*عاقبت ناز کشیدن که نشد تا تو بیایی
هر چه کردم سخن عشق من آغاز نشد تا تو بیایی
*گره از مسئله ی عشق چرا باز نشد،تا تو بیایی
این دل محمل و بیمار شده باز نشد تا تو بیایی
*سرّ اسرار ازل باز نشد هیچ ولی دوش
دیده ام که شود باز چو تو باز بیایی
*خبر از ناحیت دوست نیامد ولیکن
خبری خوش بشود که تو باز بیایی
*در کار من فتادست صد گره
اما گشایش است خود اگر تو باز بیایی
*از عشق من کس را خبر نیابد
فهمیده است یارا خود نور و هم ضیایی
*صابر اگر بمیرد در حسرتت ولیکن
زنده شود به روی همچون مه خدایی