مفهوم فروخوردن خشم یا اندوه و صبر و تحمل ناملایمات آن چیزی است که قرآن با ترکیب «صبر جمیل» از آن یاد میکند و نه واژه «کظیم». بنابراین آیه به صورت زیر معنا مییابد؛ از آنان روی گردانید و گفت:« ای دریغ بر یوسف! و چشمانش از اندوه سپید شد در حالی که در پی انجام کاری برای تبدیل این شرایط ناگوار به شرایط مطلوب بود».
3-5- سیاق پنجم، آیات 130 تا 136 سوره آل عمران
در سوره آلعمران به دنبال امر مومنان به تقوا (آلعمران:130) و اطاعت از خداوند و رسول،(آلعمران:132) پرهیزگارانی توصیف گشتهاند که بهشت برای ایشان فراهم آمده است (آلعمران:133)؛ «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ» (آل عمران:134) و آنان كه چون كار زشتى كنند، يا بر خود ستم روا دارند، خدا را به ياد مىآورند و براى گناهانشان آمرزش مىخواهند.(آلعمران:135) خداوند نیز مغفرت و بهشتهایی را که جويبارهای آن روان است، پاداش ایشان قرار میدهد.(آلعمران:136)
همنشینی «الکاظمین الغیظ» با «العافین عن الناس» در سیاق این آیه دلالت از تحول رفتاری در این افراد دارد. کسانی که در حالت خشم، که وضعیت بد و نامطلوبی است، رفتار خویش را کنترل میکنند تا رفتارهای برخاسته از حالت خشم و عصبیت نشان ندهند. بلکه خود را به حالت آرامش روانی که وضعیت مطلوبی است برسانند و به دنبال آن رفتاری مطلوب از خود بروز دهند که آن عفو و بخشش دیگران است. بنابراین «الکاظم الغیظ» کسی است که سعی میکند تا رفتاری را نشان دهد که برخاسته از حالت خشم و عصبیت او نباشد؛ بلکه خود را به حالت آرامش روانی که وضعیت مطلوبی است برساند. بنابراین این آیه را میتوان به این صورت معنا کرد؛ «آنان که در فراخی و تنگی انفاق میکنند و خشم خود را فرو میخورند و رفتاری از روی آرامش انجام میدهند و از مردم در میگذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد». «فرو خوردن خشم» تنها مصداقی برای «تغییر شرایط نامطلوب به سوی شرایط مطلوب» است، که در شرایط عصبیت از سوی انسان انجام میگیرد و نمیتوان آن را به عنوان معنای محوری برای تمام استعمالات این ماده تعمیم داد. از سوی دیگر باید توجه داشت که «فرو خوردن خشم» معنای ترکیب دو واژه «کظم الغیظ» است و نمیتوان آن را به عنوان معنای واژه «کظم»، وقتی به تنهایی و بدون ترکیب با واژه «غیظ» به کار میرود، قلمداد کرد.
3-6- سیاق ششم، آیات 35 تا 50 سوره قلم
این سیاق به ادعای کسانی میپردازد که بندگان فرمانبردار را با گناهکاران یکسان میپندارند. (قلم:35) خداوند این داوری ایشان را مردود میداند (قلم:41-36) و به سرانجام دردناک ایشان در قیامت اشاره میکند (قلم:42-47) و در آیه 48 به رسول الله ص امر میکند که بر حکم پروردگار صبور باشند و مانند صاحب حوت نباشند آنگاه كه ندا در داد در حالی که او «مکظوم» بود؛ «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ» (قلم:48). سوره قلم و سوره صافات به تبیین واقعه حضرت یونس ع میپردازد و بررسی سیاق این آیات، تصویرگر معنای دقیقتری از این واژه میباشد؛ صاحب حوت (یونس ع) در شرایط سختی در بطن ماهی – در حالی که در خور سرزنش بود- قرار گرفته است. (صافات:142) اما خداوند در مورد ایشان رفتارهایی در پیش میگیرد؛ با توجه به اینکه ایشان از «مسبحین» است، (صافات:143) نعمتی از جانب خویش برای او تدارک دیده (قلم:49) و او را از آن شرایط سخت نجات داده و برگزیده و از صالحین قرار میدهد (قلم:50) و ایشان را برای صد هزار نفر یا بیشتر به رسالت بر میگزیند. (صافات:147) اگر محبت و نعمت خدا شامل حال ایشان نمیشد این ابتلا تا یوم یبعثون ادامه مییافت. (صافات:144)
نگاه کلی به مجموعه این رفتارها برایندی را در جهت نجات یونس (ع) از یک شرایط سخت و نامطلوب (در بطن ماهی و سزاوار سرزنش بودن) و رساندن او به شرایطی مطلوب (نجات از بطن ماهی و در زمره صالحان و رسولان قرار گرفتن) ترسیم میکند که همان عناصر معنایی ماده کظم هستند. در این آیه ماده «کظم» به صورت اسم مفعول به کار رفته است که حاکی از آن است که خداوند نسبت به یونس (ع) بر اساس صفت کظم رفتار کرده و لذا او را مکظوم میخواند. با توجه به سیاق آیاتی که رفتار الهی در قبال این پیامبر را به تصویر میکشد، مکظوم کسی است که در شرایط نامطلوب و وضعیت سختی قرار گرفته و شخص دیگری او را از آن وضعیت نجات داده و مسیر دیگری برای او قرار میدهد تا به شرایط مطلوب برسد. معنای ارائه شده برای مکظوم در این نوشتار با مفاهیم مطرح شده در سیاق آیات سوره قلم و صافات انسجام بیشتری داشته و در مجموع تصویر بهتری ارائه میکند. بنابراین آیه 48 سوره قلم به این صورت معنا مییابد؛ پس در حکم پروردگارت شکیبایی ورز و مانند همدم ماهی مباش آنگاه که ندا در داد در حالی که [ از سوی خداوند] مسیر او از شرایط نامطلوب به سمت یک وضعیت مطلوب تغییر پیدا کرد.
برخی از کتب لغت مکظوم را به معنای شخص غمگین و کسی که غم گریبان او را گرفته دانستهاند.[8] در حالی که در این آیه نیز ماده «کظم» همراه با ماده «حزن» به کار نرفته است. در بین کتب لغت، کتاب العین مکظوم را به معنی کسی که ماهی او را بلعیده گرفته:«المَكْظُومُ الذي يلتقمه الحوت».(خلیل بن احمد، 1409ق، ج5، ص346) به نظر میرسد مولف کتاب با توجه به همین آیه چنین معنایی را برای واژه مکظوم ارائه کرده است. نبود هیچ شاهد دیگری از استعمال این معنا برای واژه مکظوم در کتاب العین و کتابهای لغت بعد از آن، این احتمال را تقویت میکند. این نمونه شاهد خوبی است برای نقصی که در روش یافتن معنای مفردات قرآنی از درون کتب لغت وجود دارد. چه، مولفان این کتابها خود از قرآن به عنوان یک منبع اصیل و فصیح برای یافتن معانی واژهها استفاده میکنند و مخاطبان این کتب برای فهم معنای همان واژگان قرآن کریم به این کتب مراجعه میکنند. از همین رو مراجعه به این کتب برای یافتن معانی مفردات قرآن خود مستلزم یک دور میشود.
علاوه بر آیات قرآن کریم، به نظر میرسد معنای «اقدام برای تغییر وضعیتی نامطلوب و تبدیل آن به وضعیتی مطلوب»، از احادیث نبوی و اشعار به جا مانده از شاعران نزدیک به عصر نزول قرآن نیز معنای مقبولی به دست دهد. شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه و شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه روایت کردهاند که رسول الله ص فرمودند؛ «مَنْ يَكْظِمِ الْغَيْظَ يَأْجُرْهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلّ». (صدوق، 1413ق، ج4، ص377؛ حر عاملی، 1409ق، ج12، ص178) همانند معنایی که برای ترکیب «الکاظمین الغیظ» در آیه 134 سوره آل عمران ارائه گردید، کظم غیظ در این روایت نبوی به معنای تلاش برای فاصله گرفتن از حالت عصبیت و رساندن خود به وضعیت مطلوب یعنی حالت آرامش روانی است.
همچنین در روایت نبوی «إِذَا تَثَاءَبَ أَحَدُكُمْ فِي الصَّلَاةِ فَلْيَكْظِمْ مَا اسْتَطَاع» (مجلسی، 1403ق، ج81، ص202؛ ابن اثیر، 1367ش، ج4، ص178)، معنای کظم عبارت است از اقدام نمازگزار برای جلوگیری از بروز حالت خمیازه در صورت و بدن – که مطابق روایات از شیطان دانسته شده، «التَّثَاؤُبُ مِنَ الشَّيْطَانِ» (کلینی، 1407ق، ج2، ص654؛ حر عاملی، 1409ق، ج7، ص 259) و حالتی ناپسند در نماز است – و تلاش برای حفظ وقار و آرامش جوارح هنگام نماز. ماده کظم در استعمالی کاملاً مشابه در بیت زیر از عجاج، که ابن منظور آن را در لسان العرب و زبیدی در تاج العروس نقل کردهاند، (ابن منظور، 1404ق، ج12، ص520؛ زبیدی، 1414ق، ج17، ص620) به معنای خودداری حاجیان از بیان سخن لغو و ناپسند و کوشش جهت حفظ آداب و شأن حاجیان هنگام انجام اعمال حج است؛
و رَبِّ أَسْرابِ حَجِيجٍ كُظَّمِ عنِ اللَّغا و رَفَثِ التَّكَلُّمِ
در کلام عرب، این معنا با واژه «کُظوم» برای شترانی که از نشخوار در شرایطی که انجام آن سخت و نامطلوب است چون حالت تشنگی(ابن منظور، 1414ق، ج12، ص520) و مانند آن خودداری میکنند نیز به کار رفته است. در بیت زیر از راعی این معنا به کار رفته است؛
فأَفَضْنَ بعد كُظومهن بجرَّةٍ من ذي الأَبارق، إذ رعين حقيلا
مِلْقَطي نیز در بیت زیر واژه «کُظوم» را در این معنا استعمال کرده است؛(ابن منظور، 1414ق،ج12،ص520)
فهُنَ كُظُومٌ ما يُفِضْنَ بجِرَّةٍ لَهُنَّ بمُسْتَنِّ اللُّغام صَرِيف
4- جمع بندی معنا
تحلیل و بررسی آیات مورد بحث و توجه به قرائن پیوسته و ناپیوسته سیاق آیات گویای معنای محوری و بن مایهای است که در تمامی مشتقات این واژه قرآنی قابل ردیابی و طرح است. در تمام این آیات عنصر قرار گرفتن در شرایط سخت و نامطلوب و عنصر اقدام برای تغییر این شرایط جهت نیل به شرایط مطلوب مشاهده میشود. عذابهای قیامت، خبر یافتن از ولادت فرزند دختر، فراق یوسف ع، خشمگین شدن و قرار گرفتن در بطن ماهی شرایط سخت و نامطلوبی است که در سیاق این شش آیه به آنها اشاره شده است. اگر چه صحنههای سخت و شرایط نامطلوب گاه با حزن یا خشم و گاه با پشیمانی و مانند آن همراه است، اما باید توجه داشت که این مفاهیم از عوارض قرار گرفتن در صحنههای سخت است و در معنای محوری کظم سهمی ندارند.
احاطه این شرایط سخت و نامطلوب افراد مورد توصیف این آیات را بر آن داشته که به دنبال تغییر این وضعیت به سمت یک وضعیت خوب و مطلوب باشند؛ کافران به دنبال «حمیم» و «شفیع مطاع»، قوم جاهل که از خبر دختردار شدن برافروخته شدهاند در پی به گور سپردن آنها و رهایی از این ننگ جاهلی، یعقوب ع با رهسپار کردن فرزندان برای یافتن یوسف ع، شخص خشمگین به دنبال عفو مردم و رفتار محسنانه، نجات یونس ع از بطن ماهی و از صالحان قرار دادن وی همه و همه سیرورتی است از وضعیت نامطلوب به مقصد قرارگاهی مطلوب و آرام بخش. بنابراین میتوان گفت معنای محوری ماده کظم اقدام و انجام کارهایی برای تغییر وضعیت سخت و نامطلوبی است که شخص در آن قرار گرفته و حرکت برای جلوگیری از ظهور و بروز پیامدهای آن به سمت و سوی وضعیت مطلوب. بنابراین «کاظم» کسی است که در شرایط سخت و نامطلوب قرار گرفته و با اتخاذ تصمیماتی به دنبال تغییر آن شرایط و خارج کردن خود از آن وضعیت نامطلوب و شروع یک مسیر جدید به سمت وضعیت مطلوب است. «مکظوم» کسی است که توسط فاعلی دیگر از وضعیت بد نجات یافته و به یک وضعیت مطلوب میرسد. در مورد حالت و احساسات درونی، کظم به معنای تلاش برای خروج از شرایط نامطلوب حاصل از یک حالت و احساس درونی ناخوشایند مانند خشم یا اندوه و قرار گرفتن در شرایط مطلوب درونی است. در جدول شماره (1) روایی هر یک از معانی محوری در استعمالات قرآنی نشان داده شده است:
جدول شماره 1: بررسی روایی معانی محوری کظم در آیات قرآن
آیات | تغییر شرایط نامطلوب به مطلوب | ضبط کردن در باطن برای آشکار نشدن | فروخوردن خشم یا اندوه | امساک و جمع کردن |
وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ اْلآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمينَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ حَميمٍ وَ لا شَفيعٍ يُطاعُ (غافر: 18) | P | O | P | O |
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ (نحل: 58) | P | O | P | O |
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ (زخرف: 17) | P | O | P | O |
عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفى عَلى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيمٌ (یوسف: 84) | P | O | P | O |
الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ (آل عمران: 134) | P | P | O | P |
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ (قلم: 48) | P | P | O | P |
نتایج در 6 آیه | 6 | 2 | 4 | 2 |
نتیجهگیری
با توجه به آنچه مطرح گشت نتایج زیر دست یافتنی است:
1) در کتب لغت سه معنای مشترک برای ماده «کظم» پیشنهاد شده است؛ امساک و جمع کردن، ضبط و حبس کردن در باطن جهت آشکار نشدن و فروخوردن خشم یا اندوه. اما هیچکدام از این معانی نمیتوانند به عنوان معنای محوری ماده کظم مورد پذیرش قرار گیرند. به طوری که معنای مشتقات این ماده در تمام استعمالات را بتوان به یکی از این معانی برگرداند.
2) بررسی وجوه معنا در سیاق آیات مربوط به ماده کظم، نشان میدهد میتوان معنای «اقدام برای تغییر وضعیتی نامطلوب و تبدیل آن به وضعیتی مطلوب» را به عنوان معنای محوری پذیرفت.
3) این معنا از تمام شش آیهای که مشتقات ماده کظم در آن به کار رفته معنای منطقی و منطبق با سیاق آیات ارائه میکند. همچنین این معنا در احادیث نبوی ص و اشعار شاعران نزدیک به عصر نزول نیز معنای قابل پذیرشی به دست میدهد.
کتابنامه
قرآن کریم
آلوسى، سيد محمود(1415 ق)، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت: دارالكتب العلميه.
ابن اثير جزري، مبارك بن محمد(1367ش)، النهاية في غريب الحديث و الأثر، قم: موسسه مطبوعاتي اسماعيليان.
ابن حجر، احمد بن علی(بی تا)، فتح الباری، بیروت: دار المعرفه للطباعه و النشر.
ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله(1387 ق)، التمهید، مراکش: وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامية.
ابن فارس، أحمد بن فارس(1404ق)، معجم مقاييس اللغة، قم: مكتب الاعلام الاسلامي.
ابن منظور، محمد بن مكرم(1414ق)، لسان العرب، بيروت: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع.
ابوالفتوح رازى، حسين بن على(1408 ق)، روض الجنان و روح الجنان، مشهد: بنياد پژوهشهاى آستان قدس رضوى.
ایزوتسو، توشی هیکو(1386 ش)، خدا و انسان در قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
حر عاملى، محمد بن حسن (1409 ق)، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، قم: مؤسسة آل البيت ع.
خليل بن أحمد (1409ق)، كتاب العين، قم: نشر هجرت.
زبيدي، محمد مرتضى (1414ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت: دارالفكر.
زمخشرى، محمود بن عمر(1979م)، أساس البلاغة، بيروت: دار صادر.
ـــــــــــــــــــــــــ (1407 ق)، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت: دار الكتاب العربي.
سيوطى، جلال الدين(1404 ق)، الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم: كتابخانه آية الله مرعشى نجفى.
شبر، سيد عبدالله(1407 ق)، الجوهر الثمين في تفسير الكتاب المبين، كويت: مكتبة الألفين.
شيبانى، محمد بن حسن(1413 ق)، نهج البيان عن كشف معانى القرآن، تهران: بنياد دايرة المعارف اسلامى.
صاحب بن عباد، إسماعيل بن عباد محقق(1414ق)، المحيط في اللغة، بيروت: عالم الكتاب.
صدوق، محمد بن على(1413ق)، من لا يحضره الفقيه، قم: دفتر انتشارات اسلامى.
طباطبايى، سيد محمد حسين(1417 ق)، الميزان فى تفسير القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامى.
طبرى، ابوجعفر محمد بن جرير(1412 ق)، جامع البيان فى تفسير القرآن، بیروت: دار المعرفه.
طريحي، فخر الدين بن محمد(1375ش)، مجمع البحرين، تهران: مرتضوى.
طوسى، محمد بن حسن(بیتا)، التبيان فى تفسير القرآن، بیروت: دار احياء التراث العربى.
غروی، سیده سعیده و احمدی آشتیانی، فرهاد(1396)، بررسی تفسیری«کظم غیظ»در آیه 134 آل عمران، مجله مطالعات تفسیری، (29)، 52-39
فلاح، محمدجواد و عواطفی، زهرا(1396)، معناشناسی قرآنی «حلم» و «کظم غیظ» با رویکرد تفسیری، مجله مطالعات تفسیری، (32)، 176-161
فيض كاشانى، ملا محسن(1415 ق)، تفسير الصافى، تهران: الصدر.
فيومى، أحمد بن محمد(1414ق)، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، قم: موسسه دار الهجرة.
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق(1407 ق)، الكافي، تهران: دار الكتب الإسلامية.
مجلسى، محمد باقر(1403ق)، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت: دار إحياء التراث العربي.
محمدرضایی، علی رضا و ولی نواز جهزدانی، سعیده(1394)، نگاهی روان شناختی به کنترل خشم در احادیث رضوی، پژوهشنامه تفسیر قرآن، (1)، 88-61
مصطفوى، حسن(1368ش)، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
ميبدى، رشيدالدين احمد بن ابى سعد(1371 ش)، كشف الأسرار و عدة الأبرار، تهران: انتشارات امير كبير.
[1] .
[2] .
[3] .
[4]. ابن فارس در مقدمه کتاب خود معجم مقاييس اللغة هدف خود از تالیف کتاب را اینطور بیان میدارد: «إن للغة العرب مقاييس صحيحة، و أصولا تتفرع منها فروع. و قد ألف الناس فى جوامع اللغة ما ألفوا، و لم يعربوا فى شئ من ذلك عن مقياس من تلك المقاييس، و لا أصل من الأصول. و الذى أومأنا إليه باب من العلم جليل، و له خطر عظيم. و قد صدرنا كل فصل بأصله الذى يتفرع منه مسائله، حتى تكون الجملة الموجزة شاملة للتفصيل، و يكون المجيب عما يسأل عنه مجيبا عن الباب المبسوط بأوجز لفظ و أقربه». (ابن فارس، 1404ق، ج1، ص3)
[5]. مولف کتاب التحقيق في كلمات القرآن الكريم نیز در مقدمه کتاب که در آن دوازده ویژگی برای کتاب خود میشمرد بعد از بیان آنکه سعی کرده تا معانی حقیقی کلمات را کشف کند، به این موضوع اینگونه اشاره میکند: «و لمّا تبيّن الحقّ في كلمة: طبقناه على موارد استعمال تلك الكلمة في الآيات الكريمة، ليظهر الحقّ و يزهق الباطل. و إذا ظهر الأصل الواحد في مادّة: أرجعنا سائر المعاني المجازيّة و المستعملة اليه، و بيّنا وجه المناسبة بينها». (مصطفوی، 1368ش، ج1،ص5)
[6] . به عنوان نمونه رک: ترجمه های آیتی، ارفع، انصاریان، برزی، گرمارودی و مکارم از آیه شریفه.
[7] .به عنوان نمونه رک: ترجمههای کاویانپور، ثقفی، قرشی و یاسری از آیه شریفه.
[8]. رک: (خلیل بن احمد، 1409ق، ج5، ص345؛ صاحب بن عباد، 1414ق، ج6، ص234؛ زمخشری، 1979م، ص545؛ ابن منظور، 1414ق، ج12، ص520؛ طریحی، 1375ش، ج6، ص154؛ زبیدی، 1414ق، ج17، ص620)