سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / هزاران بار از زلیخای یوسف زیباتر بود

هزاران بار از زلیخای یوسف زیباتر بود

…هزاران بار از زلیخای یوسف زیباتر بود .. ..خداوند اراده فرموده بود او در پرده عفاف و گمنامی مستور و پوشیده بماند…آنگاه که نگاه ..محمد ..به او افتاد تمام تارهای قلبش لرزید و زلیخا ی مکه نیز از کرسی که بر آن نشسته بود بر زمین افتاد و تمام بدنش لرزید و در کلمات بریده از او پرسید محمد امین که می گویند تویی؟.سر گشته خیابان و بازار نشد آن گونه که زلیخا ی یوسف خود را رسوا کرد…کوتاه ترین راه را برگزید..زیرک بود و هوشیار ..پرسید محمد چرا همسری اختیار نمی کنی؟ و بعد با گریه گفت .محمد ! جمال زیبا و نورانی تو خواستگارانی دارد..
اشک بیقرار کارش را کرده بود…شد همسر محمد..بانوی شهر بود و بازرگان برجسته در حجاز و شام و قحطان..تمام غرورش را به پای یتیم عبدالله ..چوپان مکه ذبح کرد..از کاخش به خانه گلی محمد پناه برد..
آنگاه که محمد از حرا برگشت و گفت پیامبر خدایم.درنگ نکرد و نخستین زنی شد که فرمود.اشهد ان لا اله الا الله و اشهد و آن محمد رسول الله…..و خانه محمد را به غایت نیکو اداره کرد.تاریخ شهادت داد که این خانه از یکسو چنان پاک و طاهر ماند که جبرائیل امین بر این خانه فرود می آمد و از سوئی دیگر این خانه پناهگاه یتیمان و سیلی خوردگان عالم شد.سلمان ..بلال ..ابی ذر..صهیب ..عمار به این خانه پناه آوردند..
آنگاه که دختر محمد از دامنش طلوع کرد و جهان مات و مبهوت جمال او و کمال او شدند خدای محمد به احترام دخترش سوره ای از قرآن به او هدیه کرد..کوثر…
آنگاه که دعوت خاتم انبیای الهی آشکار شد پس از سه سال پنهان ماندن..نهراسید و همراه معشوقش به کعبه آمد و چون شیری غران از آیین نو بنیاد رسول خدا دفاع کرد و با محمد ش نخستین نماز را در برابر نگاه بهت زده مشرکین مکه اقامه کرد.
آنگاه که معشوقش .محمد.. به حصر در شعب ابی طالب گرفتار آمد..همراهی کرد در حالی که فاطمه سه ساله را در آغوش داشت…دوران سخت حصر را جانانه در کنار یوسف خود به سر برد تا موریانه ای ماموریت یافت و عهد نامه قریشیان را محو کرده بود…تنها دو ماه پس از آزادی از شعب گذشته بود که بیماری به سراغ او آمد…بیماری سخت و جانکاه…اشک محمداش را که دید و ناله های دختر خردسالش فاطمه را دانست که گاه وداع فرا رسید…سفارش ها کرد به یوسف خود در مراقبت از فاطمه اش ..چون از کینه شتری قریشیان مطلع بود…در آغوش حبیب و رفیق خود .حضرت ختمی مرتبت جان داد و غریبانه در شعب دفن شد…خدیجه شانس آورده بود که پایش به مدینه نرسید …بانویم..الگوی شایسته عاشقان به تو نگویم از مدینه و درهای سوخته و صورت سیلی خورده و محسن……درود خدا و فرشتگان و انبیای الهی و ائمه هدایت بر تو باد ای زلیخا ی محمد….ای خدیجه الکبری…ای مادر فاطمه….

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

سرچشمه ی شگفت انگیز ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها از خدیجه سلام الله علیها

لولاک لما خلقت الافلاک ولولا علی لما خلقتک ولولا فاطمه لما خلقتکما

روایتی از عظمت شخصیت حضرت خدیجه سلام الله علیها

اباعبدالله الحسین سلام الله علیه می‌فرمود: من فرزند خدیجه‌ام(سلام الله علیها)

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.