ویکتوریا نوروزی که از اهالی مسکو و در یک خانواده مسیحی متولد شده است او پانزده سال پیش مسلمان شده
متن پیش رو گزیده مصاحبه با زنی مسلمان شده است که بزرگترین آرزویش حفظ کل قرآن و زیارت خانه خداست.
ویکتوریا نوروزی که از اهالی مسکو و در یک خانواده مسیحی متولد شده است چهل سال سن دارد، او پانزده سال پیش مسلمان شده و دو فرزند بنام «آناهیتا» و «دانیال» دارد که به زبان فارسی تکلم میکنند.
وی دوازده سالی است که به ایران آمده و هم اکنون ساکن شهرک سیمرغ برخوار است و به عنوان مسئول مرکز بهداشتی درمانی شهر سین فعالیت دارد. همسرش اکبر نوروزی اهل اصفهان، و او نیز یک پزشک است.
ویکتوریا با توجه به شغل پدر، دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان خود را در اکراین، چکسلواکی، ازبکستان و قزاقستان سپری و بعد از بازنشسته شدن پدر در سال ۱۳۷۲ ساکن مسکو شده و یک سال بعد در آکادمی پزشکی سچنف پذیرفته و از همین دانشگاه در رشته پزشکی فارغ التحصیل شده است.
این بانوی روسی طی آشنایی با همسر اصفهانیاش در دوران تحصیل و صحبتها و راهنمای های وی، از یک مسیحی به گفته خودش به مسلمانی آگاه تبدیل شده است. وی لابلای سخنانش در مورد اسلام میگوید: این دین آنقدر زیبا و دوست داشتنی است که دلم نمیخواهد لحظهای از آن غافل بمانم و هر چه میخواستم از خدا و قرآن گرفتهام.
ویکتوریا نگاه لطیفی به اسلام دارد آنقدر ساده و بی تکلف صحبت میکند که حتی برای مسلمانی که سالهاست با اسلام و دستورات آن آشنایی دارد، سخنان وی جذاب و تازه است.
این خانم پزشک روسی در پاسخ به این سوال که چه زمانی برای نخستین بار جرقه مسلمان شدن در ذهن و فکر شما زده شد؟ پاسخ داد: در سال آخر دانشگاه به اتفاق همگروهها برای صرف افطار و غذای ایرانی در ماه رمضان دعوت آقای نوروزی (همسرم) و دوستش شدیم که تنها ایرانیان همگروه ما بودند، در حین صرف شام و افطاری علت غیبت آقای نوروزی را جویا شدیم دوستش گفت برای اقامه نماز مغرب رفته بعد از آمدنش و صرف غذا سئوالاتم در مورد اسلام آغاز شد، از وی خواستم دین اسلام را برایم بیشتر توضیح دهد؛ این بود اولین جرقه برای گرایش من به دین اسلام.
صداقت و راستگویی: در یک جمله به نظرم وقتی قلب و زبان یک چیزی می گوید.
قرآن: به هفت هشت تا سوآل مهم زندگیم در قرآن جواب پیدا کردم، ولی چون قرآن را حفظ نیستم نمی توانم دقیق بگویم، اما یکی از آنها این مفهوم داشت که اگر خدا می خواست همه ایمان به دست می آوردند و همه به یک زبان صحبت می کردند.
آناهیتا: قدرت و پشتکار.
خانه خدا: جایی که من آرزوی رفتنش را دارم.
ایران:کشوری با تاریخی کهن و خوش آب و هوا
اصفهان:شهری که دوست دارم.
روستای گنج:سختی کار و تجربه ای که همیشه به کمکم میاد.
مسکو:یکی از قشنگترین شهرهای دنیا.
پدر و مادرم:خیلی خیلی خیلی دوستشون دارم.
همسرم: کسی که هیچوقت من رو تنها نذاشته و نمیذاره.
پزشکی: شغلی که اگه بر میگشتم به عقب، دوباره انتخابش می کردم.
مناطق محروم:قدردانی از تحمل مردمش که علیرغم شرایط سخت، میمونن و تو اون مناطق کار میکنند.
حفظ قرآن:کاری که واقعا دلم میخواد شروع کنم؛ چیزی فراتر از آرزو.
عشق:حسی عجیب که نمیخوام از دستش بدم.
دانیال: ادب، سختکوش.
خوشمزه ترین غذای ایرانی:فسنجون.
قشنگترین روز زندگیتان:آشنایی با همسرم.
مسیحیت: دین خدا.
ویکتوریا نوروزی در ادامه گفت: بنظر من پرداختن به بهداشت و آموزش آن به جمعیت تحت پوشش، مقدم بر درمان است. و به همین دلیل، برگزاری آموزشهای عمومی از اهداف من است.