سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اشعار / بهار آمد که غم از جان برد

بهار آمد که غم از جان برد

بهار آمد که غم از جان برد، غم در دل افزون شد

چه گویم!کز غم آن سروِ خندان، جان و دل خون شد

 

گروه عاشقان بستند محمِلها و، وارستند

تو دانی‌ حال ما واماندگان در این میان چون شد

گل از هجران بلبل، بلبل از دوری‌ّ گل، هر دم

به طَرْف گلِستان، هر یک به عشق خویش مفتون شد

حجاب از چهره‌ی‌ دلدار ما، باد صبا بگرفت

چو من، هر کس بر او یک دم نظر افکند، مجنون شد

بهار آمد، ز گُلشن برد زردیها و، سردیها

به یُمن خور، گُلستان سبز و، بستان گرم و، گلگون شد

بهار آمد، بهار آمد،بهار گل‌عذار آمد

به میخواران عشاق گو: خمار از صحنه بیرون شد

 

شاعر: امام روح الله خمینی(ره)

نوروز بر شما و عزیزان شما مبارک باشدنوروز،

سرآغاز روزگاری نو، برایتان باشد

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شعر/ جان در بدن چه باشد ، باشد فدای مادر

پرهای آسمانی در زیر پای مادر

سرود ،بهار جان‌ها

گروه سرود میثم

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.