مقدمه
در این مجموعه سعی شده است که مناظره ی سید محمد اشرفی شیرازی معروف به سلطان الواعظین که از علمای شیعه ی قرن چهاردهم بوده است با دو نفر از عالمان حنفی مذهب افغانستان بیان شود.
در مناظره از سلطان الواعظین با عنوان (داعی) و از عالم اهل تسنن با عنوان (حافظ) یاد شده است. طرف صحبت در این ده شب رسما حافظ محمد رشید بوده و گاهی هم دیگران با اجازه وارد صحبت شده اند.
هر کدام از این مطالب مربوط به یک پرسش و پاسخ از حافظ و داعی است.
شب های پیشاور (9)/ اسلام تفاخرات نژادی را از بین می برد
اولاً: جواب جمله ی اولتان را عرض کنم تابه اصل مطلب برسیم. اینکه فرمودید: داعی حجازی مکی مدنی چرا طرفداری از برادران ایرانی مینمایم. بدیهی است افتخار داعی به این است که مکی و مدنی و محمدی هستم، ولی تعصب نژادی هم که از آثار جهل و نادانی است، در داعی راه ندارد؛ برای آنکه جد بزرگوارم خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله با آنکه حفظ قومیت و وطنیت هر ملتی را ملحوظ داشته و با جمله ی «حبّ الوطن من الایمان» هر قوم و ملتی را به وطن دوستی امر فرموده است. یکی از قدمهای بزرگی که برای اتحاد بشر و رفع هر نوع خیالات واهی از افراد آدمیان برداشت، آن بود که تفاخرات نژادی و تعصبات جاهلانه را به کلی از بین برد و با یک ندای بلند و رسا عالمیان را متوجه به فرموده ی خود نمود که: «لا فخر للعرب علی العجم ولا للعجم علی العرب ولا للابیض علی الاسود ولا للاسودعلی الابیض الا بالعلم والتقی. » [۱] عرب را فخر و مباهاتی بر عجم و عجم را فخری بر عرب و سفید را بر سیاه و سیاه را بر سفید فخر و مباهاتی نیست مگر به علم و تقوا.
و نیز برای آنکه امر بر مردمان عالم و متقی مشتبه نگردد که از فرموده ی آن حضرت اتخاذ سند کنند و از تواضع و فروتنی بر کنار روند و اظهار کبر و منیت بر دیگران کنند، فرمود: «انا من العرب ولا فخر وانا سید ولد آدم ولا فخر. » [۲] من از عرب و سید و آقای اولاد آدمم و به آن فخر نمی نمایم.
ما حصل معنی آنکه من با اینکه خود، عرب و آقای اولاد آدمم، به این نژاد و مقام بر سایرین فخر و مباهاتی ندارم، فقط فخریه ی پیغمبران به این بود که بنده ی مطیع پروردگاراند.
در مقام مناجات عرض میکرد: «کفی بی فخراً أن اکون لک عبداً»؛ [۳] یعنی: کفایت است مرا فخر و مباهاتی که بنده ی چون تو پروردگاری هستم.
خداوند متعال که در آیه ۱۳ سوره ی ۴۹ (حجرات) میفرماید: ﴿یَا أَیّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللهِ أَتْقَاکُمْ﴾. «ای مردم، ما همه شما را از مرد و زنی آفریدیم و شعبهها و فرق مختلفه گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید – و بدانید که اصل و نسب و نژاد مایه افتخار نیست -، بلکه بزرگوارترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما هستند. »
فضل و شرف و کرامت را در تقوا قرار داده. و نیز در آیه ۱۰ همین سوره فرموده است: ﴿إِنّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ﴾. «جز این نیست که مؤمنان همه برادر یکدیگرند؛ پس همیشه بین برادران ایمانی خود – چون نزاعی شود – صلح دهید. »
آسیایی و افریقایی، اروپایی و امریکایی از نژاد سفید و سیاه و سرخ و زرد، شهرستانی و کوهستانی، همگی در تحت لوای اسلام و کلمه ی طیبه لا اله الا الله، محمد رسول الله با هم برادرند و هیچ فخر و مباهاتی به یکدیگر ندارند.
عملاً هم قائد عظیم الشأن اسلام، خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله نشان داد سلمان فارسی را از عجم و صهیب رومی را از روم و بلال سیاه را از حبشه در آغوش محبت پذیرفت، ولی ابولهب شریف النسب، عمّ خود را که از بهترین نژاد عرب بود، از خود دور نمود (خداوند) یک سوره در مذمت او نازل کرد و صریحاً فرمود: ﴿تَبّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبّ﴾. «بریده باد دو دست ابولهب؛ (که در پی آزار رسول خدا بود). » [4] )
تمام فساد و جنگها روی تفاخرات نژادی میباشد
تمام فتنه و فسادها و جنگ و جدالهای بشر روی همین تفاخرات نژادی و تعصبات جاهلانه است.
آلمانها میگویند: «نژاد آرین و جرمن بالای همه است. » ژاپنیها میگویند: «حق سیادت از آن نژاد زرد است. » اروپاییها میگویند: «سفیدها آقا و بزرگ بر همه هستند. » هنوز در ممالک متمدنه امریکا، سیاهها از حقوق اجتماعی محروم اند، حتی حق دخول در کافه و سینما و مهمانخانههای سفیدپوستها را ندارند، حتی سیاه پوست نصرانی حق ورود در کلیسای سفیدپوستان را ندارد.
عجبا در معبد هم حق ندارند با هم مساوی نشینند. فضلا و دانشمندان سیاه پوست در مجامع دانشمندان سفیدپوست اگر رفتند، باید در صف نعال [5] بنشینند و اظهار دانش در مقابل سفید پوستها نباید بکنند. پیر دانشمند سیاه بایستی در مقابل جوان سفیدپوست تعظیم نموده، تسلیم باشد. دانش آموزهای سفیدپوست، سیاه پوستها را در مدارس خود راه نمی دهند. حتی در اتاقهای راه آهن اگر سیاه پوستی مانده باشد حق ورود به اتاقهای خالی سفید پوستان را ندارد.
خلاصه سیاه پوستان در امریکا – با همه جدیتهایی که برای آزادی آنها به کار میرود – در شمار حیوانات اند و مانند سفید پوستان حق استفاده از وسایل تمدن [را] ندارند [6]، ولی دین مقدس اسلام تمام عقاید خرافی و موهوم را در هزار و سیصد سال قبل از میان برداشت و فرمود: «مسلمین همه با هم برادرند، ولو از هرنژاد و قبیله باشند. » مسلمانان اروپایی و امریکایی، آسیایی و افریقایی باید یکدیگر را در آغوش محبت و وداد بگیرند و پیوسته در هر کجای عالم باشند یار و غمخوار هم باشند. اسلام، مسلمانان حجازی و مکی و مدنی را با مسلمین سایر ممالک ابداً فرق نمی گذارد.
پس اگر داعی نژادم حجازی و قرشی و هاشمی و محمدی است، سزاوار نیست کتمان حق نمایم و روی خیالات واهی، حق را زیر پا بگذارم. قطعاً حجازیان قلاّبی را مردود و شیعیان ایرانی را دوست میدارم.
ما درون را بنگریم و حال را
نی برون را بنگریم و قال را
ثانیاً شما غلات ایرانی را بی تناسب و بی دلیل و برهان، با شیعیان خالص موحد پاک مخلوط نمودید.
عقاید غلات و مذمت آنها و لعن عبدالله بن سباء
شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السّلام همه، بندگان خالص حق تعالی و مطیع و فرمانبردار خداوند سبحان – جلّ و علا – و محمدصلی الله علیه وآله – بنده و رسول او – میباشند و درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام نمی گویند و عقیده ندارند مگر آنچه پیغمبر درباره او فرمود.
ما علی را عبد صالح پروردگار و وصی و خلیفه ی منصوص رسول الله صلی الله علیه وآله میدانیم و هر کس غیر از این عقیده داشته باشد، او را مردود و از خود دور میدانیم، مانند غلات از مسلمین از قبیل: سبائیه و خطابیه و غرابیه و علیاویه و مخمّسه و بزیغیه و امثال آنها، مانند نصیریه که در قسمتی از شهرها و قرای ایران و سایر بلاد، مانند موصل و سوریا متفرق هستند به نام اهل حق.
عموم شیعیان از آنها بری هستند و آنها را کافر و مرتد و نجس میدانند و در تمام کتب فقهیه و رسایل عملیه ی فقهای امامیه، غلات را در شمار کفار آورده اند، به علت آنکه آنها دارای عقاید فاسده ی بی شمار میباشند؛ از قبیل آنکه میگویند: «چون ظهور روحانی در هیکل جسمانی محال نیست چنانچه جبرئیل به صورت دحیه ی کلبی برپیغمبر ظاهر میگردید، لذا حکمت حکیمانه حق اقتضا کرد که ذات اقدسش در هیکل بشر آشکار گردد؛ فلذا به صورت و جسم علی ظاهر گردید! »
به همین جهت، مقام علی علیه السّلام را بالاتر از مقام مقدس پیغمبر خاتم میدانند و از زمان خود آن حضرت – به اغوای شیاطین جن و انس – جمعی به این عقیده قائل بودند، و آن حضرت، خود جمعی از اهل هند و سودان را که آمدند و اقرار به الوهیت آن حضرت نمودند، هر چند آنها را پند داد فایده نبخشید؛ عاقبت امر فرمود آنها را در چاههای دود، به طریقی که در کتب اختبار ثبت است، هلاک ساختند؛ چنانچه شرح این قضیه تفصیلاً در مجلد هفتم «بحار الانوار» [7] تألیف علامه ی جلیل القدر مرحوم ملا محمد باقر مجلسی قدّس سرّه القدوسی مسطور است.
حضرت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین آنها را لعن نموده و از آنها بیزاری جسته اند؛ مانند آنچه در کتب معتبره ما از [8]
مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام نقل شده که فرمود: «اللهم انی بریء من الغلاة کبرائة عیسی بن مریم من النصاری. اللهم اخذلهم ابداً ولا تنصر منهم احداً. » پروردگارا! من بیزارم از طایفه غلات، مثل بیزاری جستن عیسی از نصاری. خداوندا! مخذول و منکوب فرما ایشان را و یاری مفرما احدی از ایشان را.
و در خبر دیگر است [9] که آن حضرت فرمود: «یهلک فیّ اثنان ولا ذنب لی: محبّ مفرط ومبغض مفرط. انا لنبرأ إلی الله ممن یغلوا فینا فوق حدنا کبرائة عیسی بن مریم من النصاری. »
هلاک میگردند درباره من دو طایفه و مرا گناهی نیست (یعنی چون به عمل آنها راضی نیستم لذا گنهکار نیستم): یک طایفه آنهایی هستند که در محبت من افراط مینمایند و غلو بسیار میکنند و طایفه دیگر کسانی اند که بغض و عداوت بی جهت به من دارند. به درستی که ما بیزاری میجوییم به سوی خداوند از کسانی که غلو مینمایند در حق ما و ما را از حد خودمان تجاوز میدهند، مانند بیزاری عیسی بن مریم از نصاری.
و نیز فرمود: [10] «یهلک فیّ اثنان: محبّ غال ومبغض قال. » هلاک میگردند درباره من دو طایفه؛ یکی دوستی که از راه محبت، غلو مینماید و دیگری دشمنی که مرا از حد خودم فرود آورد.
به همین جهت جامعه شیعه امامیه اثنا عشریه، بیزاری میجویند از هر کس که نظماً و نثراً درباره ی علی امیرالمؤمنین و اهل بیت اطهارش غلو بنماید و در مقام تعریف، آنها را از مقامی که خدا و رسول برای آنها معین نموده اند بالاتر ببرد و از عبودیت به ربوبیت برساند و کسانی که چنین عقیده ای داشته باشند از ما نیستند، بلکه از غلات و ملاعین اند. شما حساب جامعه شیعه امامیه اثنا عشریه را از آنها جدا بدانید؛ چه آنکه اجماع علمای امامیه بر کفر و نجاست غلات میباشد و اگر مراجعه نمایید به کتب استدلالیه فقهای شیعه، مانند «جواهر الکلام» و «مسالک» و غیره و رسایل عملیه، مانند «عروهْ الوثقی» مرحوم آیت الله یزدی قدس سره و«وسیلهْ النجاهْ» آیت الله العظمی اصفهانی مد ظله العالی علی رؤوس الانام در باب طهارت و باب زکات و باب ازدواج و باب ارث، فتاوای فقهای ما را بر کفر و نجاست آنها میبینید و مشاهده میکنید که همگی فتوا داده اند که جایز نیست مداخله در غسل و دفن آنها و حرام است مزاوجت با آنها – با آنکه به طریق متعه مزاوجت اهل کتاب را جایز میدانند – و حق الارث مسلمان به آنها داده نمی شود و حتی از دادن صدقات و زکات به آنها منع گردیده.
و در کتب کلامیه و عقاید فرقه ناجیه شیعه مبسوطاً و مستدلاً بیان گردیده که این فرقه، فاسد و کافر و تبرّی و بیزاری از آنها بر هر مسلمانی خاصه شیعیان خالص العقیده لازم و واجب است.
و دلایل کامله محکمه از آیات و اخبار بر منع و ردّ غلات وارد است که به بعض از آنها اشاره نمودیم.
در آیه ۷۷ سوره ۵ (مائده) صریحاًمی فرماید: ﴿قُل یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقّ وَلاَ تَتّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلّوا مِن قَبْلُ وَأَضَلّوا کَثِیراً وَضَلّوا عَن سَوَاءِ السّبِیلِ﴾. «بگو (ای احمد) ای اهل کتاب در دین خود به ناحق غلو نکنید؛ غلو ناروا و باطل – مانند غلو نصاری درباره حضرت مسیح و یهود درباره عزیر – و از پی خواهشهای آن قومی که خودگمراه شدند، بسیاری را نیز گمراه کردند و از راه راست دور افتادند نروید. »
مرحوم علامه مجلسی قدس سره در جلد سیم «بحار الانوار» (که دایرهْ المعارف شیعه امامیه میباشد) اخبار بسیاری در مذمت آنها و دور بودن خاندان رسالت از مدعای آنها نقل نموده؛ از جمله نقل مینماید از امام به حق ناطق، کاشف اسرار حقایق، امام جعفر بن محمد الصادق‘ که فرموده: «وما نحن الا عبید الّذی خلقنا واصطفانا… والله ما لنا علی الله من حجة ولا معنا من الله برائة وانّا لمیّتون وموقوفون ومسئولون.[11] من أحبّ الغلاة فقد أبغضنا ومن أبغضهم فقد أحبنا. ( [12] الغلاة کفّار والمفوّضة مشرکون. [13] لعن الله الغلاة. » [14]
خلاصه ی معنی آنکه: ما بندگان خدایی هستیم که ما را آفریده و از میان خلق برگزیده. به درستی که ما میمیریم و در نزد پروردگار ایستاده و سؤال کرده میشویم؛ (یعنی ما هم بشری مانند شما هستیم). کسی که دوست بدارد غلات را دشمن ما میباشد و کسی که آنها را دشمن بدارد دوست ما میباشد. غلات کافر و مفوضه مشرک اند. لعن خدا بر غلات باد.
و نیز از آن حضرت (پیشوای بزرگ شیعیان) نقل کرده اند [15] که فرمود: «لعن الله عبدالله بن سباء انه ادعی الربوبیة فی امیرالمؤمنین وکان والله امیرالمؤمنین عبداً لله طائعاً. الویل لمن کذب علینا وان قوماً یقولون فینا ما لا نقوله فی أنفسنا نبرء إلی الله منهم نبرء إلی الله منهم. »
لعنت خدا بر عبدالله بن سباء که ادعا نمود ربوبیت و خدایی را در حق امیرالمؤمنین علیه السّلام. به خدا قسم که آن حضرت بنده مطیع خدا بود. وای بر کسانی که دروغ گفتند بر ما. طایفه ای میگویند درباره ما چیزی را که نمی گوییم ما آن را در حق خودمان. آن گاه دو مرتبه فرمود: ما بیزاری میجوییم به سوی خدااز ایشان.
و در کتاب «عقاید صدوق» [16] ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه قمی& که از مفاخر فقهای شیعه امامیه است، خبری از زرارهْ بن اعین که از موثقین روات شیعه و حافظ علم اهل البیت و از اصحاب حضرت باقر العلوم و صادق آل محمد سلام الله علیهم اجمعین بوده است، نقل نموده است که گفت: خدمت حضرت صادق علیه السّلام (امام ششم) عرض کردم مردی از اولاد عبدالله بن سباء قائل به تفویض است، فرمودند تفویض چیست؟ عرض کردم میگوید: «ان الله عزّوجلّ خلق محمداً وعلیاً ثم فوّض الأمر إلیهما، فخلقا ورزقا واحیا وأماتا».
خدای عزّوجلّ آفرید محمد و علی را؛ پس امور عباد را به ایشان سپرد؛ پس ایشان اند خالق و رازق و زنده کننده و میراننده.
حضرت فرمود: «کذب عدو الله»؛ دروغ گفته دشمن خدا. زمانی که برگشتی به سوی او، بخوان این آیه را که از سوره ی رعد است: ﴿أَمْ جَعَلُوا للهِ ِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِم قُلِ اللهُ خَالِقُ کُلّ شَیْ ءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهّارُ﴾. [17] «آیا مشرکان برای خدای تعالی شریکانی قرار دادند که آنها هم مانند خدا چیزی خلق کردند و بر ایشان خلق خدا مشتبه گردید و ندانستند که آفریده ی خدا کدام است و آفریده شرکا کدام. بگو (ای محمد) (هرگز چنین نیست) بلکه تنها خدای متعال آفریننده همه چیزهاست واوست یگانه در الوهیت که همه عالم مقهور اراده اوست. » این آیه شریفه خود صراحت دارد بر توحید خدای تعالی.
زراره گفت وقتی نزد او رفتم و این آیه را که امام فرموده بود بر او خواندم، کأنّه سنگ بر دهانش افکندم، لال شد.
از این قبیل اخبار در کتب معتبره ما از ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین و پیشوایان به حق شیعه در طعن و لعن و سبّ طایفه غلات بسیار وارد شده، خوب است همان قسمی که ما کتابهای علمای شما را میخوانیم، شما هم کتب معتبره ی علمای شیعه را بخوانید، تا تفوّه به کلماتی ننمایید که باعث اغوای عوام بیچاره گردد و شما هم در محکمه عدل الهی گرفتار باشید.
از آقایان محترم انصاف میخواهم، آیا در صورتی که ائمه ما چنین بیاناتی برای راهنمایی شیعیان خود فرموده اند و شیعیان واقعی (یعنی پیروان علی و آل علی علیه السّلام) ازموالی خود این اخبار را شنیده باشند، مع ذلک آنها را خدا یا در مقام خدا قرار میدهند؟
طایفه غلات به کلی از ما بر کنار هستند و ما از آنها بیزار و برکنار هستیم، ولو صورتاً دعوی تشیع نمایند. خدا و پیغمبر و علی و آل علی علیه السّلام همگی از آنها بیزار و تمامی شیعیان هم از آنها بیزار و برکنار هستند؛ چنانچه مولای ما امیرالمؤمنین علیه السّلام رئیس غلات (عبدالله بن سباء ملعون) را تا سه روز حبس نمود و امر به توبه فرمود، چون قبول نکرد، لاجرم او را به آتش سوزانید. [18]
شما را به خدا خجالت ندارد که علمای شما روی تعصب و عادت و تبعیت از اسلاف بنویسند مؤسس اساس تشیع، این عبدالله ملعون بوده که به امر علی علیه السّلام سوزانیده شده است؟ و حال آنکه علمای شیعه در تمام کتب مربوطه پیروی از ائمه خود نموده و عبدالله را ملعون خوانده اند. پس پیروان عبدالله هم ملعونند؛ چه آنکه از غلات اند نه شیعیان خالص الولای آل محمد و عترت طاهره ی پیغمبرصلی الله علیه وآله که از غلو درباره آن خاندان جلیل دور و بر کنارند.
اگر مؤسس اساس تشیع عبدالله ملعون بوده و شیعیان پیرو آن بوده اند – چنانچه متعصبین از علمای شما نوشته و دیگران هم کورکورانه تبعیت از آنها نموده و در مجالس نقل مینمایند – لااقل بایستی در یکی از کتب شیعه تمجیدی از او شده باشد.
اگر شما یک کتاب از علمای شیعه ی امامیه نشان دادید که تمجیدی از عبدالله ملعون نموده باشند، داعی تسلیم به تمام گفتارهای شما میشوم و اگر نشان ندادید – و هرگز نمی توانید نشان داد – پس بترسید از روز حساب و محکمه عدل الهی و شیعیان موحد پاک را پیروان عبدالله ملعون نخوانید و امر را بر عوام بی خبر مشتبه ننمایید.
و نیز از جناب عالی برادرانه تقاضا دارم چون اهل علم هستید، پیوسته روی قاعده ی علم و منطق و حقیقت صحبت کنید نه روی گفتار بی منطق و حقیقت و شهرتهای بی اساس که اعادی در اطراف شیعیان عناداً و لجاجاً نسبت داده اند.
حافظ: نصایح برادرانه شما مورد قبول و توجه هر عاقلی است، ولی اجازه بفرمایید حقیر هم من باب تذکر جملاتی به عرضتان برسانم.
داعی: بسیار ممنون میشوم، بفرمایید.
حافظ: شما در بیانات پیوسته میفرمایید ما غلو درباره امامان نمی نماییم و غلات را مردود و ملعون و اهل آتش میدانید، ولی دراین دو شب مکرر کلماتی از شما شنیده میشود درباره امامان، که روی قواعدی که خودتان بیان مینمایید،
آنها راضی به این قبیل امور نیستند. ممکن است شما هم در موقع گفتار با ملاحظه باشید تا مورد طعن واقع نشوید؟
داعی: داعی خشک و جامد و متعصب و جاهل نمی باشم. خیلی ممنون میشوم که اگر لغزشی در گفتارم ظاهر شود یادآور شوید، چون انسان مرکز سهو و نسیان است. تمنّا میکنم آنچه در این دو شب ملاحظه فرمودید [اگر] بر خلاف رضای ائمه هدی گفته شده که مطابقت با علم و عقل و منطق نمی کند، بیان فرمایید.
حافظ: در این دو شب، مکرر از شما شنیدم در موقعی که نام امامان خود را میبرید، عوض آنکه بفرمایید رضی الله عنهم، سلام الله علیهم [یا] صلوات الله علیهم فرموده اید و حال آنکه خود میدانید به حکم آیه شریفه سوره احزاب که میفرماید: ﴿إِنّ اللهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلَی النّبِیّ یَا أَیّهَا الّذِینَ آمَنُوا صَلّوا عَلَیْهِ وَسَلّمُواتَسْلِیماً﴾. [19] «خدا و فرشتگانش بر روان پاک پیغمبر درود میفرستند. شما هم ای اهل ایمان بر او درود بفرستید و سلام گویید؛ و تسلیم فرمان او شوید».
سلام و صلوات فقط مخصوص رسول خداصلی الله علیه وآله میباشد و حال آنکه شما در بیانات خود صلوات و سلام را درباره امامان نیز میآورید. بدیهی است این عمل بر خلاف نص صریح قرآن مجید است، از جمله ایراداتی که به شما مینمایند همین موضوع است که میگویند این امر، بدعت [است] و اهل بدعت اهل ضلالت اند.
پایان قسمت نهم
ادامه دارد…
……….
[۱]: شیخ مفید در کتاب «الاختصاص» خود در باب فضل سلمان فارسی رضی الله عنه ص۳۴۱، از رسول خداصلی الله علیه وآله بعد از اینکه عمر به بالا نشستن سلمان فارسی در میان اعراب اعتراض داشت چنین فرمودند: «… لا فضل للعربی علی العجمی ولا للأحمر علی الاسود الا بالتقوی، سلمان بحر لا ینذف وکنز لا ینفذ، سلمان منا اهل البیت و… در مسند احمد ج ۵ ص۴۱۱ چنین نقل کرده: یا ایها الناس الا انّ ربّکم واحد وان أباکم واحد الا لافضل لعربی علی أعجمی ولا لعجمی علی عربی ولا لأحمر علی الاسود ولا اسود علی احمر الاّ بالتقوی». (محقق)
[۲]: احمد بن حنبل در کتاب مسند، ج ۳، ص۳، مسند أبی سعید خدری از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل میکند: «أنا سید ولد آدم یوم القیامة ولا فخر وانا أول من تنشق عنه الأرض یوم القیامة ولا فخر، وأنا أول شافع یوم القیامة ولا فخر». (محقق)
[۳]: در کتاب خصال شیخ صدوق (ص ۴۲۰) در مناجات امیرالمؤمنین نقل کرده که آن حضرت این چنین مناجات میکردند: «الهی کفی لی عزّا أن أکون لک عبدا وکفی بی فخرا ان تکون لی ربّا».
[4]: لقد رفع الاسلام سلمان فارسی وقد وضع الشرک الشریف ابی لهب (محقق)
[5]: یعنی در ردیف کفشها در انتهای مجلس که جای پستی به شمار میآید. (محقق)
[6]: موسولینی ایتالیایی قائد و پیشوای ایتالیا دستور داد نماینده او از جامعه ملل خارج گردد به عذر آنکه برای من ننگ است که نماینده من در مجمعی بنشیند که نماینده سیاه پوستهای حبشی در آنجا نشسته باشد، ولی پیغمبر عظیم الشان اسلام در چهارده قرن قبل، بلال سیاه حبشی را در آغوش محبت گرفته و میفرمود: ارحنا یا بلال؛ قرآن برای من بخوان و مرا مسرور و فرحناک گردان. حال خوانندگان محترم قضاوت کنند و ببینند تفاوت ره از کجاست تا به کجا. (مؤلف)
[7]: «عن مسمع أبی سیار عن رجل عن أبی جعفرعلیه السّلام قال: ان علیاَعلیه السّلام لما فرغ من قتال اهل البصرة اتاه سبعون رجلاً من الزط فسلموا علیه وکلّموه بلسانهم فردّ علیهم بلسانهم وقال لهم: انی لست کما قلتم، انا عبدالله مخلوق. قال: فأبوا علیه وقالوا له: أنت أنت هو. فقال لهم لئن لم ترجعوا عما قلتم فیّ وتتوبوا إلی الله تعالی لأقتلنّکم. قال: فأبوا أن یرجعوا أو یتوبوا، فامر أن یحفر لهم آبار فحفرت، ثم خرق بعضها إلی بعض، ثم قذفهم فیها، ثم طم رؤوسها، ثم ألهب النار فی بئر منها لیس فیها أحد، فدخل الدخان علیهم فماتوا». بحارالانوار، مجلسی، ۲۵/۲۸۷، ح ۴۳، کتاب الامامهْ، باب نفی الغلو فی النبی والأئمهْ علیه السّلام.
[8]: بحار الانوار، مجلسی، ۲۵/۲۸۴، ح ۳۲، کتاب الامامهْ، باب نفی الغلو فی النبی والأئمه.
[9]: عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ۲/۲۱۷، ح ۱، باب ۴۶. شیخ صدوق این حدیث را با اختلاف اندکی در الفاظ نقل کرده است.
[10]: بحار الانوار، مجلسی، ۲۵/۲۸۵، ح ۳۶، کتاب الامامهْ، باب نفی الغلو فی النبی والأئمه.
[11]: این عبارات مضمون چند حدیث باشد. ابتدای آن تا «وموقوفون و مسئولون» بخشی از حدیثی است که علامه مجلسی در بحار الانوار، ۲۵/۲۸۹، ح ۴۶، کتاب الامامهْ، باب نفی الغلو فی النبی والأئمه به اضافه این جملات «و مقبورون و منشورون و مبعوثون» نقل کرده است.
[12]: . بحار الانوار، ۲۵/۲۶۶، ح ۸، کتاب الامامهْ، باب نفی الغلو فی النبی والأئمه نقل کرده است، لکن با این تفاوت که به جای «من احب الغلاهْ»، فمن أحبهم آمده است.
[13]: بحار الانوار، ۲۵/۲۷۳ ح ۱۹، کتاب الامامهْ، باب نفی الغلو فی النبی والأئمه.
[14]: بحارالانوار، ۲۵/۲۷۳، کتاب الامامهْ، باب نفی الغلو فی النبی والأئمه، قسمی از حدیث ۱۸. (محقق)
[15]: بحار الانوار، علامه مجلسی، ۲۵/۲۸۶، ح ۴۰، کتاب الامامهْ، باب نفی الغلو فی النبی والأئمه.
[16]: «روی عن زرارة انه قال: قلت للصادق علیه السّلام: ان رجلاً من ولد عبدالله بن سبا یقول بالتفویض. فقالعلیه السّلام: وما التفویض؟ فقلت: یقول: ان الله عزوجل خلق محمداًصلی الله علیه وآله وعلیاعلیه السّلام ثم فوّض الأمر الیهما فخلقا ورزقا وأحییا وأماتا، فقال علیه السّلام کذب عدوّ الله إذا رجعت الیه فاقرأ علیه الآیة التی فی سورة الرعد {أَمْ جَعَلُوا للّهِ ِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِم قُلِ اللّهُ خَالِقُ کُلّ شَیْ ءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهّارُ}. فانصرفت الی الرجل فاخبرته بما قال الصادق علیه السّلام فکأنّما ألقمته حجراً، أو قال: فکأنّما خرس». الاعتقادات، شیخ صدوق، ص۷۴، باب ۷۴.
[17]: آیه ۱۶ سوره ۱۳ (رعد).
[18]: «عن عبدالله بن سنان عن أبیه عن أبیه جعفرعلیه السّلام ان عبدالله بن سباء کان یدّعی النبوّة ویزعم ان امیرالمؤمنین علیه السّلام هو الله تعالی عن ذلک فبلغ ذلک امیرالمؤمنین علیه السّلام فدعاه وسأله، فأقرّ بذلک وقال: نعم أنت هو وقد کان ألقی فی روعی إنک أنت الله وأنّی نبیّ، فقال له امیرالمؤمنین علیه السّلام: ویلک قد سخر منک الشیطان فارجع عن هذا ثکلتک أمّک وتُب. فأبی، فحبسه واستتابه ثلاثة أیام، فلم یتب، فأحرقه بالنار وقال: ان الشیطان استهواه فکان یأتیه ویلقی فی روعه ذلک». بحارالانوار، علامه مجلسی، ۲۵/۲۸۶، ح ۳۹، کتاب الامامهْ، باب نفی الغلو فی النبی والأئمهْ.
[19]: آیه ۵۶ سوره ۳۳ (احزاب).