♈بعد مرگم شده بود… آمدم مجلس ترحیم خودم ، همه را می دیدم همه آنها که نمیدانستم عشق من در دلشان ناپیداست ♈واعظ از من میگفت… از نجابتهایم، از همهی خوبیها و به خانمها گفت : اندکی آهسته تا که مجلس بشود سنگینتر… راستی این همه اقوام و رفیق !!؟؟ …
ادامه نوشته »خاطره ای از مادر شهید والامقام محمود کاوه
مادر شهید کاوه تعریف می کردند: شبی از شبهای تحصیل، محمود نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کردهام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهلتکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بیشام!» …
ادامه نوشته »