صراط عشق؛ مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری
*فساد شاه ظالم*
شوهر خواهرم مهندس کشاورزی است. زمان شاه باغ های مرکبات شاهپور پهلوی در شمال را ایشان تحت نظر داشت.
ایشان برای من تعریف کرد که بعد از سقوط شاه که به باغ رفته بود جلوی در باغ سگ نگهبان تربیت شده مانع ورودش به باغ شده بود تا اینکه باغبان اومده بود و راهش داده بود داخل. بعد هم که برگشته بود سگ را هم با خودش آورده بود و در حیاط منزلشان بود. البته خود من که برای دیدن خواهرم رفته بودم به ساری وقتی در نرده ای ویلا را باز کردم و داخل شدم همین سگ غولپیگر آمد جلو و یه نگاهی بمن کرد و رفت نشست یه گوشه. منم مانده بودم و جرات جلو رفتن را نداشتم. کسی هم در خانه نبود. مدتی ایستادم تا خواهرم از بیرون آمد و با تعجب گفت سگه کاریت نکرد؟ گفتم نه فقط آمد یه نگاهی کرد و رفت نشست. گفت خدا بدادت رسیده چون پستچی که نامه آورده بوده رو به دیوار چسبونده بود و دو دستشو اینور اونور پستچی گذاشته بود و بیچاره رو چند ساعت همونجوری نگه داشته بود. گفت احتمالا از بوی بدنت و یا شباهتت به من با تو کاری نداشته.
بعد که دامادمون اومد خونه صحبت از این سگه شد و او گفت که اونو از باغ آورده و سگ تربیت شده شاهپور است. بعد سگو صدا زد سگه اومد. بهش گفت برو ظرف غذاتو بیار، رفت و با ظرف غذا که به دندون گرفته بود برگشت و …
بعد صحبت های باغبان را گفت که تعریف کرده بود وقتی شاهپور و یا شاه و اینها به شمال می آمدند، ساواک میرفت چند دختر دبیرستانی را می دزدید می آورد و تا چند روز صدای جیغ و داد آنها هوا بود و همه بهشون مراجعه می کردن و بعد از چند روز میکشتنشون و زیر درختا چال می کردن و گفته بود اگه اینجاها رو بکنن کلی جنازه در میاد و ..
بعد دامادمون تعریف می کرد که ما کرم ساقه خوار برنج نداشتیم و آمریکایی ها وارد ایران کردند. و برای از بین بردن نسل مرغ های ایرانی که بتونن مرغ های خودشونو وارد کنن یه بیماری رو انداختن تو مرغ ها و بعد هم واکسنشو به ایران فروختن که تاثیر نداشت و مرغ ها همه تلف می شدند. البته این موضوع را هم خود من شاهد بودم چون در حیاط خونمون مرغ و خروس داشتیم و همه بر اثر این بیماری تلف شدند و …
