مسلکِ نیستی جُز عشق تو هیچ نیست اندر دل ما عشق تو سرشته گشته اندر گِل مٰا «اسفار» و «شفاء» ابن سینا نگشود با آن هَمه جرّ و بحثهٰا مُشکِل ما با شیخ بگو که راه من باطِل خواند بر حقّ تو لبخند زند باطِل ما گر سالک او منازلی …
ادامه نوشته »