شما دعوتید؛ به میهمانی زوجهای جوانی که با حلاوت اسم امام رضا(ع) به خانه بخت میروند.
مقصد شهرک امام خمینی بود. با ایستادن ماشین و خطاب قراردادن راننده به خودم آمدهام «خانم به مقصد رسیدیم» بعد از پیاده شدن از ماشین به دنبال نشانی برای جشن ازدواج بودم اما هیچ نشانی از جشن ازدواج نبود، ناچار به سمت نگهبانی قدم برداشتم و بعد از معرفی گفتند که گویا باید چند لحظهای صبر کنم تا ماشین شهرک برسد.
چند دقیقه منتظر ماندم، تصورم این بود که منظور از ماشین تاکسی است اما با دیدن ماشین گل زده جا خوردم، تصور نمیکردم که مهمانها را هم بخواهند با ماشین عروس جابه جا کنند.
ماشین گلزده جلوی سالن ایستاد، بعد از تشکر از راننده ماشین به سمت سالن قدم برداشتم، اولین چیزی که باعث شد چشمانم برق بزند عروس خانمهایی بود که دست در دست همسرانشان به سمت سالن قدم بر میداشتند،
امروز به پنحمین جشن ازدواج دانشجویی دانشگاه امام حسین (ع) دعوت شدم تا نابترین لحظههای دانشجویی را برایتان روایت کنم.
همانطور که به سمت سالن قدم برمیداشتم دانشجویان را میدیدیم که در گوشه و کنار محوطه سبز تالار ایستاده بودند و عکسهای خاص یادگاری میگرفتند. ذوقشان را میتوانستید از چشمهایشان ببینید، تالار مراوارید همان سالنی بود که جشن ازدواج در آنجا برگزار میشد. قبل از ورود به عروس خانمها گلهای رزهای قرمزی که با کنف پیچیده شده بود، هدیه میدادند.
نیمی از سالن مملو از عروسهایی بود که با چادرقدهای سفید نشسته بودند و نیم دیگر آقا دامادهایی که کتهای رنگی و مشکی به تن کرده بودند، ترکیبشان کنار هم بسیار قشنگ بود. تعداد میزها کم نبود، همچنین تعداد عروس و دامادها، حس و حالشان وصف نشدنی بود.
صدای شعرخوانی و چیک چیک عکاسها کل فضا را فرا گرفته بود؛ اینجا دانشجوها یک ویژگی خاصی دارند و آن اینکه ازدواج را برای خودشان غول بی شاخ و دم تصور نکردهاند. به قول خودشان آنها تابو شکنهای نسلشان هستند.
فرصت را مناسب دیدم و به سمت یکی از میزها قدم برداشتم و بعد از سلام و احوال پرسی و البته آرزوی خوشبختی چند دقیقهای را خواستم که از حس و حالشان بگویند، عروس خانمی پیش قدم شد و درباره حس و حال و ازدوج آسانش گفت: در ابتدا اجازه دهید از مسؤولان این برنامه تشکر کنم، بسیار برنامه قشنگی است، اینکه افرادی را دور هم جمع کردند که با همدیگر هم نظر هستند. ما اینجا هستیم تا بگوییم که میشود ازدواج را آسان گرفت و تابوهای جامعه را شکست.
آقای داماد میان حرفهای عروس خانم آمد و گفت: شاید زندگی ما شبیه به افراد «بلاگر» نیست، ما تالار آنچنانی در نظر نگرفتیم، تصمیم گرفتیم به جای هزینه آنچنانی به چند عروس و داماد دیگر کمک کنیم.
بحث به حدی بالا گرفته بود که آقای داماد دیگری که گویا دوست آقای داماد بود، در ادامه حرف دوستش گفت: ما تابوشکنهای نسل خودمان هستیم، ازدواج را نباید سخت گرفت، چرا باید مهریه یک خانم با تاریخ تولدش یکی باشد؟ آیا واقعا جوان امروزی میتواند همچین هزینهای را پرداخت کند.
عروس و داماد یکی از میزها دستانشان را قلب کرده بودند و عکسهای یادگاری میگرفتند، از سر ناچاری خلوتشان را بهم ریختم، همان سوال قبل را پرسیدم.
با این تفاوت که آقای داماد این بار داوطلب شد تا پاسخ جوابم را بدهد و در رابطه با حس و حالش گفت: بسیار خرسندیم که در این اوضاع ازدواج را آسان گرفتیم و خیلی حس وصف نشدنی است از این منظر که شما افراد و هم دانشگاهیهایی را میبینید که طرز تفکر شما را دارند.
وی در ادامه افزود: ما دانشجویان یک خواسته از مسؤولان داریم که ما ازدوج را آسان گرفتیم اما شما نیز به فکر شغل جوانان این مملکت باشید. کار جوهره وجودی مرد است.
همسرش در ادامه گفت: ازدواج سنت پبامبر است و من از مسؤولان این خواسته را دارم که تسهیلاتی برای دانشجویان متاهل در نظر بگیرند تا ما بتوانیم با آن تسهیلات چند وسیله مهم از جهیزیه را تهیه کنیم.
همانطور که عروس و دامادها سوژه عکاسها بودند، یکی از کارکنان تالار اعلام کرد «زوجهای عزیز برای گرفتن عکس یادگاری به سمت سالن عقد بروید.» کنجکاو شدم تا اتاق عقد را ببینم.
دانشجویان هر کدام یکی یکی ایستاده بودند و اسمهایشان را برای گرفتن عکسهای یادگاری مینوشتند. هر کدام از عروس و دامادها به سمت اتاق عقد میرفتند و عکاسها عکس یادگاری برایشان ثبت میکردند. آقا دامادها نیز الحمدالله بسیار با عروس خانمها همکاری میکردند، اینجا شما دیگه صدای غرغر نمی شنوید.
ناگهان سالن غرق سکوت شد و تنها صدای صلوات خاصه امام رضا(ع) بود که شنیده میشد و این صدا یعنی آغاز رسمی برنامه ازدواج دانشجویی.
شهاب مرادی برای سخنرانی آمد، بعد از گذشت یک بازه زمانی مجری از پشت تریبون اعلام کرد حجت السلام شهاب مرادی تشریف آوردن، وی که داخل شد با صدای رسائی گفت عروس خانمها و آقا دامادها لطفا بیایید این جلوی در به یک باره تمام سالن خالی شد.
شهاب مرادی مدرس دانشگاه و کارشناس حوزه خانواده در ابتدا آرزوی خوشبختی برای زوج های دانشجو و چند نکته اساسی و مهم را بیان کرد مبنی بر اینکه زندگی را آسان بگیرند و از خریدن جهیزیههای سنگین خودداری کنند.
من هم در یک میز کنج تالار نشستم و با یکی از همکاران مشغول صحبت شدم که ناگهان استاد مچ ما را هم گرفت و گفت آن خانم چادر مشکی که گوشه سالن نشسته است، شما چند سالتان است؟ به قدری مشغول گفتوگو بودیم که متوجه صحبت استاد نشدیم تا یکی از افرادی که در سالن بود. گفت «خانم خبرنگار آقای مرادی با شما است»
چند دقیقه هاج و واج نگاهشان کردم، استاد سوال را از فرد دیگری پرسید، از خدا که پنهان نیست ما اصحاب رسانه فقط در نشستها همدیگر را میبینم و برایم یک سوال مهم پیش آمده بود همینکه من سوال را پرسیدم استاد مچم را گرفت.
یک ساعت بعد، صدای اذان در سالن پیچیده شد و زوجهای دانشجو به سمت نمازخانه رفتند، رئیس دانشگاه و نماینده مقام معظم رهبری دانشگاه امام حسین(ع) هدایای ویژهای برای دانشجویان در نظر گرفته بودند. رئیس دانشگاه امام حسین(ع) یکی یکی با آقایان داماد دست میداد و پکها را تقدیمشان میکرد، خدای نکرده فکر نکنید اصحاب رسانه کنجکاو شدند نه فقط عکاسهای ما برای گرفتن عکس از دانشجویان می خواستند پکهای خود را باز کنند؛ محتوای پکها انگشتر، عطر و آئینه و یک جلد قرآن بود و در آخر اعلام کردند دانشجویان راهی سفر مشهد مقدس میشوند.
در نهایت ما اصحاب رسانه آرزوی خوشبختی و عاقبت به خیری این عزیزان را کردیم و از آنها خواستیم تا نائبالزیاره ملت شریف ایران در حرم رضوی باشند.