سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / کتاب برگزیده / کتاب مناظره دکتر و پیر

کتاب مناظره دکتر و پیر

“مناظره دکتر و پیر “حاوی تعالیم و اعتقادات اسلامی است که شهید “هاشمی نژاد” آن را 20سال پیش نگاشته است .وی برای پرهیز از سبک نگارش معمول کتاب‌های دینی، نوشتار خود را در قالب بحث و گفت و گو میان پیرمرد و دکتر جوانی که با قطار به مسافرت می‌روند، تنظیم کرده است .جوان پرسش‌ها و شبهاتی را درباره تعالیم و عقاید اسلامی مطرح می‌کند، و پیرمرد به آنها پاسخ می‌دهد . عناوین برخی مباحث کتاب بدین قرار است :محمد مرد بی‌نظیر، مسابقات در اسلام، سخنی در مورد سید جمال، اعتراف عجیب ابوسفیان، علت واقعی نفوذ پیامبر اسلام (ص)، تولد حضرت مسیح (ع)، مساوات اسلامی، بررسی قوانین قضایی در اسلام، اعتراف عجیب دکتر گوستاو لوبون و صلح‌نامه حدیبیه .
مؤلف:عبدالکریم هاشمی‌نژاد
ناشر: نشر شاهد
زبان: فارسی
سال چاپ: 1381
تعداد صفحات: 448
در نوشتار زیر گزیده ای از این مناظره را با هم می خوانیم:
همانگونه که در همه قسمت ها رشته هاي تخصصي و به دنبال آن« گروههاي متخصص» وجود دارند به همان نسبت بلکه در سطحي «لازم تر» در اسلام نيز آشنايي عميق و تخصصي جمعي در مسائل اسلامي و ايدئولوژيکي لازم است. یعنی همان گروه که « روحانيون» و يا به تعبير اسلامي آن « علماء‌»‌ ناميده مي شوند
چگونه شد که شما در قسمت هاي ديگر نيازمنديهاي اجتماع مانند پزشکي، اقتصادي، حقوقي، کشاورزي ،‌نجاري، بنايي «خيلي راحت» وجود‌ گروههاي مخصوص و متخصص، را مي پذيريد و آن را يک ضرورت مي دانيد ولي به زمينه هاي اسلامي که مي رسيد مي پرسيد فلسفة پيدايش گروه خاصي بنام روحانيت چيست؟
بيضاوي:‌فرق بين اسلام و مسائلي مانند پزشکي و مشابه آن اين است که دين متعلق به همه انسانهاست.
پيرمرد: ‌آقاي بيضاوي ، مگر پزشکي متعلق به همه انسانها و مورد نياز همگان نيست؟! و مگر در اين جهت بين دين و موضوعات ديگر فرقي هست؟! آري پزشکي و موضوعات ديگر نيز همانند دين متعلق به همه انسان ها است ولي معناي اين آن نيست که حالا که دين به همه انسانها تعلق دارد پس همه کس مي تواند تا آن حد درباره ي آن آگاهي يافته و اطلاعات به دست آورند که بتوانند همه نيازمنديهاي مذهبي خويش را تأمين نمايند. زيرا اينکار امکان پذير نيست.
اينجاست که ضرورت پيدايش يک قشر خاص در جامعه که داراي تخصص هاي اسلامي مي باشند به نام « روحانيت» و يا « علماء‌» آشکارا به دست مي آيد.در اين جا يادآوري اين نکته لازم است که آنجا که بحث از روحانيت مطرح است هدف اصلي «تخصص علمي گروهي» در مسائل اسلامي است نه تنها داشتن لباس زيرا هم قرآن و مد الک اسلامي ( آنجا که فرمان مي دهد تا گروهي از بين جمع به « فراگيري عميق مسائل عميق اسلام» و «نفقه در دين » بپردازند) و هم منطق اجتماعي که بر اساس تقسيم بندي کارها و پديد آمدن گروه هاي مخصوص که داراي تخصص باشند استوار است همه و همه ضرورت داشتن « تخصص علمي» را براي قشري خاص به نام روحانيون و يا علماء ايجاب مي کنند ولي در اين بين مسئله «لباس» به طور حتم مطرح نيست.
در اينجا ما کاري نداريم به آنها که ضرورت بودن « گروهي را که از نظر علمي در اسلام تخصص دارند» مي پذيرند ولي نسبت به اين لباس حساسيت دارند، زيرا به قول دکتر شريعتي اين حساسيت مانند همان « وياري» است که زن هاي حامله دارند. يعني يک نوع احساس شخصي است و ارتباطي به ما ندارد.
دوستان عزيز بد نيست بدانيد که ما با آن که بر روي اين واقعيت تکيه کرديم که آنجا که مسئله روحانيت و علماء مطرح است موضوع اصلي داشتن تخصص علمي و اسلامي است نه داشتن لباس ولي با اين حال اين هم يک حقيقت است که ما در برابر لباس منفي فکر نمي کنيم و حساسيت نداريم زيرا:
اولاً اگر ديگران آزادند تا هر مدل لباس براي خود انتخاب کنند و احياناً غرب را در اين زمينه الگوي خود قرار دهند چرا اين آزادي را از روحانيون سلب کنيم و از آن ها بخواهيم که حتماً عمامه قبا نپوشند؟! بگذاريد آنها نيز در انتخاب لباس آزاد باشند و در « اصول» الگوي خويش را در لباس پيامبر عزيز اسلام و امامان معصومشان عليهم اسلام قرار دهند زيرا طبق مدارک تاريخي و اسلامي ترديدي نيست که آنها اکثراً از عمامه و عبا و لباسهاي بلند استفاده مي برند با اين حساب در انتخاب مدل لباس روحانيون نيز مي توانند آزاد باشند، و الگوي خويش را در اين زمينه آن فرم «لباسهاي محلي» قرار دهند که پيامبر اسلام و جانشينانش عليهم السلام از آن بهره مي برند.
اين که گفتيم «لباسهاي محلي» به اين خاطر است که اسلام لباس مخصوصي نيست و ثانياً موضوع داشتن «انيفورم» خاص براي هر گروه که داراي رشته هاي تخصصي هستند در جهان ما مطرح است و اين کار دسترسي نيازمندان را به افراد آن گروه آسان مي سازد مانند گروه پزشکان يا پرستاران که داراي انيفورم مخصوصي هستند و به همين خاطر مراجعه کنندگان به بيمارستانها بزودي مي توانند آنها را بيابند و درد خود را با آن ها در ميان بگذارند و طبيعي است که چون در همه جاي اجتماع ( به يک معنا) « محل کار» و جايگاه مراجعه مردم به روحانيون است پس چه بهتر که آن ها نيز داراي لباسهاي مخصوص به خود باشند تا بدين وسيله هر چه زودتر در همه جا شناخته شده و مراجعه مسلمانان به آنها آسان گردد.
ثالثاَ داشتن لباس مخصوص آن هم بخصوص در عصر ما خود مانع بزرگي است تا هر فريبکار و منحرف خود را به عنوان روحاني و آشناي به قوانين مذهبي به مردم مسلمان معرفي نکند و اگر اين وجه امتياز يعني عبا و عمامه از ميان برداشته شود قطعاً کار به جايي خواهد رسيد که هر هرزه و حاشيه گرد و خيانت پيشه هم خود را به نام روحاني قالب زده و در اين صورت اين عده قليل از افراد فاسد و آلوده که فعلاً به طور ناشناس( اضافه به ماهيت هاي شناخته شده) در بين روحانيون وجود دارند به اکثريت فاسد و منحرف تبديل گردد با اين حساب چرا ما در برابر لباس حساس باشيم تا ندانسته بخواهيم اين مرز را که خود براي حفظ فضيلت و رعايت شئون اسلامي به وسيله روحانيون که عامل مؤثري است از ميان برداريم و به عواقب سوء آن دچار گرديم.
حسن آقا دانشجو: پدر گفته هاي شما درباره روحانيت کاملاً‌منطقي است و ما در « اصول » آن را مي پذيريم ولي آيا شما از همه روحانيون دفاع مي کنيد؟ در حالي که بدون ترديد اکثريت آنها داراي نقاط ضعف فراوان اند و احياناً‌به مصالح اسلام هم ضربه مي زنند.
پيرمرد: خير، من هيچگاه نخواستم از روحانيت« بطور دربست» حمايت کنم زيرا اينکاري است که نه اسلام و پيشوايان آن را انجام داده اند و نه عقل و منطق اجازه آنرا مي دهد هدف اصلي من در اينجا تنها بيان اين واقعيت است انتقاد عمومي و کلي از همه روحانيون دور از منطق و انصاف است، در اينجا باز به ياد گفتاري از دکتر شريعتي افتادم نامبرده در يکي از سخنراني هاي خود ضمن بحثي مي گويد: «آنها که قضاوتهاشان کار خودشان و صادر شده از انديشة مستقل و تحقيق و شناخت مستقيم خودشان است مي دانيد که نقش علماي مذهبي ،‌مذهب، مسجد و بازار در نهضت ها و انقلابات سياسي صد سال اخير چه بوده است.
بايد بدانيد که در اسلام مانند مسيحيت ، روحانيت يک سازمان اداري متشکل ندارد که بتوان درباره اش يک قضاوت عمومي کرد، در اسلام علماء برگزيدگان طبيعي توده و جامعه اند و هر کدام شخصيتي مستقل، و بنابراين در اسلام از يک «جامعه واحدي به نام روحانيت» سخن گفتن و درباره آن قضاوت کردن سخت ناشيانه و جاهلانه است. ولي با اينکه در ميان آنان افراد منحط و حتي وابسته به استبداد بوده اند در عين حال مقايسه آنان با سازمان روحانيت قرون وسطاي اروپا منطقي نيست.
آري اين يک واقعيت است که در روحانيت همواره « دو جريان» وجود د اشته و دارد و اگر کسي بخواهد در مقام انتقاد يکباره روحانيت را به باد حمله بگيرد سخت دچار انحراف گرديده همان گونه که مدافعين بي قيد و شرط روحانيت نيز شديداً در اشتباهند علما و روحانيون هر چند در قرآن و متون اسلامي مورد تجليل فراوان قرار گرفته و خداوند براي آنها ارج بسيار قايل شده است. اما اين واقعيت نيز بخوبي در اسلام منعکس است که عالم و يا يک روحاني تا آنجا ارزش دارد که به مسئوليت هاي سخت و حساس خود آشنا بوده و تعهدات خود را در برابر خداوند و خلق او به انجام برساند و اگر از اين مسير منحرف شود بدترين مردم خواهند بود همان گونه که امام (ع) مي فرمايد: العلماء‌امناء الله علي حلاله و حرامه ما لم يأتوا ابواب السلاطين.
يعني: دانشمندان اسلام و «‏فقيه» امين خداوند در بيان مقررات الهي و نشان دادن راه او هستند تا آن زماني که در مدار پادشاهان و جباران زمان خويش قرار ن گرفته و از محرومان فاصله نگيرند. يا آنجا که پيامبر بزرگ اسلام که درود خداوند بر او و دودمان پاکش باد – مبارزه با بدعت ها و قوانين ضد خدايي را وظيفه حتمي علماء قرار داده و از آنها خواسته تا مردم را آگاه کنند ، و ضد خدايي بودن بدعتها را براي امت آشکار سازند.
آنگاه چنين اضافه مي کنند«آن کس از علما که اين مسئوليت الهي را انجام ندهد لعنت خداوند بر او باد» اذا ظهرت البدع فعلي العالم ان يظهر علمه و الاّ فعليه لعنه الله و يا آنجا که علي عليه السلام مي فرمايد: من خير الخلق بعد ائمه الهدي. قال: العماء اذا صلحوا قيل: فمن شرار خلق الله بعد ابليس قال : ‌العلماء اذا فسدوا
يعني سوال شد از علي عليه السلام از بهترين خلق خدا بعد از امامان فرمودند: علماء اگر صالح باشند و از بدترين خلق خدا فرمودند: علماء اگر فاسد شوند و يا آنجا که خداوند مي گويد:
ان الذين يکتمون ما انزلنا من البينات و الهدي من بعد ما بيناه للناس في الکتاب اولئک يلعنهم الله و بلعنهم اللاعنون
يعني آن ها که کتمان مي ورزند نسبت به آنچه را که ما فرستاديم و حقايق روشن و راههاي هدايت خدا را براي مردم نمي گويند بعد از آن که ما آنها را در کتاب بيان کرديم اينان مشمول لعنت خداوند و لعنت کنندگان ديگر هستند ،‌در اين آيه خداوند علمايي را که حقايق الهي را کتمان کنند و آنگونه که خدا بيان کرده آنها را براي مردم نگويند مورد لعن خود و همه لعنت کنندگان قرار داده است با توجه به اين حقايق و نمونه هاي اسلامي بسياري که در موضوع مورد بحث وجود دارد نه براي من و نه هيچ مسلماني که کمترين آگاهي درباره ديدگاه اسلام نسبت به روحانيون و علماء دارد امکان ندارد تا از روحانيت« دربست» به دفاع برخيزد، زيرا اينکار را نه خدا و اسلام انجام داده و نه منطق و عقل آن را مي پذيرد.
روحانيت شيعه (که قسمتي از نابساماني هايي که دارد باز هم با روحانيت مذاهب ديگر اصولاً قابل مقايسه نيست) همواره « دو جريان» داشته است دسته اي آگاه، مسئول، متعهد، ضد استثمار و مبارز که همواره خصم ستمگران و يار ستمديدگان بوده و هستند آنهايي که زندگيشان در قدم و قلم زدن براي محرومان، راهنماي راه حق خدا بودن، هدايت مردم به سوي خداند به معناي جامع آن، زندان رفتن، کتک خوردن، محرومت ديدن و در بسيار از موارد نيز شهادت خلاصه مي شد.
اينکه همان مناديان حق در زمين و وارثان به حق پيامبرانند (که صراحت بيان، تحمل محروميت ، ‌آگاهي دادن به انسانها و تحمل زجر و شکنجه جباران و حمايت از مظلومان را از انبياء به ارث برده اند) و اينان همان روحانيون و علماء به معناي واقعي کلمه اند که همه افتخارات و امتياز معنوي و انساني که خداوند در قرآن و پيامبر و امامان عليهم السلام در گفته هاي خويش درباره «علماء» دارند از آن آنان است و اينان همان ها هستند که علي عليهم السلام درباره آنها مي گويد:
و ما أخذو الله علي العماء ان لا يقاروا علي کظه الم و لا سغب مظلوم
يعني خداوند از علماء پيمان گرفته است تا در برابر شکم خوارگي (استثمار کردن) ستمگران و گرسنگي (محروميت) مظلومان ساکت ننشينند، آري تنها اينها هستند که عالم حقيقي و روحاني واقعي هستند و شايسته اند و حمايت من و همه بحث ها و مسائلي که در دفاع از روحانيت در اين فصل دارم. درباره آنها و در محور اين گروه است.
اما آن اقليتي که وظيفه اصلي خويش را فراموش کرده و دين را به دنياي خود فروختند، آنهايي که موضوع خدايي و مردمي خويش را از ياد برده و تمايلي به جباران از خود نشان دادند و يا با بي تفاوتي هاي آشکار خود عملاً را ه پيشرفت ستمگران و تجاوز آنها را به قوانين و حقوق خدا و خلق او هموار کردند، اينان نه عالم و روحاني هستند و نه شايسته تکريم و تجليل، بلکه آنان همان ها هستند که بدعتها را ديدند و مسئوليت خويش را (آنگونه که پيامبر عزيز اسلام فرمان داده است) در برابر آن انجام ندادند و لذا پيغمبر فرمود: که مورد لعن خداوند قرار دارند.
حسن آقا دانشجو: از توضيحات جالب و منطقي شما متشکرم ولي ممکن است بفرماييد که به نظر شما آيا اکثريت روحانيت در جريان صحيح اسلامي خويش قرار دارند؟
پيرمرد: ‌به نظر من اکثريت و يا چيزي شبيه به آن در جريان صحيح اسلامي و يا در «حول وحوش» آن قرار دارند زيرا اولاً اکثريت قشر روحانيت را «طلبه ها» و «محصلين» پاکدل و فداکار تشکيل مي دهند که بيشتر آنها در شرايط سختي از نظر زندگي و امکانات( با توجه به امکانات بيشتر برادران دانشجوي دانشگاهها) بسر مي برند ( هر چند حقوق واقعي هر دو قشر«طلبه و دانشجو» مانند حقوق اکثر قشرهاي ديگر جامعه ما وسيعاً مورد تجاوز قرار گرفته است) آري بيشتر طلبه ها که اکثر روحانيت را تشکيل مي دهند از نظر مدرسه، خوابگاه، امکانات ورزشي، تفريحي، مطالعه و کتابخانه و گردشهاي دسته جمعي سالم در شرايط نامطلوبي هستند ولي با اين حال با فداکاري خاصي به کار درس و تحقيق و خودسازي مشغولند تا بتوانند در آينده مسئوليتهاي سنگيني خويش را (که بسياري از آنها از اهميت و حساس بودن آن بخوبي آگاهند) بر عهده بگيرند.
از اين اکثريت هم که بگذريم در بين روحانيون ديگر بخصوص«گويندگان» تعداد فراواني هستند که مي توانند (هر يک در شعاع علمي و فکري خويش) مسئوليت آگاهي دادن به ديگران و رشد فکري به آنها بخشيدن را بر عهده گرفته و وظيفه خويش را انجام دهند، اما آقاي حسن شما دانشجو هستيد و تا از « گوينده» و « عالم مسئول و متعهد اسلامي» سخن به ميان مي آيد بلافاصله تصور مي کنيد که گويا همه مردم مسلمان يعني همان دانشجويان عزيز و يا کساني که در آن سطح فکري و آگاهي هستند و از اين نظر گمان مي کنند که پس روحاني روشن و متعهد و گويندگان مذهبي نيز همه بايد مانند همان تعدادي باشند که شما و دوستان انتظار داريد و ديده ايد، در حالي که اين تصور کاملاً نابجاست. زيرا نبايد شما از ياد ببريد که اکثريت مسلمانان را همان توده اي محرومي تشکيل مي دهند که بيشتر آنها در سطح فکري و آگاهي پاييني قرار دارند و بلکه اغلب آنها در روستاها زندگي مي کنند.
آيا مي توان اجازه داد که اين خيل عظيم از توده هاي محروم (با اختلافي که از نظر فکري با يکديگر دارند) همچنان ناآگاه بمانند تا دستگاههاي وسيع تبليغاتي دشمن آنها را در معده جهنمي خود هضم کرده و از نظر فکري در مدار خويش درآورد؟! يا ان که با امکانات فراواني که ما در روحانيت داريم و با استفاده از گرايشهاي شديد مذهبي که در توده مسلمان کشور است و با بهره برداري از چهره توده اي و مردمي روحانيت سعي کنيم تا اين نيروي عظيم را در خدمت اسلام و مبارزه در راه خدا و نابودي قدرت هاي استثماري به کار گيريم؟! مگر نه اينست که تا مبارزات صحيح اسلامي و بطور کلي انتقال فکري صحيح در بين قشر واقعي توده نفوذ پيدا نکند و آنها به حرکت در نيايند نيم توان به پيروزي هيچ حرکت صحيح در بين قشر واقعي توده اميد داشت؟!
آري ترديد نيست که بايد اين نيروي عظيم توده را در خدمت به اسلام راستين و خلق محروم مسلمان بکار گرفت در اين صورت آيا اين کار از آن دسته از روحانيون که متناسب با سطح فکري دانشجويان و تحصيل کرده ها هستند ساخته است؟! او اصولاً آيا توده عظيم مسلمان روستايي مي تواند زبان آن دسته از روحانيون سطح بالا را درک کنند؟! بدون ترديد نه. پس بنابراين بايد براي آن قشر عظيم توده که متأسفانه استعمار آنها را در طبقات پايين فکري نگاه داشته از روحانيون استفاده کرد که در سطح نازل تري قرار دارند، روحانيوني که مي توانند با روستاييان تماس اسلامي گرفته و آن ها را به حرکت صحيح خدايي و تکاملي وا دارند آري حسن آقاي عزيز فراموش نکنيد که مردم اين مملکت همه دانشجو نيستند و روحانيوني که بتوانند در سطح فکر آنها به آنان آگاهي هاي اسلامي و حس مسئوليت ببخشند، آن روحانيوني نيستند که به درد کار دانشجويان و نيازمنديهاي ايدئولوژيکي آنه مي خورند.
با اين حساب و با توجه به آن که اکثريت روحانيت را محصلين و «طلبه ها» تشکيل مي دهند بخوبي روشن مي شود که تنها اقليتي از روحانيون هستند که يا اصلاً به کار نمي آيند و يا داراي اثراتي منفي و ضد خدايي هستند، همان اقليتي از علماء که به فرموده امام عسکري عليه السلام در يک روايت، براي توده نا آگاه مسلمان زيانشان از ضرر ارتش يزيد بر حسين عليه السلام بيشتر است»
هم اضر علي ضعفاء‌شيعتنا من جيش يزيد عليه اللعنه و العذاب علي الحسين بن علي عليه السلام و اصحابه
بيضاوي: پدر با توضيحاتي که تا اين جا داديد هر چند نقش روحانيت و مسئوليت هايي که آنها بر عهده دارند تا حدودي آشکار گرديد ولي مايلم بيشتر در زمينه خدمات روحانيت و تعهداتي که عملاً آنها را به انجام رسانده اند آگاهي يابم.
پيرمرد: نقش روحانيت و مسئوليت هايي که آنها بر عهده دارند تا حدودي آشکار گرديد ولي مايلم بيشتر در زمينه خدمات روحانيت و تعهداتي که عملاً آنها را به انجام رسانده اند آگاهي يابم.
پيرمرد: نقش روحانيت اصيل را بطور فشرده مي توان در اين جمله خلاصه کرد که راه آنها راه پيامبران و مسئوليت هايي که در برابر انسان ها بر عهده دارند انجام همان نوع مسئوليت هايي است که انبياء دارا بودند.
يعني هدايت و رهبري جامعه به سوي خداوند و تکامل دادن به انسان ها و بسيج کردن آنها براي پيشرفت و پياده کردن نظام توحيدي که در آن عدالت، مساوات، رشد فکري، علمي، فرهنگي و بهره برداري عادلانه از همه امکانات خدادادي و منابع طبيعي براي همه انسانها تضمين گردد و خلاصه به حرکت درآوردن اجتماع براي تکامل همه جانبه ي مادي و معنوي و علمي و انساني است و طبيعي است ک چون در اين راه روحانيت و همه آنها که با آنان در حرکت اند به دژهاي نيرومندي مي رسند که بر خلاف مسير تکامل انسان ها حکومت خدايي قرار دارند يعني همان حکومت هاي استبدادي و استثماري .
پس بايد بطور قطع همگان امکانات و نيروي خويش را بسيج کنند تا اين سدهاي شيطاني را از ميان برداشته و همچنان به راه خود ادامه دهند. با اين ترتيب کار اصلي روحانيت مسئول را به طور اصولي ي توان از يک طريق آگاهي دادن و هدايت انسان ها براي به وجود آوردن نظام الهي و حکومت خدايي دانست تا در پرتو آن عدالت و قسط براي همه کس و در همه چيز تضمين شده و حداکثر استفاده از همه استعدادها و امکانات براي همگان ميسر گردد . و از سوي ديگر مبارزه پي گير و مداوم با حکومت هاي ديکتاتوري و طاعون ها تا سر حد نابودي آنها است تا اجتماع بتواند به راه خود ادامه داده و نظام هاي خدايي را بر روي ويرانه هاي سيستم هاي استبدادي و استثماري بنيان گذارد.
حسن آقا دانشجو: پدر اين مسئوليت بزرگي که شما براي روحانيت بر شمرديد اگر يک روحاني آنرا تعقيب نموده و انجام دهد بدون شک عالي ترين و پربهاترين کارها است ولي آيا براستي روحانيت مسئول عملاً در اين راه قدم برداشته است؟
پيرمرد: اين واقعيتي است که تاريخ زندگي روحانيت اصيل در طي چندين قرن گواه صادق بر اثبات آن است دوستان عزيز آنجا که بحث از روحانيت اصيل و نقشي که آنها بر عهده داشتند به ميان مي آيد بايد به تاريخ بسيار دور برگرديم و آنجا است که مي توانيم ارزش فداکاري ها و جانبازي هاي آنها را در راه پياده کردن هدف هاي بزرگ و انساني و تکاملي انبيا دريافت زيرا سابقه پيکار «علماي شيعه» با جباران زمان خود به منظور برقراري نظام الهي درست به زمان بعد از پيامبر اسلام (ص) باز مي گردد، زيرا از ابوذر و مقداد و سلمان و عمار گرفته تا حجربن عدي و عمر وبن حمق و سعيد بن جبير و مانند آنها که از شهداء پيشين اسلام بوده اند همه از علماء اسلام هستند و از مسلمانان عادي نبوده اند. آري تاريخ زندگي علما راستين شيعه از ميان آتش و خون عبور کرده و هم اکنون هم همان راه ادامه دارد.
ما اگر بخواهيم تعداد شهداء اسلام را از روحانيون شيعه (حتي بدون محاسبه علمايي که تا پايان زندگي اما عسگري عليه اسلام به شهادت رسيده اند) شماره نماييم از چندين صد نفر تجاوز مي کند براي نمونه در اين باره مي توانيد به کتاب «شهداء الفضيله» علامه اميني رحمه الله عليه مراجعه نماييد و تعداد علمايي که از شيعه به شهادت رسيده اند با نام و نشان در آنجا مطالعه فرماييد، هر چند آماري که در آن نيز آمده تنها مربوط به کساني است که داراي موقعيت اجتماعي فراوان بوده و در شمار علماي زمان خويش بوده اند و بدون شک اگر بخواهيم همه روحانيون يعني حتي آنهايي را که در سطح محصلين و طلاب و يا فضلاء بوده اند در اين بررسي به حساب آوريم آمار شهيدان از علماي اسلام بسيار بالا خواهد بود.

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

بازدید۳ ساعته امام خامنه‌ای از نمایشگاه بین‌المللی کتاب

سی و پنجمین سال نمایشگاه کتاب تهران

چرا می‌گوییم «مرگ بر آمریکا»؟

هادی حکیمیان نویسنده کتاب اسپاگتی با سس قرمز

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.