روایت دختری که برای مسیحی کردن دوستان مسلمانش شروع به تحقیق در مورد اسلام کرد و خود مسلمان شد
من در سال ٢٠١١ وارد دانشگاه شدم و دوستان مسلمان زیادی پیدا کردم. یکی از آنها به من گفت: «دین ما همان پیامبرانی را دارد که شما دارید.» در آن زمان بود که من شروع کردم به مطالعه در مورد شباهتهای ادیان ابراهیمی و به هیچکس هم نگفتم که در حال انجام چنین کاری هستم. اگر بخواهم صادق باشم، میخواستم اثبات کنم اسلام، دارای تناقضاتی است و رسانهها در مورد مسلمانان درست فکر میکنند. امید داشتم تا پس از این مطالعات بتوانم دوستان مسلمانم را متقاعد کنم که مسیحی شوند. در پاییز سال ٢٠١٣، پس از حدود یک سال مطالعه دین اسلام، معلمم در کلاس مذهبیام به ما گفت که کتاب مقدس (اناجیل) دارای بخشهایی است که از دست رفتهاند. من بسیار ناراحت شدم؛ چراکه تمام ایمان من به این کتاب بود اما فهمیدم که این کتاب، صد درصد آن چیزی نیست که در دست ماست. من خواندم که قرآن هیچگاه تغییر نکرده است. بنابراین تلاش کردم تا از روی همین کتاب، دوستانم را از اسلام برگردانم؛ اما در نهایت، قضیه برعکس شد. هرچه بیشتر در مورد اسلام میخواندم، سوالات بیشتری در مورد علم، خدا و عیسی مسیح، پاسخ داده میشد. اسلام میگوید که خدا جهان را از هیچ آفریده؛ من نمیدانم که این موضوع میتواند شباهتی با فرضیه بیگ بنگ (انفجار بزرگ که استفن هاوکینگ مطرح کرده) ارتباطی داشته باشد یا نه. در ماه رمضان، یکی از دوستانم مرا به افطار دعوت کرد و تصمیم گرفتم که قرآن را با کمک یکی از دوستانم که عربی بلد بود، بخوانم. آن شب من با خواندن نخستین جمله قرآن احساس عجیبی پیدا کردم؛ اما احساساتم را پنهان میکردم، چراکه از واکنش دوستان و خانوادهام میترسیدم. خواندن قرآن به زبان انگلیسی، من را اقناع نمیکرد؛ باید آن را به عربی میخواندم. بنابراین تصمیم گرفتم که در دانشکده، دوره زبان عربی را بگذرانم تا متن اصلی قرآن را بفهمم. گرچه اکنون میتوانم عربی بخوانم، اما هنوز کاملا نمیتوانم تمام و کمال قرآن را درک کنم. در ژانویه ٢٠١۴ من با گفتن شهادتین، مسلمان شدم و پذیرفتم که حضرت محمد(ص)، پیامبر خداست. من در تنهایی، در اتاقم این کار را کردم و این رازی ماند میان من و خدای خودم. از آن زمان، من انسان بهتری شدم؛ با این حال، در سیستم تفکر و ارزشگذاریهایم تغییر زیادی صورت نگرفت. تنها اتفاقی که برایم افتاد این بود که لباسهایم را مناسبتر و پوشیدهتر انتخاب کردم. من تصمیم گرفتم آنطور که دلم میخواهد، جامعه مرا ببیند، نه آنطور که جامعه و استانداردهای زیباییشناختیاش از زنان میخواهد.
من همیشه آن چیزهایی را که رسانهها در مورد اسلام و مسلمانان میگفتند را باور میکردم، اما اکنون میدانم و باور دارم که ارزشهای اصلی اسلام، عبارتند از صلح، عشق و سخاوت.