.
سخنرانی شب تاسوعای ۱۴۴۵در حسینیه امام خمینی؛
اطاعت از امام؛ درس بزرگ عاشورا
میدانیم که ائمه (علیهمالسلام) در شرایط مختلف مأموریتها و رسالتهای مختلفی داشتند. یکزمان جنگ بوده، یکزمان صلح بوده، یکزمان کار فرهنگی بوده، یکزمان هجرت بوده.
درس بزرگ عاشورا و بصیرت بزرگ این است که آدم پایکار امام حاضرش بیاید؛ همانطور که اصحاب امام حسین (علیهالسلام) آمدند. هنر این هست. بعضی همین بصیرت را نداشتند. بعضی به امام مجتبی (علیهالسلام) میآمدند میگفتند آقا برای چه صلح میکنید؟ ببینید مأموریت امام را نمیشناسد که الان حضرت دارد چهکار میکند. این فرد خب طبیعتاً نمیتواند یار باشد، نمیتواند کمک به امام بدهد. میآمدند به حضرت اعتراض میکردند برای چه صلح میکنی!؟
درست برعکس زمان سیّدالشهدا (علیهالسلام) میآمدند میگفتند برای چه میجنگی؟ مثل ابنعباس که آمد به امامحسین (علیهالسلام) گفت آقا کجا دارید؟ میروید شما کسی را ندارید، کوفه خطرناک است… اباعبداللّه (علیهالسلام) وقتی حتی مأموریتش را هم به او گفت باز همراه نشد. بعضی به امام صادق (علیهالسلام) میآمدند میگفتند چرا علیه بنیعباس قیام نمیکنید؟
به امام رضا (علیهالسلام) اعتراض میکردند آقا شما برای چه ایران میروی؟ چرا هجرت میکنی؟ چرا میروید ولایتعهدی و جانشینی مأمون را میپذیرید؟ مگر مأمون همان کسی نیست که پدرش هارونالرشید پدر شما موسیابنجعفر را به شهادت رساند؟ بعضاً فقط این نبود که بیایند یک نصیحت کنند بعضاً هم جدا میشدند. اینها مصداق بارز و مهم بلکه مهمترین مصادیق بیبصیرتی است.
اینجاست که امثال حضرت ابوالفضل ارزششان معلوم میشود، امثال حضرت زینب (سلاماللهعلیها)، امثال حضرت مسلم، ارزش اینها معلوم میشود که در آن مقاطعی که خیلیها تشخیص نمیدادند؛ اما اینها درست پایکار امامشان آمدند، تشخیص دادند و کمک کردند به امامشان.
زمینهسازی ظهور؛ رسالت همه ادیان
امروز ما در زمان حضرت ولیعصر (علیهالسلام) هستیم. امامزمان (علیهالسلام) از ما چه میخواهد الان؟
همهی شما در قرآن یک نمونهی پرتلاش و پنهان را خواندهاید. در سورهی کهف حضرت خضر که به نفع مظلومین و، به نفع مؤمنین تلاش میکرد؛ ولی بهصورت ناشناس. آن قدر ناشناس که اگر خداوند متعال ایشان را به حضرت موسی معرفی نمیکرد حضرت موسی هم نمیشناختش. پروردگار عالم او را معرفی کرد که موسی یک خضری هست که در علوم باطنی از تو برتر است، از او چیز یاد بگیر. دو سه خدمات پنهانش هم در قرآن ذکر شده و کارهایی که به نفع مظلومین و مؤمنین انجام میداد.
وجود مقدس امام زمان (علیهالسلام) در زمان غیبت پرتلاشترین کس در این عالم هست؛ ولی بهصورت پنهان. خب حضرت چهکار میکند، مأموریتش چیست؟ من نمیخواهم وارد یک بحثی بشود که وقت گنجایش این مسئله را ندارد. یک پروژهی بسیار بزرگ در دست تمام انبیا و اوصیایشان هست که در رأس همه پیغمبر اکرم است. هُوَ الَّذیِ اَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدی وَ دینِ الحَقِّ لِیُـظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه.
امام کاظم (علیهالسلام) ذیل این آیه میفرمایند که این رسالت پیغمبر، این طرح و برنامه و پروژهی سنگین و بزرگ زمان ظهور محقق میشود که لِیُـظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه است. تمام انبیا در این طرح و برنامه و در این نقشه هستند و اوصیایشان که آخرینش وجود مقدس خاتم الاوصیاء و امامزمان (علیه الصلوة والسلام) است. خب آن طرح و برنامه، آن نقشه چیست؟ آن نقشه همین است که مسئلهی ظهور تحقق پیدا بکند که تمام انبیا و اوصیا دنبالشاند که آن حکومت خدا بر زمین است. لیظهره علی الدین کله. الان وجود مقدس امامزمان (علیهالسلام) در زمان غیبت مهمترین رسالتشان همان زمینهسازی ظهورشان است.
من و شما بهعنوان یک متدیّن هر کاری از دستمان بر بیاید ولو در حد یک مجلس گرفتن، یک مجلس رفتن یک پرچم زدن در خانه، یک به یادانداختن حضرت ولیعصر (علیهالسلام) کارهای جزئی، هر کاری از دستمان بر بیاید برای ظهور حضرت ولیعصر (علیهالسلام) انجام میدهیم. برای حکومت خدا بر زمین.
منتها در زمان غیبت به طور مستقیم حضرت نمیآید رهبری بکند. به طور مستقیم نمیآید بگوید این کار را بکن، آن کار را نکن، تو آنجا باش، تو آنجا باش. زمان، زمان غیبت است. ریل گذاری در ظاهر توسط زعمای شیعه انجام میشود البته به هدایت پیدا و پنهان حضرت. زعمای شیعه هستند که ریل گذاری میکنند تا ظهور. مرحله به مرحله به تناسب مراحل تاریخی، مرحله به مرحله. شبیه یک ساختمان که وقتی میخواهد بنا بشود مراحلی دارد. مثلاً فرض کنید گودبرداری دارد آن مرحلهی پیریزی دارد، مرحلهی اسکلتش است، سفتکاریاش است، ظریفکاریاش است. در هر مرحله مصالحی دارد و آدمهایی دارد که با هم تفاوت دارند. مرحله به مرحله زعمای شیعه که در زمان غیبت حجت هستند.
ولایت اجتماعی؛ آخرین مرحله قبل از ظهور
آخرین مرحلهی قبل از ظهور، مرحلهای است که شیعه ولایت اجتماعی پیدا میکند و پرچم بلند میکند. این مرحله نقطهای است که حکومت مناسبی برپا میشود. افرادی که در این حکومت سرپرستی دارند، هرچند معصوم نیستند، اما به عنوان نائب امام زمان (علیه السلام) شناخته میشوند. اما مرحلهی بعدی خود حضرت است و دیگر مراحل بعد از این وجود ندارند. این آخرین مرحله به علت تاریخچه شیعه ولایت به عنوان یک ادامهدهنده طبقهبندی میشود. در طول تاریخ، شیعیان تاکید خاصی بر ولایت فردی داشتند و از اهل بیت امام زمان (علیه السلام) ارادت میورزیدند، اما ولایت اجتماعی با محوریت طاغوت وجود داشت. اما زمانی که شیعه به جایی میرسد که ولایت اجتماعی به محوریت ولی خدا قرار میگیرد ولو غیرمعصوم، این آخرین مرحله را تشکیل میدهد و جامعه آماده میشود.
برای ظهور امام زمان (علیه السلام)، صرف اینکه افراد صالح و باتقوا باشند کافی نیست، بلکه حداقل جامعهی شیعه باید آماده باشد و متحمل تحولات و تغییرات شود. در این زمان ظهور، دورانی از عقلانیت، عدالت، و قانون است، و این مرحله نیاز به تحمل جمعی دارد. برای جامعهی مهدوی، دوران هوی و هوس نیست، بلکه دوران اخلاق، معنویت، و قانون الهی است که به آن تحمل میخواهد و جامعه باید ساختارها و نهادها را درست تنظیم کند تا بتواند این ولایت معصوم را پذیرا باشد و از آن بهرهمند گردد.
در زمان یازده امام اول، به علت نبود تحمل و آمادگی جامعهی شیعه، وقت ظهور نرسید و به دلیل عدم پذیرش ظلم و فساد توسط امامان پیشین، مرحلهی آمادهسازی جامعه برای ظهور امام زمان (علیه السلام) کامل نشد. اما در آخرین مرحله، جامعه آمادهی پذیرش ظهور امام زمان (علیه السلام) میشود. این دوران، دورانی سرشار از اخلاق، عدالت و تحمل است که منجر به ظهور امام زمان (علیه السلام) و جامعهی مهدوی خواهد شد.
سه کارکرد حکومت قبل از ظهور
درباره امام دوازدهم، پروردگار عالم آنقدر این بزرگوار را در پردهی غیبت نگه میدارد که حداقل جامعهی شیعه بهعنوان حلقهی اول یاران حضرت تحمل و آمادگی داشته باشند.
قبل از ظهور حضرت ولیعصر (علیهالسلام) از ایران پرچمی بلند میشود. نه به اسم ایران، در روایات به اسم ایران نیامده، بلکه به اسم قوم سلمان، به اسم قوم فارس، به اسم مشرقزمین و به اسم خراسان، خراسان بزرگ نه استان خراسان. پرچمی بلند میشود و ما در این زمینه روایتهای مکرری داریم. حکومتی برپا میشود که در آن حکومت سه چیز حداقل باید تأمین شود:
یک. فراهمآوردن عده و عده از افراد پیرو امام زمان (علیهالسلام)
در قرآن هست خداوند متعال میفرماید به پیغمبرش هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ. پیغمبر! خدا تو را نصرت داده، تو را تأییدت کرده، تو را کمکت کرده، با نصرت خودش و با مؤمنین.
در کتاب الغارات هست که یک عمو و برادرزاده آمدند خدمت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفتند آقا ما خدمت شما هستیم، ما آمادهایم. حضرت فرمود خدا به شما خیر بدهد بروید آدم بردارید بیاورید، با دو نفر من چهکار بکنم. با دو نفر چهکار میشود کرد. بعد حضرت فرمود اگر هزار نفر داشتم میشد یک کاری بکنم.
آن حکومت زمینهساز که در ایران طبق روایات ما هست اولین کارش این هست که عده و عده و امکانات برای حضرت درست کند.دو. تربیت مدیران و افسران لایق و کارآزموده برای حضرت حجت
دومین مسئلهای که حکومت ایرانی قبل از ظهور انجام میدهد، مدیر و افسر لایق و کارآزموده و کاربلد تحویل حضرت بدهد. امامزمان که تشریف میآورد جهان را میخواهد اداره کند، حضرت مدیر میخواهد. از ملائکه که قرار نیست بیایند مدیر بشوند. حضرت مدیر میخواهد. این مدیر پاکدست، شایستهی کاربلد کجا باید تربیت بشود؟ امثال شهید بهشتیها و شهید رجاییها، و شهید باهنرها و شهید چمرانها و شهید قاسم سلیمانیها و شهید باکریها و این افسران و این مدیران لایق و متدیّن و کارآزموده اینها کجا تربیت شدند. بله استعدادش را داشتند؛ ولی تا حکومتی نباشد که به فعلیت نمیرسد و البته هزاران نفر دیگر امثال این بزرگواران هم هستند. اینها وقتی شهید میشوند خب طبیعی است که شناخته میشوند و بزرگ میشوند و مردم میفهمند کی بودند. الان بحمداللّه بسیاری از مدیران لایق، پاکدست، متدیّن شب و روز ندارند و زحمتکش هستند. بسیاری از افسران لایق و افرادی که نظامی هستند حضرت احتیاج به اینها دارد. اینها کار حضرت را باید جلو ببرند. خب اینها کجا تربیت میشوند؟ در حکومت زمینهساز قبل از ظهور.
سه. تمرین ولایتمداری و تسلیم و تصدیق ولیعصر
حداقل این سه کارکرد باید در آن حکومت قبل از ظهور، حکومت ایرانی قبل از ظهور باید انجام شود. درود خدا بر امام راحل عظیمالشأنمان، رضوان خدا بر او و همهی شهدایمان که این حرکت عظیمی که انجام دادند به همین نیّت بود. امام بزرگوارمان به همین نیّت بود که آن پرچمی که از ایران قرار است بلند بشود همان پرچم بلند بشود.
این خاطره را از آقازادهی آقای بهجت شنیدم. ایشان میگفت سال ۴۲ هنوز امام قم بود، هنوز دستگیر نکرده بودند حضرت امام را، چند سخنرانی شاید انجام داده بود. آقازادهی آقای بهجت میگفت امام آمد منزل ما. خب از جوانی با پدرم رفیق بودند. میگفت پدرم به حضرت امام گفت حاج آقا اگر میخواهید نهضتی را شروع بکنید حداقل باید ۴۰ نفر آدم مهذب و کاربلد داشته باشید. امام زد روی پای آقای بهجت گفت آقای بهجت چهار نفر هم ندارم؛ ولی شروع میکنم. اهلبیت روی دوش ما وظیفه گذاشتند. وظیفه همین روایاتی که از ایران پرچم بلند میشود. امام خودش را مخاطب میدید.
برخوردمان نسبت به مشکلات حکومت اسلامی چگونه باید باشد؟
درود خدا بر او و خلف صالحش که این ریلگذاری به سمت ظهور، جهتگیری به سمت ظهور را شروع کرده است. بله در یک حکومت فساد هم پیدا میشود، در یک حکومت آدمهای فاسد هم پیدا میشوند. نباید فکر کرد دیگر این چه حکومت اسلامی است که مدیر فاسد دارد، مدیر مثلاً ضعیف دارد، مدیر پوک دارد. زمان امیرالمؤمنین مگر نبود، زمان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را شما ببینید. ما گمان نکنیم زمان حضرت امیر (علیهالسلام) همه کارگزارانش سلمان و ابوذر بودند. نه، استاندار فارس زمان امیرالمؤمنین پدر ابن زیاد بود. زیاد ابن ابیه، مهرههایش هم چیده بود که البته امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بعد کنارش گذاشت؛ ولی خب ضربهاش را زد.
از کتاب الکامل ابن اسیر نقل میکنم؛ که ابن عباس که زمان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) استاندار بصره بود آنجا یک اختلاسی کرد. که یک خطای مالی انجام داد. خبر به امیرالمؤمنین که رسید به پهنای صورت گریه کرد. فرمود من به کی دیگر اعتماد بکنم این شاگرد خصوصی ما بود. کمیل که از اصحاب سرّ امیرالمؤمنین است که حضرت به ایشان گفتند آدم بسیار بزرگوار، عارف، آدم بسیار باعظمت و بزرگواری است، فرماندار منطقه هیت عراق بود. نتوانست اداره بکند، ضعف داشت، مدیریتش قوی نبود. حضرت امیر کنارش گذاشت.
خب حالا من سؤال میکنم با توجه به بعضی از افراد فاسدی که زمان حضرت امیر (علیهالسلام) بودند حکومت امیرالمؤمنین اسلامی بود یا نبود؟ اگر بگویید حکومت اسلامی بود پس با اینها چهکار میکنید با بعضی از این فسادها و فاسدها که بودند چهکار میکنید. جوابش این است که بله حکومت اسلامی بود شکی نیست. چون جهتگیری و ریلگذاری کاملاً درست است. ولو اینکه چهارتا هم خراب در آن در میآید.
امام حسن مجتبی علیهالسلام، شش ماه حکومت داشت. فرماندهی لشکرش عبیداللّه ابن عباس بود. شب عملیات بود باید دوازده هزار نفر نیرو آماده باشند که با سپاه معاویه بجنگند. شبانه هشت هزار نفر از نیروهای امام مجتبی را برداشت فرار کرد به سمت معاویه. با یک میلیون درهم خریده شد، رشوه به او دادند. هشت هزار نفر نیرو را برداشت رفت. لشکر امام مجتبی از هم پاشید و حضرت دید دیگر نمیتواند بجنگد، با اینها دیگر نمیشود. خب ببینید این فرمانده لشکر.
بنابراین ما این را باید عنایت داشته باشیم تا آدم چهارتا فاسد ببیند، یا چهارتا فساد ببیند، نبرّد. همهمان از این وضعیتی و مسئلهی حجابی که داریم میبینیم رنج میبریم. هنوز دارند پیکرهای شهدا را میآورند. هنوز دارند بچههای شهید ما را سر دست میآورند تشییع میکنند. خب همه دلشان میگیرد متدیّنینی که خودشان کف خیابانها بودند در فتنهها. آنهایی که در جنگ بودند، آنهایی که مدافع حرم بودند و جانباز شدهاند، آنهایی که لت و پار شدند، آنهایی که بچه دادند. خب همه غصه میخورند. در رأسش تردید ما نداریم، شکی نیست مسئولین عزیز ما متدیّن هستند. اما عنایت بفرمایید و امیدوار هم هستیم که هر چه زودتر با قاعده، مسائل درست شود. انقلاب شما کم در دنیا توانست مؤمن درست بکند وافرادی را به دین برگرداند؟ چهارتا مشکل و مسئله اینطوری هم در میآید.
وجود نازنین و مقدس حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) هنرش همین بود. مأموریت امامش را میداند چیست پایکار او میایستد تا آخر هم میایستد. أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ.
ذکر مصیبت
شب عاشورا وقتی امام حسین (علیهالسلام) فرمود که فردا به شهادت میرسید، چه هست چه هست یک سکوت برقرار شد. هم ابهت امام حسین (علیهالسلام) هم این خبری که داده همه به شهادت میرسند همهی این چیزها جمع شد یک سکوتی برقرار شد. بعد هم حضرت فرمود که اگر میخواهید بروید، بروید من بیعتم را برداشتم. اگر میخواهید بروید بروید. هیچ کس هیچ چیز نمیگفت. بدع بالقوم، تعبیری که دارد اولین نفری که شروع کرد ابوالفضل بود شروع کرد. دو تا کلام بیشتر نگفت، گفت و نشست گفت آقا کجا ما برویم، ما در خدمت شما هستیم تا آخر وفادار به راه شما در خدمت شما تا شهادت. حالا با همین مضمون. گرفت نشست. بعد یکی یکی بلند شدند آن حرفهای حماسی را زدند اگر ما را مثلاً فرض کنید هزار بار بکشند، بسوزانند، برگردانند دو مرتبه بعداً اما اول از همه حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) بود.
برای حضرت ابوالفضل نه جنگ موضوعیت دارد نه صلح. آن که موضوعیت دارد تسلیم امامش بودن است. این موضوعیت دارد که تسلیم امامش بشود. أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ، یک ذره تردید در سیّدالشهدا نکرد.
ابوالفضل (علیهالسلام) آن موقعی که همه رفتند دیگر جنگ مغلوبه بود.
وقتی که وسایل غارت شدهی کربلا به دست یزید رسید، وسایلی که غارت، یک پرچم بلندی که هیچ جای سالم نداشت این پرچم فقط جای دستگیرهاش سالم بود. یزید گفت این دست کی بوده. معلوم است دست هر کسی بوده آدم شجاعی بوده که تا آن آخر در دستش بوده فقط جای دستش سالم است. جای سالم دیگر روی آن نیست. گفتند این دست عباس ابن علی بود.
نقل میکنند در تاریخ هست که یزید بلند شد ایستاد گفت عجب ما شنیده بودیم او وفادار و شجاع بود این قدر. این پرچم هیچ جای سالم ندارد معلوم است که برای اینکه نگه دارد او را خودش، بله همین طور هست. این پرچم روز قیامت شهادت میدهد که خدایا من این پرچم را نگه داشتم در دستم، دستم قطع شد والا پرچم بالا بود. دستم قطع شد دیگر نتوانستم نگهش دارم. شهادت میدهد روز قیامت. دیگر مثل روز عاشورایی که دیگر همه رفتند ابوالفضل (علیهالسلام) آخرین مرد بود. بله یکی دو تا بچه هنوز مانده بودند، هنوز حضرت علی اصغر و عبداللّه ابن حسن هنوز بودند. ولی مرد میدان جنگ آخرین نفر ابوالفضل بود آمد جلو. آن که ظرفش از همه بزرگتر است ظرفیتش، تحملش هم بیشتر است. همهی رفقایش شهید شدند، همه رفتند ایستاده همه را دید. آمد جملهای گفت که آقا لقد ضاق صدری، سینهام تنگ شده یعنی من هم پر شدم دیگر. سینهام تنگ شده که اباعبداللّه آن جمله را فرمود بنفسی انت یا عباس جانم فدای تو برو آب بیاور. جانم فدای تو برو آب بیاور.
شب ۲۱ ماه رمضان امیرالمؤمنین در بستر افتاده بود نزدیک شهادتش بود. بچههایش دورش نشسته بودند حضرت گاهی موقعها بیهوش میشد، گاهی موقعها به هوش میآمد. به هر کدام از بچههایش یک چیزی میگفت آن دم آخر. چهره زرد شده بود دیگر لحظات آخر زندگی امیرالمؤمنین بود. چشمش را باز کرد یک مرتبه دید ابوالفضل ۱۴، ۱۵ سالش بود دید عقبتر نشسته از بچههای حضرت زهرا، همیشه این ادب را داشت عقبتر نشسته. حضرت امیر (علیهالسلام) فرمود عباسم بیا جلو، بیا جلو. کنار بستر آمد مؤدب نشست. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود عباسم روز قیامت چشمم به تو روشن میشود. مبادا برادرت حسین در کارزاری تشنه باشد و تو آب بخوری.
وقتی رفت در شریعهی فرات امام حسین فرموده بود برو آب بیاور، وقتی رفت آب را برداشت شاید یاد همان کلام پدرش افتاد که مبادا آب بخوری. اللّه اکبر چه صحنههایی. این آب را ریخت مشک را پر کرد. تشنه لب از شریعه آمد بیرون، تیربارانش کردند. این بزرگوار را تیرباران کردند. وقتی که آن دم آخر عمود آهنین روی سرش فرود آمد دیگر حضرت ابوالفضل هم دستها قطع شده بود هم تیرباران چشم به تیرش، به چشمش تیر خورده بود. آن عمود آهنین را که زدند چه طوری افتاد و چه وضعیتی پیدا کرد بماند.
فقط دارد که سیّدالشهدا (علیهالسلام) وقتی آمد هیچ جای کربلا این را ندارد که امام حسین شکست. چهرهاش در هم شکست و همان موقع صدای هلهله و کف زدن دشمن شروع شد که کار حسین تمام شد. اباعبداللّه رفت به سمت خیمهها هیچ کسی حرف نمیزد. دیدند چهرهی امام حسین در هم شکسته. نگاه کردند ببینند آقا چهکار میکند رفت به سمت خیمهی ابوالفضل ستون خیمه را که کشید تا خیمه افتاد زینب کبری دستش را گذاشت روی سرش گفت وا ضیعتا، اسیریمان شروع شد، اسیریمان شروع شد.
دعای آخر
خدایا به آبروی سیّدالشهدا، به آبروی برادرش دست ما را در دنیا و آخرت از دامانشان کوتاه مفرما.
فرج مولایمان امامزمان تعجیل بفرما.
همهی ما را از یاران حضرت در غیبت و ظهورش قرار بده.
خدایا به حق حضرت ولیعصر به حق سیّدالشهدا رهبر بزرگوارمان، خدمتگزاران دین، خدمتگزاران به این نظام دینی بر توفیقات و طول عمرشان بیفزا.
خدایا به حق سیّدالشهدا قسمت میدهیم امام راحلمان، شهدایمان، شهدای مدافع حرم، حاج قاسم آقای سلیمانی عزیزمان که جایش خالی هست خدایا همهشان را الساعه، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت همهشان را الساعه مهمان سیّدالشهدا قرار بده.
خدایا به آبروی سیّدالشهدا شرّ دشمنان را آمریکا، اسرائیل، انگلیس، وهابیت را خائنین به این مردم نجیب را به خودشان برگردان.
و عاقبت همهمان ختم به سعادت و خیر بفرما.