بسم الله الرحمن الرحیم
قرائتی داستانی از انقلاب اسلامی ایران و آینده پیشرو (قسمت1)
وقتی از جبهه صحبت میکرد، نورانیت فضا و حال و هوای جبهه برایش خاطراتی آرمانی بود اما وضعیت سیاسی، اقتصادی و خصوصا فرهنگی جامعه را که میدید، غم و غصّهاش دو چندان میشد. آثار و عوارض ناشی از شیمیایی در منطقه فاو، پس از سالها کار دستش داد و در نهایت به رفقای شهیدش پیوست.
او رفت و من به عنوان تنها فرزند خانواده ماندم و مادرم. اما آنچه که آزارم می داد، وضعیت جامعه بود. چندسالی بود که داشتم کم میآوردم. پس چه شد آنهمه معنویتها؟! اگر بگوییم؛ ضعف اقتصادی ما نتیجه تحریم از جانب دشمن است، خُب مگر ما در دوران جنگ، تحریم نبودیم؟! حداقل در عرصه فرهنگی باید رشد میداشتیم اما هرروز شبههها و سوالات راست و دروغ جدید از انقلاب اسلامی، از دوران جنگ، از حواشیهای برخی خانوادههای سردمداران نظام و حتی حمله به مقدسات، هنرمندانه در رسانههای جمعی دست به دست میشود…تا کی حملهها وشبیخونهای فرهنگی از سوی دشمن و مواضع دفاعی نصف و نیمه از ما…
دیگه کلافه شده بودم گفتم به زیارت اربعین بروم تا شاید کمی دردم تسکین یابد. قبلا یکی دو سفر با پدرم به زیارت عتبات رفته بودیم اما اینبار میخواستم با کاروانهای اربعینی راهی شوم. کوله بار بستم و با بچههای هیات محل عزم سفر کردم.
قطار مسافرین اربعین حسینی از تهران به سوی اهواز حرکت کرد. بچههای هیات «عشاق الحسین ص» به همراه حاج آقا صداقت که روحانی هیأتمون بود، در چند کوپه کنارِ هم مستقر شده بودیم. هرچند ایشون تازه به هیأتمون پا گذاشته بود، اما اخلاق خوب و وقار و متانتش، به دل همه چسبیده بود ولی عمق سواد و معرفتش هنوز دستمون نیومده بود. حاجی جهت امنیت سفر و سلامتی مسافران و سپس برای شادی ارواح پاک شهداء و امام راحل (ره) ختم صلواتی گرفت و همینجا آقا جواد که یکی از بچههای موجه و خوش سیمای هیات و یک تحصیل کرده درست و حسابی بود، پس از ختم صلوات، سر صحبت را باز کرد و گفت؛ حاج آقا مسیر طولانی است و فرصت نیز فراهم. اگر دوست داشته باشید، از شما یک سوالی کنم تا هم از وقت استفاده کنیم و هم مدت سفر برایمان کوتاهتر به نظر بیاید.
حاج آقا صداقت هم گفت؛ بسم ا… بفرمایید.
آقا جواد : خیلی ببخشید حاج آقا من آدم رُکی هستم بازهم تاکید میکنم اگر تمایل دارید، یک بحثی داشته باشیم
حاج آقا : خواهش میکنم بفرمایید. اگر توانش رو داشته باشم، خوشحال میشم.
جواد : ببینید حاج آقا! من معمولا یک دفعه میرم سر اصل مطلب. احترام حضرت امام(ره) و شهداء سر جای خود محفوظ. اما به نظر شما بهتر نبود؛ دین با سیاست آمیخته نمیشد؟ اگر اسلام عزیز سیاسی نمیشد، به نظر شما اینطوری، حرمت اسلام و علماء بیشتر محفوظ نمیماند؟چهل ساله که انقلاب شد و ما هنوز اندر خم یک کوچهایم. در زمان شاه، ملت، سران رژیم را فاسد و چپاولگر بیت المال میدانستند و سر انجام هم، آن را ساقط کردند اما پس از قریب به چهل سال، داریم به بدتر از گذشته برمیگردیم. چرا؟ مشکل کجاست؟
حاج آقا : ببین آقا جواد. بنده هم شاید برای همه سوالات شما پاسخ درستی نداشته باشم. اما میدانم و مطمئنم که راه امام(ره)، راه شهدا و مقام معظم رهبری حق است و مشکل این است که ما با این مسیر همراهی نمیکنیم و هرکدام ساز خودمان را میزنیم. اگر همه مثل دوران جنگ، هماکنون به حرف مقام معظم رهبری گوش دهند، کار درست میشود. دولت و مجلس هرکدام برای خودشان نظرات خاصی دارند و تا کارد به استخوان نرسد و مقام معظم رهبری حکم حکومتی در موضوعی صادر نکنند، حرف گوش نمیدهند و تازه خود را ملتزم به ولایت فقیه هم میدانند. لابد التزامشان صرفا منوط به حُکم حکومتی ایشان است.
از این پرسش و پاسخهای فرسایشی خسته شده بودم و میخواستم کوپه را ترک کنم که یکی از همسفران صحبت را شروع کرد. دورادور با او آشنایی داشتم. شنیده بودم که یکی از بچههای جنگ است که در قران و حدیث نیز بسیار مطالعه و تحقیق میکند. آره! اسمش را به زحمت بخاطر آوردم؛ آقای سائحی بود.
آقای سائحی : ببین آقا جواد عزیزم! شما که آدم باسواد و آکادمیک هستید، بهتر میدانید که هر مباحثه یا مناظرهای بین دو طرفی که مبانی و اصول مشترکی نداشته نباشند، محکوم به شکست است و سرانجام تبدیل به مجادله و منازعه خواهد شد و جز دلخوری و کدورت، ثمری نخواهد داشت. حال اگر با این روال، تا صبح فردا هم با یکدیگر بحث کنیم، نه من و نه شما چیزی به دست نمیآوریم.
جواد : حاجی جان! با هر مبنایی شما بحث کنید، به همین نتیجه خواهید رسید. اصلا ببخشید من سوالم را جور دیگری مطرح میکنم؛ چرا برای این انقلاب باید اینهمه تقدس قائل شویم؟ آیا ریشهای در قران دارد؟ ما که اهل نماز و روزه و واجبات هستیم و شیعه اثنی عشری، به این انقلاب هم علی رغم اینهمه ناملایمات و کژیها باید ایمان داشته باشیم؟ روی چه حسابی؟ شما که خوب میدانید، نظریه ولایت فقیه امام (ره)، نظریه مقبول همه علماء گذشته و حتی حاضر نیست و جزو احکام فقهی هم نیست پس این تقدس از کجا میآید؟ جمهوری اسلامی هم که ما شاءالله در اقتصاد و اخلاق و سیاست، ثمره چشمگیری نداشته بلکه پسرفت زیادی هم داشتیم.
بچهها : سوال و کلام آقا جواد که به اینجا رسید، بچهها گفتن؛ حاج آقا واقعا میخواید این بحث رو ادامه بدهید؟ اگه اینجوره، اجازه بدید؛ بقیه بچهها رو هم از کوپههای مجاور صدا کنیم که بیان اینجا تو بحث باشن. چون هر چند به انقلاب اسلامی اعتقاد داریم، ولی این، سوالِ خیلی از بچههاست.
آقای سائحی گفتن؛ اگر شما حال گوش دادن به حرفهای حقیر رو داشته باشید، بنده در این زمینه تحقیقا کار کردهام. در این زمینهها هم آدم پُرچونهای هستم.
حاج آقا : حتما بفرمایید بقیه هم اگه دوست دارن، بیان. ما که وقت و حالش رو داریم و سرمون برای این بحثها درد میکنه! چند نفر دیگه از بچهها هم اومدن و رفتن طبقه بالا و دو سه نفری هم، دم در سرپا بودند
آقای سائحی : بسم الله الرحمن الرحیم من اول یه کسب اجازه و هم یه درخواست کنم از حاج آقا که در این بحث به ما کمک کنن که بحث به نتیجه خوبی برسه!
حاج آقا صداقت هم برایش جالب شده بود و دوست داشت نظر آقای سائحی را بداند. ظاهرا ایشان از قبل با صِبغه قرآنی و تحقیقی آقای سائحی آشنا بودند. آقای سائحی شخصیت خاصی داشت. کم صحبت بود اما وقتی هم که صحبت میکرد، بیحساب و کتاب حرف نمیزد و همه یه جورایی از سخنان و وجناتش حساب میبردند.
حاج آقا : خواهش میکنم شما بزرگ ما هستید، صاحب اختیارید. ما هم استفاده میکنیم چون این بحث به درد همهما میخوره. هرچند من تا بحال ندیدم که کسی بتونه بحث جونداری در این زمینه داشته باشه. ببینم شما چه میکنید؟!
حاج آقا صداقت آدم سلیم النفسی بود. من خیلی از روحانیون رو دیدم اما ایشون یک تواضع، متانت و حق طلبی خاصی در وجودش بود و متواضعانه عرصه صحبت رو برای آقای سائحی باز کرد.
آقای سائحی : یک مقدمه کوتاه بگم برای دوستانی که الان اومدن. آقا جواد سوال فرمودن که چرا برای انقلاب باید تقدس قائل باشیم؟ مگه انقلاب برای ما چه کرده؟ اصلا هدفش چیه و میخواد به کجا بره و ما رو کجا ببره؟ اصلا انقلاب اسلامی ریشه قرانی داره؟ ما هم تا اینجا گفتیم؛ اول باید بدونیم که باید با چه معیار و مبنایی بحث کنیم وگرنه بحثمون به جدل و دعوای بی نتیجه کشیده میشه.
اولا من به شخصه از آقا جواد که تو این سفر سوالی رو از روی تشنگی معرفت مطرح کرد، تشکر میکنم. به نظر من وجود چنین سوالات اساسی رو تو این سفر به فال نیک بگیریم. چون بارها تو هیأت بودیم ولی کسی چنین مسالهای رو طرح نکرد ولی حالا که عزم سفر اربعین کردیم و همین ابتدا یه بحث جدی پیش اومده، شاید اماممون که معتقدیم ایشون ما رو طلبیده و حتما با ما کار مهمی داره – که طلبیده – از ما میخواد که به فضای دور و برمون و جامعهمون و دین و ایمانمون، اساسیتر و قرانیتر و اهل بیتیتر نگاه کنیم. از این رو امیدواریم که امام حسین ص خودشون تو این سفر و تو نور این سفر که از نور خودشونه، دستمون رو بگیرن و راه رو به ما نشون بدن. شاید الان وقت این حرف نباشه ولی به نظرم، همین سفر اربعین هم، در راستا و ادامه مسیر انقلاب اسلامی قرار دارد.
و اما ادامه بحث : جونم واستون بگه که؛ الان این موضوعات و سوالات، کمی خلط و قاطی شده که همینجوری نمیشه پیش رفت. بنده تَه سوالاتتون رو متوجه شدم و اگر موافق باشید، این سوالات و دغدغههای حقیقی شما رو یک دسته بندی داشته باشم و با بازسازی سوالاتتون، چند کلامی که در حد حوصله شما باشد، بحث کنیم. سوالات و موضوعات مطرح شده رو میشه در دو سوال مبنایی خلاصه کرد؛
یکی اینکه تقدس انقلاب اسلامی به چیست؟ و دیگر اینکه هدف انقلاب اسلامی به کدام سمت و سوست؟
اگر به این سوالات، به صورت مبنایی پاسخ ندهیم و به نظر مشترکی نرسیم، بحثهای ما بیهوده و بینتیجه است.
اگر منشاء انقلاب اسلامی را صرفا حرکتهای مردمی و تلاشهای سیاسیون با رهبری حضرت امام (ره) و برای اصلاح وضعیت معیشتی و نظام حکومتی بدانیم، پاسخ سوالات ما به گونهای است و اگر طبق فرمایشات حضرت امام (ره)، برای انقلاب اسلامی منشاء الهی قائل باشیم و به تعبیر برخی، آن را انفجار نور بدانیم، آن موقع مساله به گونه دیگر خواهد بود.
طبق فرض اول، رفتار عموم ما صرفا رفتاری مطالبه گر و منتقد و معیارهای ما نیز صرفا معیارهای مادی و میزان سنجش ما نیز وضعیت کشورهای دنیا خواهد بود و طبق فرض دوم یعنی در صورتی که برای انقلاب اسلامی منشاء نورانی و الهی قائل باشیم و آن را موهبتی الهی بدانیم، آن وقت، این ما هستیم که باید در قبال این نعمت الهی، رفتار صحیح انجام دهیم و خود را منطبق نماییم و از طرفی پیش از این لازم است؛ تفکر و تدبر کنیم که خداوند چرا این نعمت را به ما داده و در ادامه، خداوند این انقلاب را به چه سمت و سویی میخواهد پیش ببرد؟
جواد : از کجا معلوم که انقلاب منشاء الهی دارد؟ چرا باید برای این انقلاب تقدس قائل باشیم؟ اگر تقدس بخاطر خصوصیات ظلم ستیزی و یا اتحاد مردم و حرف شنوی آنها از شخصیت کاریزما رهبری انقلاب است، در طول تاریخ، در بلاد کفر نیز چنین مواردی داشتیم. در همین قرن بیستم، هیتلر را داشتیم که از پرشورترین و پر طرفدارترین رهبران کشورها بود و از پشتوانه مردمی بسیار بالایی نیز برخوردار بود و موفقیتهای بین المللی چشمگیری نیز داشت.
آقای سائحی : ببینید؛ یک چیزی را اول روشن کنم. بنده دنبال توجیه و تایید هر مقوله منفیای که در فرهنگ یا اقتصاد مملکت رخ داده نیستم و بحثم این است که از زاویه دید دیگری به انقلاب اسلامی بنگریم و آن موقع پرسشهای خود را طرح کنیم. چون اگر نگاه عوض شود، هم سوالاتمان عوض میشود و هم پاسخهایمان تغییر خواهد کرد و هم راه حلهایمان متفاوت خواهد شد. یکی از زوایایی که میشود به انقلاب اسلامی نگریست، نگاه قرانی است. اگر مسلمان هستیم، پس نگاهمان و معیارمان و مبنای بحثمان، قرانی باشد. حتی اگر شیعه هستیم و از احادیث اهل بیت ع نیز در فهم قران بهره میگیریم، ولی در مقام تبیین، کلاممان قرانی باشد اگر حقیقتا شیعه اهل بیت ع هستیم، از آنجایی که اهل بیت ع و قران از یکدیگر جدا ناپذیرند، پس عملا اثبات کنیم که با هدایت و نور اهل بیت ع نسبت به برادران اهل سنت، از قران بهره دو چندانی داریم.
آقا جواد : تبیین قرآنی از انقلاب اسلامی، بحث خیلی سنگینی است و تا بحال با چنین چیزی آشنا نشدم. شما چطور می خواهید وارد این بحث بشوید و از کجا می خواهید شروع کنید؟
آقای سائحی : به عنوان مقدمه عرض میکنم؛ یک منظَر خدایی در نگریستن به موضوعات، منظر آیاتی است. دراواخر سوره آل عمران منظَر عجیبی با عنوان منظر آیاتی مطرح شده است. یک مومن به قضایای پیرامونی خود از چه زاویهای می نگرد؟ حال و هوای او چگونه است؟
إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ َلآياتٍ ِلأُولِي اْلأَلْبابِ (190) الَّذينَ يَذْکُرُونَ اللّهَ قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلي جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَکَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ(191)[1]
اولوالباب، خالق و کارگردان صحنههای شخصی و اجتماعی پیرامون خود را خدا میدانند و نتایج آیاتی و توحیدی میگیرند.
یک مومن میگوید؛ خدایا این انقلاب چه بود؟ پس از دوران اهل بیت ع، تاکنون هیچ عالم شیعی به دنبال نابودی حکومت ظلم و برپایی حکومت اسلامی نرفت و حتی ۵۰ سال پیش از انقلاب و در دوره رضاخانی، اوج فشارها بر مملکت اسلامی و تشیع وجود داشت ولی رفته رفته کار به جایی رسید که تحول و انقلاب عجیبی اتفاق افتاد که پناهگاه مستضعفین و مظلومین جهان شد و قلوب بسیاری را متحول کرد. رهبر انقلاب نیز عالم و مرجع تقلیدی والا و در اوج تقوا و تهذیب و نورانیت، با دستانی خالی از سلاح مادی و با پیامهایش و سخنرانیهایش، ملتی را متحول کرد. “ربنا ما خلقت هذا باطلا” این نعمت را خدا بیهوده نصیب ما نکرده و قطعا برنامهای دارد.
پس از پیروزی انقلاب و علی رغم اینهمه فشارهای داخلی و بین المللی و ۸ سال جنگ نابرابر، بارها این انقلاب از جانب خدا نصرت شد و حتی در زمان کنونی، پشتوانهای شد که ملل مسلمان دیگر همچون لبنان و فلسطین و عراق و سوریه و… نیز در مقابل مستکبرین عالم ایستادگی کنند.
خدا در سوره یوسف نیز می فرماید؛ وَ کَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ [2] و برای هدایت مردم در آسمانها و زمین چه بسیار نشانههاست که در غفلت و بیخبری بر آنها میگذرد و در حالی که از آن ها روی برمیگردانند.
جواد : اینها تحلیل و فرمایشات شماست. آیا در ایران و در این دولت و قواهای سهگانه و در جامعه به مردم هیچگونه ظلمی نمیشود؟ آیا تقدس بخشیدن به حکومت خطرناک نیست؟ موجب نمیشود که در برابر ظلمهای داخل کشور چشم خود را ببندیم و همه چیز را تایید کنیم؟
آقای سائحی : این فرمایشات شما نیز صحیح است اما اگر در جایگاه خودش بحث نشود، ظلم بزرگتری واقع میشود و آن، این است که ما خداوند را کارگردان و صحنه گردان وقایع عالم ندانیم. اینکه قائل باشیم که خدا هیچ برنامهای برای عالم ندارد و همه چیز طبق قوانین طبیعی و مادی پیش میرود، شرک بزرگی است.
ابتدا باید کل صحنه عالم را به صورت جبهه ببینیم. جبهه حق و جبهه باطل. حال اشکالاتی که در حکومت داری کشور و مشکلات فرهنگی و اقتصادی وجود دارد و رنج آور است، اشکالات درون جبهه حق است. این خیلی مهم است که ابتدا حق بودن جبهه حق را ببینیم و سپس اشکالات درون جبهه را. انسان نباید بخاطر اشکالات درون جبهه حق، از این جبهه دست بکشد و نسبت به جبهه مقابل بیطرف باشد و یا خدای ناکرده به دلیل برخی مثبتات و خوشیهای دنیایی که در آن جبهه هست، به آن طرف تمایل پیدا کند.
جواد : چه دلیل قرانی دارید که برای ما روشن کند که ما بر جبهه حق هستیم؟ به چه استناد، خودمان را نماینده و سرباز جبهه خوبیها بدانیم؟ اتفاقا ما چند کشور اسلامی هم داریم که سال ۵۷ شاید از هر لحاظ خیلی از ما عقبتر بودند ولی الان ما باید کلی افتخار کنیم که به چنین کشورهایی مسافرت کردهایم. از جمله مالزی، اندونزی و سنگاپور که خیلی هم پیشرفت داشتهاند. دینداری هم در آنجا خیلی خوب و آزاد است. آیا آنها در جبهه حق نیستند؟
آقای سائحی : معیارِ بودن در جبهه حق، صرفا رعایت آداب و ظواهر شرع و آبادی مساجد و رونق مناسک نیست. اینکه کشورهایی که نام بردید، مسلمان ولی از نظر تکنولوژی پیشرفته باشند نیز، معیار درستی برای حقانیت راه و روششان نیست. اگر بخواهیم؛ ریشهای به بحث جبه حق و باطل در قرآن بنگریم، اصلش به برنامه خدا در جعل خلیفه در زمین و سپس دشمنی و عداوتهای ابلیس لعین برمیگردد. او قسم یاد کرد که همه مردمان را إغوا کند و بلکه ریشه همه بشریت را برکند و در مقابل، خدای تعالی نیز رسولان و انبیاء الهی و در رأسشان سید ما رسول الله (ص) و سپس اولوالعزم من الرسل را به عنوان فرماندهان جبهه حق فرستاد تا برنامه خدا در زمین محقق شود. این نبرد هنوز ادامه دارد و در آخرالزمان و در ماجرای ظهور مولایمان (عج)، به پایان خواهد رسید. حالا باید بیابیم که ما در کدام قسمت از برنامه الهی قرار داریم و نقش ما در جبهه حق چیست؟
یک آیه عجیب و راهگشایی هست که به نظرم تفکر در آن، مسیر حق را در زمان کنونی برای ما که از مستضعفین و کمترینهای جبهه حق هستیم، روشن میکند : لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَکُوا [3] خداوند در سوره مائده میفرماید؛که شدیدترین انسانها نسبت به اهل ایمان، یهودیان و مشرکین هستند. اگر این آیه را معیارمان قرار بدهیم، خیلی چیزها برایمان روشن میشود.
اگر میخواهیم، اهل ایمان را در بین مسلمانان بشناسیم، خدا برایمان روشن کرده و آن این است که یهودیان و مشرکان، بیشترین دشمنی را نسبت به مومنان دارند. هرچند در قران ایمان معدودی از یهودیان نیز مورد تایید خداست، ولی الان عموم یهودیان که صهیونیست و اسراییلی هستند، بیشترین دشمنیشان با چه کسانی است؟ مسلمانان و خصوصا شیعیان و بالاخص حکومت ایران. پس بارزترین مصداق مومنان در این آیه، ایرانیاناند.
آیا این مساله نباید ما را به فکر وادار کند؟ این یک ترسیم از جبهه حق و باطل در زمانه کنونی است. طبق قرآن، دو جبهه مومنان از یک سو و جبهه یهودیان و مشرکان از سوی دیگر در برابر هم قرار گرفتهاند.
حال در درون جبهه حق، اشکالات زیادی وجود دارد و از طرفی کل جبهه باطل، اشکال دارد چون در برابر خداست. مشکل ما این است که درون جبهه حقیم اما در داخل جبهه، بسیار عیب و ایراد و ظلم هم داریم. البته در صدر اسلام و در دوران رسول الله ص و اهل بیت ع نیز همین مساله وجود داشت. مگر در دوران پیامبر اسلام ص، منافقین و کسانی که در دلهایشان مرض بود، در داخل جبهه حق قرار نداشتند؟ مگر همینها نبودند که در ماجرای سقیفه دستور مُسلّم رسول الله ص را نادیده گرفتند؟ مگر در دوران امیرالمومنین ع و در حکومت ایشان، برخی ازهمین مسلمانان مشتاق ایشان نبودند که در برابرشان قد علم کردند و…؟
[1] . (190 و 191 آل عمران، ص 75)
[2] . (105 یوسف، ص 248)
[3] . (۸۲ مائده، ص121)