گفتم از سر ما هم زیاد است.
چون ما دو دیدار دیگر هم داشتیم، گفتم امکانش هست سران قوا و نخست وزیر هم در این دیدار حضور داشته باشند؟
فرمودند بله چرا نمیشود.
من هم کنار این بزرگواران نشسته بودم.
وی ادامه داد: قدیمها نوشابهها شیشهای بود که تشتک داشت و سبزی هم بود که تربچههایش چشمک میزد.
من دیدم انتهای جلسه برادرها شوخیشان گرفته و یکی به دیگری تشتک پرت کرد و آن دیگری ترب پرت کرد سمت برادر دیگر؛ گفتم ای داد بیداد؛ سران قوا نشستهاند و برادرها شوخیشان گرفته.
نگاه انداختم ببینم کسی به اینها چشم غره پدرانهای میرود که مثلاً بد است در محضر سران قوا.
دیدم هیچ کسی به ما نگاه نمیکند.
سردار فضلی اظهار داشت: حضرت آقا متوجه نگاههای من شدند و فرمودند که فلانی چکارشان دارید؟
گفتم من نگران بودم به ساحت شما و سران قوا جسارت شود.
فرمودند نخیر دارند شوخی میکنند؛ بگذارید شوخی کنند.
من آرام گرفتم ولی لحظاتی بعد دیدیم این تشتکها آرام آرام به نزدیکی سران قوا هم رسید.
خلاصه که ایشان کریمانه رفتار میکردند. حضرت آقا هر بار که به ما نگاه میکردند، نگاه واحدی میکردند.
خداوند ایشان را برای اسلام و همه ما و کشور محافظت کند و انشاءالله پرچم را ایشان به دست صاحبالزمان برسانند.