صراط عشق؛ مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری
دم به دم می بارد اینجا رٓوح و ریحان شما
ابر می گیرد سرش را زیر باران شما
بس که شاها مهربانی با رفیقان درت
سر به سر افتاده اینجا جان به قربان شما
نور باران است شبها می چکد از هر طرف
مانده دست آسمان ها زیر باران شما
یک نسیم از کویتان باری قیامت کرده است
سینه چاک آید برون گلهای بستان شما
بوستان فضلتان را انتهایی هیچ نیست
بانگ حیرت مانده در چشم هزاران شما
ما نمی بینیم اما دل یقین دارد که باز
شور بسم الله دارد دست رحمان شما
بس که داعی گشته ای در دشت رحمان و رحیم
خضر فرخ پی بروید در گلستان شما
یک نسیم از یاس آمد چشمتان الماس ریخت
این چه سودایی است در بازار چشمان شما
دم به دم می ریزد اینجا رٓوح و ریحان شما
ابر می گیرد سرش را زیر باران شما
