سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اشعار / شعر/شهید آمد

شعر/شهید آمد

شهید آمد

پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه

نگاهش از طراوت خیس‌تر، بال و پرش تازه

تنش عطر تشّهد دارد و انگار می‌روید

به لب‌ها ورد و تسبیح نماز آخرش تازه

نپوسیده به پیشانی او سربند «یازهرا»

به روی لب تو گویی ذکر حیدرحیدرش تازه

من و تو زندگانِ مرده و پوسیده‌ایم، اما

یکی برگشته از میدان که جسم پرپرش تازه

چه معصومانه لبخندی‌ست بر لب‌های او، گویی

که می‌خندد به روی مادرِ غم‌پرورش تازه

و مادر در بغل او را کشیده نوحه می‌خواند

به میدان آمده گویی علی‌ِّ اکبرش تازه

دل بی‌باورانِ خاک هرگز می‌کند باور

پس از چندین و چندین سال مردی باورش تازه؟!…

 

 

 

 

 

 

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شعر/ زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت

گر نکته‌دانِ عشقی بشنو تو این حکایت

دلم سوخت از زخم نامهربان‌ها برایت

دلم سوخت از طعنه‌های رفیقان بیمار

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.