آسمان بارید بارانی ز نور
سر زد از خاک وطن عطر ظهور
هر طرف گلشن شد و باغ بهشت
عشق آمد بر تن صحرا و کشت
لاله ها رفتند نورانی شدند
در هوای عشق روحانی شدند
تا وطن پر شد ز بوی لاله ها
نوبت عشق آمد و پروانه ها
گرد هر شمع سراپا سوخته
مادری بود و دلی افروخته
مادران در عشق دریایی شدند
زینبی گشتند و زهرایی شدند
مادری را تا خبر از لاله شد
سر به خاک افتاد و غرق سجده شد
شکر ایزد را امانت داده ایم
هر چه داد او باز برگردانده ایم
ما اگر کردیم نذر کوی او
شرک باشد انتظار روی او
تا وطن دارد چنین شیر اوژنی
کی بترسد لحظه ای از دشمنی
نور نورالله است در جان همه
کی بود جای هراس و واهمه