وقتی از این اردوها بر میگشت آدم دیگری میشد. یک بار از منطقهای که برای کمکرسانی به آنجا رفته بودند با من تماس گرفت و گفت مادر ما در قصر زندگی میکنیم. نیستی وضعیت خانوارهای نیازمند اینجا را ببینی. به خانههای شان که میرویم و نداریشان و وضع ژولیده و گرسنگی بچههای شان را که میبینیم جگرمان پاره پاره میشود.
ادامه نوشته »