سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اشعار / صوت|دست ساقی چون سر خُم را گشود

صوت|دست ساقی چون سر خُم را گشود

سرخوش ان دل که از آن آگاه است

دانلود

خبر آمد خبری در راه است

سرخوش ان دل که از آن آگاه است

شاید این جمعه بیاید شاید

پرده از چهره گشاید شاید

دست افشان پای کوبان می روم

بر در سلطان خوبان می روم

می روم بار دگر مستم کند

بی سر و بی پا و بی دستم کند

می روم کز خویشتن بیرون شوم

در پی لیلا رخی مجنون شوم

هر که نشناسد امام خویش را

برکه بسپارد زمام خویش را

…………….

دست ساقی چون سر خم را گشود
جز محمد هیچ كس آنجا نبود
جام آن آیینه را سیراب كرد
وز جمالش خویش را بی تاب كرد
موج زلف مصطفی را تاب داد
ذوالفقار غیرتش را آب داد
در پی احمد علی آمد پدید
بر كف او بود میزان و حدید
بوالعجب بین روح حق را در دو جسم
هر دو یك معنی ولیكن در دو اسم
در حقیقت هر دو یك آیینه اند
یك زبان و یك دل و یك سینه اند
یك نظر بر پرده ی نقاش كن
تاب گیسوی قلم را فاش كن

آفرین گو پنجه ی معمار را
تا نماید بر تو این اسرار را
فاش میگوید به ما لوح و قلم
از وجود چهار ده بی بیش و كم
چهار ده ماه فلك پرواز كن
چهارده خورشید هستی ساز كن

…..

تاب كیسوی قلم را فاش كن

آفرین گو پنجه ی معما ر را

تا نماید فاش بر تو این اسرار را

فاش می گوید به ما لوح و قلم

 از وجود چهارده بی بیش و كم

چهارده گیسوی در هم ریخته

چهارده طبل فلك آویخته

چهارده ماه ِ فلك پرواز كن

 چهارده خورشیدِ هستی ساز كن

چهارده پرواز در هفت آسمان

هر یكی رنگین تر از رنگین كمان

چهارده الیاس ِ در باد آمده

چهارده خضر ِ به امداد آمده

چهارده كنعانیه یوسف جمال

چهارده موسی به سینای كمال

چهارده روح ِ به دریا متصل

چهارده روح ِ جدا از آب و ِگل

چهارده دریای مروارید جوش

چهارده سیل ِ سراپا در خروش

چهارده گنجینه ی علم  لدُن

چهارده شمشیر فولاد آب كن

چهارده سر ، چهارده سردار دین

چهارده تفصیر قرآن مبین

چهارده پروانه ی افروخته

چهارده شمع سراپا سوخته

چهارده شیر شكر آمیخته

چهارده شهدِ به ساغر ریخته

چهارده سرمستِ بی جام و سبو ،

جرعه نوش از باده ی اسرار هو

چهارده می خانه ی ساقی شده

 وجهُ  َر ِبك گشته و باقی شده

چهارده منصور ِ منصور آمده

 ُكُلهم نورٌ علی نور آمده

  آفرینش بر مدار عشق بود

مصطفی آیینه دار عشق بود

میم او شد مركز پرگار عشق

بر تجلی بر سر بازار عشق

  تا قلم بر حلقه ی صادش رسید

شد الم نشرح لك صدرك پدید

 طا طریق عشق بازی را نوشت

فا فروغ سر فرازی را نوشت

 یا یقین عشق بازان را نگاشت

خلق عالم بیش از این یارا نداشت

 دست حق تا خشت آدم را نهاد

بر زبانش نام خاتم را نهاد

 نام احمد نام جمله انبیاست

 چون كه صد آمد نود هم پیش ماست

 از مناره پنج نوبت پر خروش

 نام احمد با علی آید به گوش

روز و شب گویم به آوای جلی

 اكفیانی یا محمد یا علی

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

خاطره زیبا ، رفیق خوبی دارم _ رفیقت کو ؟؟؟

ويدئو/ آقاجان، میشه رفیق من باشی؟

شعر/ جان در بدن چه باشد ، باشد فدای مادر

پرهای آسمانی در زیر پای مادر

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.