بعد ازآنکه مسلمان البته وهابی شدم، یکروز دیدم یک گروه مسلمان گروه دیگر را میکشند ترسیدم گفتند اینها وهابی هستند که تیجانیهای صوفی را میکشند تصمیم گرفتم صوفی شوم و دنبالرو آنها شدم تا اینکه خبر پیروزی انقلاب اسلامی ایران به غنا رسید ولی وهابیت مدام تبلیغ میکردند که شیعهها کافر وفاسدند مراقب باشید این انقلاب مفسدین است وخطردارد
شیخ محمد کاراوما لاگسا درشمال شرق آفریقا و در یک خانواده بتپرست متولد شد. سالهای زیادی ازعمر خود را مصروف عبادت بتهای دوران جاهلیت کرده بود، اما هیچگاه بتها ارضایش نمیکردند وهمیشه سوالات زیادی در ذهن وقلبش مطرح تداعی میشد تا جاییکه بتپرستی خود و اهالی را مسخره میکرد بههمین دلیل تحت عنوان مرتد، بارها مورد ضرب و شتم قرارمیگرفت. پس برای رهایی ازاین پوچگرایی به سمت مسیحیت روی آورد آنجا بود که با آخرین فرستاده انبیاء الهی؛ یعنی حضرت محمد(صلیاللهعلیه وآله) آشنا شد و نوراسلام در قبل او تابیدن گرفت. شیخ محمد کاراوما لاگسا فراز و فرودهای زیادی را برای نیل به حقانیت اسلام و تشیع پشت سرگذاشته است و هنوزهم درخطر ترور وهابیون قرار دارد
چه اتفاقی افتاد که شما از راه مسیحیت به اسلام گرایش پیدا کردید؟
حدود 38% مردم کشورم بتپرست هستند وبقیه مذاهب دیگر را دارند. من از بچگی بتپرستی را قبول نمیکردم و به بتپرستها میخندیدم تااینکه مسیحی شدم انجیل میخواندم که سوالاتی در رابطه با حضرت محمد(صلواتالله علیه و آله)؛ آخرین فرستاده خداوند در ذهنم ایجاد شد یکبارگفتند دانشمند مسیحی برای موعظه میآید او آدم بسیارعادل وصادقی است حتی اگر به ضررش هم باشد حقیقت را میگوید پیش او رفتم وبا هم صحبت کردیم درآخربه من گفت برو مسلمان شومسیحیت دینی نیست که تو را عاقبت بهخیرکند اسلام دین حقیقی است. من هم دنبال اسلام رفتم درحضوریک روحانی مسلمان از گذشته خود توبه کرده به دین اسلام گرویدم.
چطور شد که ازاین مرحله هم صعود کردید و به تشیع گرویدید؟
بعد ازآنکه مسلمان البته وهابی شدم، یکروز دیدم یک گروه مسلمان گروه دیگر را میکشند ترسیدم گفتند اینها وهابی هستند که تیجانیهای صوفی را میکشند تصمیم گرفتم صوفی شوم و دنبالرو آنها شدم تا اینکه خبر پیروزی انقلاب اسلامی ایران به غنا رسید ولی وهابیت مدام تبلیغ میکردند که شیعهها کافر وفاسدند مراقب باشید این انقلاب مفسدین است وخطردارد با این توصیفات بیشتر کنجکاو شدم تا درباره تشیع و ایران بیشتر بدانم شنیدم ایران درسفارتی آنجا زده است رفتم سفارت صحبت کردم و کتاب گرفتم دیدم مکتب شیعه حرفهای جالبتری ازاسلام میزند که خیلی نزدیکتر به پیامبر اسلام است ولی چیزی درباره تشیع میان وهابیون نمیفهمیدم با خودم گفتم همه این مذاهب هرچند اسلامی، نمیتوانند درست باشند هریک از روحانیان مذاهب، مذهب خود را خوب جلوه میدهند. بعد ازآن با یکی از شیعیان موسوی درکراچی پاکستان نامهنگاری کردم تا دراین راه کمکم کند اوچند کتاب ازجمله کتاب شبهای پیشاور(پرسش وپاسخ یک عالم شیعه با اهل سنت است) را برایم فرستاد خواندم و فهمیدم شیعه دین کاملتری است برای شناخت بیشتر راهی هند شدم تا انجا درباره تشیع چیز یاد بگیرم ولی مواردی دیدم مثلا شیعیان هنگام نماز قنوت دارند، روی مهرسجده میکنند یا دستهایشان را رها کرده نمازمیخوانند که مااینگونه نبودیم اینها نگرانیام را بیشترکرد که نکند این هم فرقه دیگری مثل بقیه باشد و بدعت دارند، تا اینکه یک شب خواب امام خمینی را دیدم خیلی با هم حرف زدیم امام به من گفت راهی که آمدی درست است زحمت کشیدی وتحقیق کردی نگران نباش حتی اگردراین راه بمیری خدا جوابت را میدهد درخواب آرام گرفتم دیگراضطراب نداشتم و مطمئن شدم تشیع دیگرانتهای مسلمانی است و باید دراین راه تقویت شوم بههمین خاطربعد ازهند برای یاد گرفتن زبان فارسی به ایران و درشهرستان نجف آباد اصفهان رفتم هشت ماه آنجا زبان فارسی تمرین کردم تا بتوانم درایران درس بخوانم
از قرار به علت شیعه شدن از طرف دولت عربستان برای کشتن شما جایزه تعیین کردند
بله وقتی به تشیع روی آوردم و درحوزه علمیه قم درس خواندم تصمیم گرفتم به غنا برگردم دو مرغداری داشتیم که با بازسازی به حوزهعلمیه تبدیلشان کردم و شروع به آموزش تعالیم شیعی نمودم درمدت پنج سال تمام خانواده و قبیله را که اکثریت بودایی و بعضی مسیحی بودند را شیعه کردم بعد از آن چند روستای اطرافمان هم بود که شیعه شدند اینجا دیگر وهابیت نتوانست دست روی دست بگذارد و منتظر بهانهای بودند تا اینکه یک درگیری درمنطقه اتفاق افتاد سفیرعربستان درغنا من را مقصر دانست و اعلام کرد هرکس اورا بکشد 50هزاردلار جایزه دریافت میکند بعد از آن وهابیون به دنبال ترور من بودند و یکبارکه به قصد کشت به خانهام ریختند که خودمن بودم ولی همسرم زنگ زد خانه نیا کشته میشوی بعد از آن نتوانستم درغنا بمانم چون قصد کشتنم را دارند