سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اشعار / مجلس ختم خودم

مجلس ختم خودم

♈بعد مرگم شده بود…
آمدم مجلس ترحیم خودم ،
همه را می دیدم
همه آنها که نمی‌دانستم عشق من در دلشان ناپیداست

♈واعظ از من می‌گفت…
از نجابت‌هایم،
از همه‌ی خوبیها
و به خانم‌ها گفت :
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین‌تر…
راستی این همه اقوام و رفیق !!؟؟
من خجل از همه‌شان !
من که یک عمر گمان می‌کردم
تنهایم
و نمی‌دانستم
من به اندازه یک مسجد پر از آدم ،
دوستانی دارم

♈همه شان آمده‌اند!
چه عزادار و غمین…
من نشستم به کنار همه شان
وه چه حالی بودم ،
همه از خوبی من می‌گفتند
حسرت رفتن ناهنگامم ،
خاطراتی از من
که پس از رفتن من ساخته‌اند
از رفاقت‌هایم …
از صمیمیت دوران حیات
یک نفر گفت: چه انسان شریفی بودم
دیگری گفت فلک گلچین است

♈یک نفر هم می‌گفت :
“من و او وه چه صمیمی بودیم” !!
و عجیب است مرا ،
او سه سال است که با من قهر است… !!

♈یک نفر ظرف گلابی آورد
و کتاب قرآن
که بخوانند کتاب
و ثوابش برسانند به من
گرچه برداشت رفیق ،
لای آن باز نکرد …
و ثوابی که نیامد بر من

♈آن که صدبار به پشت سر من غیبت کرد
آمد آن گوشه نشست …
من کنارش رفتم
اشک در چشم ، عزادار و غمین ،
خوبی‌ام را می‌گفت
چه غریب است مرا … !

♈آن ملک آمد باز…
آن عزیزی که به او گفتم من:
« فرصتی می‌خواهم »
خبرآورد مرا:
« می‌شود برگردی…
مدتی باشی ، در جمع عزیزان خودت…
نوبت بعد ، تو را خواهم برد…

♈روح من رفت کنار منبر…
و چه آرام به واعظ فهماند:
اگر این جمع مرا می‌خواهند،
فرصتی هست مرا…
می‌شود برگردم…

♈من نمی‌دانستم این همه قلب مرا می‌خواهند !
باعث این همه غم خواهم شد
روح من طاقت این موج پر از گریه ندارد هرگز…
زنده خواهم شد باز
واعظ آهسته بگفت :
« معذرت می‌خواهم
خبری تازه رسیده‌ست مرا
گوئیا شادروان مرحوم ،
زنده هستند هنوز » !
خانمی جیغ کشید و غش کرد
و عزیزی به شتاب ،
مضطرب ،
رفت که رفت…
یک نفر گفت: « که تکلیف مرا روشن کن
اگر او مرد، خبر فرمایید
سوگواری بکنیم ! »

♈عهد ما نیست
به دیدار کسی، کو زنده است
دل او شاد کنیم
کار ما شادی مرحومان است !!!
واعظ آمد پایین…
مجلس از دوست تهی گشت عجیب !
صحبت زنده شدن چون گردید ،
ذکر خوبی‌هایم
همه بر لب خشکید…

♈ملک از من پرسید:
« پاسخت چیست ؟
بگو !
تو کنون می‌آیی !؟
یا بدین جمع رفیقان خودت می‌مانی!!؟؟ »

♈چه سوال سختی !
بودن و رفتن من در گرو پاسخ آن…
زنده باشم بی‌دوست ؟
مرده باشم با دوست ؟
زنده باشم تنها !؟
مرده در جمع رفیقان، عزیز!؟
من که در حیرتم از کرده‌ی این مردم نیز…!!!

♈کاش باور بکنیم
کاش بیدار شویم
خوب اندیشه کنیم
معنی واقعی آمدن و رفتن چیست ؟
ای کاش دلی شاد کنیم
تا زمانی که هنوز
زنده اندر برِ ماست…

سهراب سپهری

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

خاطره زیبا ، رفیق خوبی دارم _ رفیقت کو ؟؟؟

ويدئو/ آقاجان، میشه رفیق من باشی؟

شعر/ جان در بدن چه باشد ، باشد فدای مادر

پرهای آسمانی در زیر پای مادر

یک دیدگاه

  1. با سلام….شعری که در پست خود منتشر کردید….(آمدم مجلس ترحیم خودم…) از سهراب سپهری نیست. شاعر این شعر بلند و زیبا.آقای کیوان شاهبداغی است. لطفا تصحیح فرمائید.
    با تشکر و احترام
    یاسایی29

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.