آخرین روزهای قرن آمریکایی/ افول و انزوای ایالات متحده از کجا کلید خورد؟
آمریکا، کشوری که بعد از جنگ جهانی دوم با سرعتی شگرفت دنیا را به سمت هژمون خود متمایل کرده و بعد از فروپاشی دیوار برلین استوارترین نظام جهانی را سامان داد بود این روزها افول محسوس و روند انزوای واضحی را در پیشگرفته. تاریخ روزهای نچندان دوری را به خاطر دارد که انگلستان بر یک چهارم مردم کره خاکی حکومت می کرد اما دیگر خبری از آن شکوه نیست، لیکن آمریکا حتی در دوران اوج خود نیز با آن زمان انگلستان فاصلهی محسوسی داشته و حالا که در سراشیبی انزواست و با ریتم تندتری این مسیر را طی می کند.
: آخرین دههی قرن 19 میلادی زمانی است که بخش عمدهای از مسائل یینالمللی در ایالات متحده یا با واسطهگری این کشور حل و فصل می شد. زمانی که حجم اقتصاد آمریکا از مجموع حجم پنج کشور بعد از خود بزرگتر بود و عالمگیر کردن حقوق بشر آمریکایی، مهمترین ایدهی این کشور.
در آن دوران بسیاری از پژوهشگران در راستای توجیه عملگرایی ایالات متحده به اخلاق معلم منشانهی آمریکایی توجه می کردند و خیلی ها لیبرال دموکراسی را آخرین و فراگیر ترین الگوی سیاسی دنیا می دانستند.
هرچند حضور نظامی آمریکا در مناطق مختلف دنیا از جمله خاورمیانه در ابتدای قرن بیستم هزینههای سنگینی برای کشورهای منطقه و آمریکا داشت اما حداقل آن را به عنوان یک کشور مدعی و متنفذ در دنیا مطرح کرده بود.
هشتاد سال نیست که هنری لوس اصطلاح “قرن آمریکایی” را ابداع کرده، ولی این روزها آرمانهایی که آمریکا بر اساسش قوام گرقته بود نه در ادبیات زمام داران این کشور به چشم می خورد و حتی فراتر از آن به نظر بسیاری از سیاستمداران مضخکه به نظر است.
شاید تنها نمادی که از ادعا های آزادی خواهانه باقی مانده مجسمه ی آزادیست همان زنی که در منطقه ی منهتن شهر نیویرک ایستاده بود و به مهاجرین خوش آمد می گفت و خیلی خوش شانس بود که المانی از نژاد پرستی نداشت و توانست از شورش اخیر جان سالم به درد ببرد!
اول آمریکا
احتمالا همه چیز وقتی ترامپ رای آورد محسوستر شد، شعار انتخاباتی ترامپ در انتخابات 2016 “First America”بود و ذیل این شعار محوریت تمام مسائل به اقتصاد داخلی آمریکا پیوند خورده بود و دهن کجی واضح به تمام ساختار های بین المللی در این دوران شدت قابل توجهی گرفت. ترامپ بدونه روتوش سیاستی را پیش برد که مسیر انزوا برای آمریکا سهل الوصول تر شد، البته بذر این رویکرد سال های قبل گذاشته شده بود.
در دوران جورج بوش پسر، آمریکا با این تصور که بودجه ی حمله ی نظامیش به عراق را خود این کشور تامین خواهد کرد به عراق وارد شد. در آن دوران آمریکا تصمیم براین گرفت که بدون قانع کردن کشور های جهان در سازمان ملل و به صورت کاملا مستقل وارد عراق شود و جالبتر آنکه این تصمیم در حالی گرفته شد، که نفوذ آمریکا در سازمانهای جهانی از جمله سازمان ملل با این روزهای آن قابل مقایسه نیست.
این یکی از اولین اقدامات ایالت متحده بود که به صورت واضح به نظام جهانی دهن کجی می کرد و شاید ریشه ی افعال یکجانبه ی سال های اخیر آمریکا را باید در این جریان دانست. آمریکا در مقابل نظام جهانی نوعی سرکشی و خود برتربینی را نشان داد که این موضوع در سال های بعد رادیکال تر هم شد.
به گل نشستن تایتانیک
در دهه هفتاد و هشتاد قرن نوزدهم، کشور های جهان سوم در گیر وامزدگی شدیدی شدند و وحشت شدید در کشور های جهان سوم به خصوص در آسیای جنوب شرقی موجب شد که همه ی چشم ها به آمریکا دوخته شود.
تنها کشوری که می توانست به بحران ها پایان دهد در همان دوران کاخ سفید طرح نجات مالی ۱۲۰ میلیارد دلاری بینالمللی تدارک دید و به یاری کشورهایی رفت که متحمل بیشترین زیان شده بودند، و بدینترتیب بحران حل و فصل شد.
مجلهی تایم از عکس سه آمریکایی یعنی رابرت روبین(وزیر خزانهداری) و الان گرینسپن (رییس فدرالرزرو) و لورنس سامرز (معاون وزیر خزانهداری) با تیتر “کمیتهی نجات دنیا” روی جلد استفاده کرد.
در آن دوران نگاه ها بیشتر از پیش به سمت آمریکا جلب شده بود و از طرفی دیگر بعد از تخریب دیوار برلین و فروپاشی شوروی، دیگر کمتر حاکمیتی در دنیا می توانست به گرد پای تمدن آنگلوساکسنها نزدیک شود.
شوروری در گوشهای توسط آمریکا تحقیر شده بود و چین نیز درگیر تلفیق در ظاهر بی معنی و شکننده ی لنیسیم و سرمایه داری بود و رویای آمریکایی تصورات جهانیان را فرا گرفته بود.اما وضعیت امروز آمریکا چرا با پنجاه سال پیش قابل مقایسه نیست؟
هر چند پاسخ به این سوال از زوایای مختلف قابل بررسی است اما می توان یکی از مهم ترین دلایل حرکت آمریکا به سمت انزوا را جنگ همه جانبه این کشور با چین و روسیه و منفعت گرایی شدید در نسبت با تمام کشور ها دانست.
لیکن خروج از پیمان تجاری اقیانوس آرام، عدم پایبندی به مشارکت هفتاد ساله با اروپا و رفتار تحقیر آمیز با آمریکای لاتین ریشه در فرهنگ آمریکایی دارد، و بدونه شک روزی -چه 30 سال بعد چه 100 سال بعد- آمریکا به این نقطه می رسید.
بررسی این اتفاق، تنها در بستر حکومت ترامپ یا هرکس دیگری تقلیل دادن مطلب به افراد است در حالی که هر دو جریان دموکرات و جمهوری خواه در این مسئله هم افزایی کرده اند. مثلا در دوران اوباما بود که روی تایر آمریکایی تا حدود سی صد درصد عوارض گذاشته شد و این عمل دهن کجی واضحی به تجارت جهانی و قوانین بازار آزاد بود و البته این روزها آمریکا به تعهدات انگشت شماری عملا تقید دارد.
سقوط هژمون آمریکایی
نهایتا انتخابات پیشرو و ریاست جو بایدن یا ترامپ بر شیب حرکت آمریکا به سمت انزوا تاثیر خواهد گذاشت، اما چهره ی بزک شدهی آمریکای بشر دوست دیگر اعتبار سابق را ندارد و حرکت رو به افولش کاملا محسوس است. به خصوص با رشد افسارگسیخته ی چین و روسیه و مهیا شدن دنیا برای بروز جنگ های اقتصادی فراگیر. آمریکا با سیاستهای انقباضی خود در اقتصاد و بی توجهی تمام قد به کشور های مختلف دنیا و منفعت گرایی همه جانبه، اعتباری برای خود باقی نگذاشته است، کشوری که سیاستمدارانش معترفند که در دوره های مختلف زمانی از داعش حمایت کرده اند، کشوری که میلیاردها تومان به عربها سلاح کشتار جمعی می فروشد تا دشداشه ی عربیشان بیشتر آلوده به خون شود. کشوری که با دست خود هژمونش با به نقطه ی سقوط کشانده است.